به شدت از دستش عصبی شده بودم . می دونستم که از اوناییه که به این زودی از میدون به در نمیره . اینا از اون عوضی هایی هستند که به خوبی درسشونو واردن . تا آخرین لحظه صبر می کنن و وقتی دیدن که دیگه حمایت از رژیم سودی براشون نداره فوری تغییر مو ضع میدن خودشونو به این سمت می مالونن . هم این که سیستم انقلاب جدید رو به هم می ریزن و هم این که با نفوذ و جا زدن خودشون به عنوان یک انقلابی بهترین بهره رو از این انقلاب می گیرن و به خواسته های پلیدشون می رسن . کلا بیشتر این افراد فقط به ریش دیگران می خندن . اونا رو مسخره می کنن از نظر اونا مسئله ای نیست که کی می زنه و کی می بره و می کشه .. اونا فقط می خوان خودشون خوش باشن و خودشون زندگی کنن .
-ببینم آقا تو اول برو ریشتو خوب کوتاه کن بعد بیا با من طرف صحبت شو ...
این عوضی ها طوری به خودشون اطمینان داشته اعتماد به نفس داشتند که خیالشون نبود چه جوری با طرفشون حرف می زنن . پشتشون به جایی گرم بود .
-ببین من این ریشمو نگه داشتم برای این که خوب اونو به کست بمالم . یه نرمی خوبی داره که تا حالا به کس هر کی که مالیدم خیلی کیف داده ..
-جدی میگی ..
-آره به جون تو .. میگم بیا بریم خونه مون ... پول خوبی بهت میدم . تا یه ساعت دیگه زنم می خواد بره خونه مادرش . من و تو می تونیم با هم خوش بگذرونیم .. البته الان رفته بازار بر گرده ..
حالم داشت به هم می خورد . اصلا از این قیافه های برادرانه چندشم می شد . برای اینا ماده خوک هم زیادیه . چه برسه به انسان که خودشون جزو این گروه نیستند ....
-باشه با هات میام ..
-ببین فقط تو همین دور و برا باش . وقتی اون از خونه رفت بیرون تو بیا داخل خونه ....
حرفشو گوش کردم اون رفت به خونه اش .. داشتم به این فکر می کردم که چه جوری واسه اون مرد تقشه بچینم که دیدم یه ماشین در چند متری خونه اونا نگه داشت . یه پژوی صفر بود ...زنی از ماشین پیاده شد و راننده دنده عقب رفت ... یه زن تقریبا زیبا از ماشین پیاده شد ... با کلید درو باز کرد . منم که پشت سرش بودم سریع وارد خونه شدم . اون مرد دنده عقب رفته و با یه فاصله ای از خونه پارک کرد . همین منو به شک انداخت . به صحبتای اون زن و مرد گوش دادم . ..
-حاج خانوم می تونی ماشین منو ببری ..
-نه با کرایه میرم . .. ماشین احتیاج میشه ...
حدس زدم که باید زیر سر این خانوم بلند شده باشه . بهترین کار چی می تونست باشه .. هر چی فکر کردم این مرد مفلوک تر از زنش بود . حداقل زنش راحت تر می تونست حال کنه . ولی می دونستم چه جوری اونا رو بندازم به جون هم .. به محض این که زن از خونه اش خارج شد گفتم منم به دنبالش راه افتاده و گفتم ببخشید حاج خانوم شما این برادر مومنی رو که در این خونه زندگی می کنه می شناسین ؟
-بفر مایید امرتون ؟
-اون مدتیه که از خواهرم خواستگاری می کنه .. اومدم تحقیقات . ولی همچین پرروست که ازم خواسته که الان برم خونه اش .. بهم گفته که زنم می خواد بره خونه مادرم تو بعدش بیا ...
زن جوش آورده بود .... از من فاصله گرفت و رفت طرف ماشین ... راننده ظاهرا از اون جوون قرتی های خوشگذرون بود ..
-ببین یه کاری پیش اومده که من یه چند دقیقه ای رو باید کشیک وایسم ..
-عزیزم تو که می دونی شوهرت اهل این بر نامه هاست .. اتفاقا به نفع من و تو هم میشه که بیشتر با هم بمونیم ..
-این یکی وضعیتش فرق می کنه . ممکنه کار به جایی برسه که پولهاشو واسه بقیه خرج کنه و ما گرفتار شیم . اون وقت حق من می رسه به یکی دیگه ..
-اگه یه وقتی منو این جا ببینه چی ..
-نه نمی بینه . اون الان تمام فکر و ذکرش هوسبازیه . من اونو می شناسم ..
از اون طرف هم منم رفتم توی خونه و به شوهره گفتم موضوع رو . خلاصه اونا رو انداختم به جون هم .... منم سریع رفتم سوار ماشین شده و به اون پسره گفتم که گاز بده بره ...
-چی شده خانوم .
-مردیکه عوضی بو گندو فکر کرده من از اوناشم . هیچی زود باش .. تو رو دیده .. میگه دوست پسر زنشی .. دو تایی دارن همدیگه رو متهم می کنن .
اینو که گفتم یارو معلوم نبود چه جوری در رفت نزدیک بود بریم توی دیوار بغلی .
-عجب آدمایی پیدا میشن . اصلا نمیشه به این زن و شوهرای این دوره زمونه اعتماد کرد . واسه همینه که من اصلا شوهر نمی کنم .
-منم واسه همین زن نمی گیرم ..
-ولی کار خوبی نیست که بخوای با یک زن متاهل رابطه داشته باشی . اونم زن یک بسیجی که معلوم نیست چند میلیون میکرب توی ریشش باشه .
-حالا شما واسه چی رفته بودی اون جا ..
-هیچی از خواهرم تقاضای از دواج کرده بوداومدم تحقیق دیدم جریان اینه . خودشو معرفی هم نکرده بود . بچه پررو . د یگه دوره اونا تموم شده . ملت دیگه قیام کردند . این بار مثل سال 57 نیست که این عوضی ها با نفوذ خودشون مسیر انقلاب رو عوض کنن ..
اون پسر یه نگاه خریدارانه ای به من انداخت و گفت یه چیزایی هست که هر چند تا انقلاب هم که بشه تغییری نمی کنه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
-ببینم آقا تو اول برو ریشتو خوب کوتاه کن بعد بیا با من طرف صحبت شو ...
این عوضی ها طوری به خودشون اطمینان داشته اعتماد به نفس داشتند که خیالشون نبود چه جوری با طرفشون حرف می زنن . پشتشون به جایی گرم بود .
-ببین من این ریشمو نگه داشتم برای این که خوب اونو به کست بمالم . یه نرمی خوبی داره که تا حالا به کس هر کی که مالیدم خیلی کیف داده ..
-جدی میگی ..
-آره به جون تو .. میگم بیا بریم خونه مون ... پول خوبی بهت میدم . تا یه ساعت دیگه زنم می خواد بره خونه مادرش . من و تو می تونیم با هم خوش بگذرونیم .. البته الان رفته بازار بر گرده ..
حالم داشت به هم می خورد . اصلا از این قیافه های برادرانه چندشم می شد . برای اینا ماده خوک هم زیادیه . چه برسه به انسان که خودشون جزو این گروه نیستند ....
-باشه با هات میام ..
-ببین فقط تو همین دور و برا باش . وقتی اون از خونه رفت بیرون تو بیا داخل خونه ....
حرفشو گوش کردم اون رفت به خونه اش .. داشتم به این فکر می کردم که چه جوری واسه اون مرد تقشه بچینم که دیدم یه ماشین در چند متری خونه اونا نگه داشت . یه پژوی صفر بود ...زنی از ماشین پیاده شد و راننده دنده عقب رفت ... یه زن تقریبا زیبا از ماشین پیاده شد ... با کلید درو باز کرد . منم که پشت سرش بودم سریع وارد خونه شدم . اون مرد دنده عقب رفته و با یه فاصله ای از خونه پارک کرد . همین منو به شک انداخت . به صحبتای اون زن و مرد گوش دادم . ..
-حاج خانوم می تونی ماشین منو ببری ..
-نه با کرایه میرم . .. ماشین احتیاج میشه ...
حدس زدم که باید زیر سر این خانوم بلند شده باشه . بهترین کار چی می تونست باشه .. هر چی فکر کردم این مرد مفلوک تر از زنش بود . حداقل زنش راحت تر می تونست حال کنه . ولی می دونستم چه جوری اونا رو بندازم به جون هم .. به محض این که زن از خونه اش خارج شد گفتم منم به دنبالش راه افتاده و گفتم ببخشید حاج خانوم شما این برادر مومنی رو که در این خونه زندگی می کنه می شناسین ؟
-بفر مایید امرتون ؟
-اون مدتیه که از خواهرم خواستگاری می کنه .. اومدم تحقیقات . ولی همچین پرروست که ازم خواسته که الان برم خونه اش .. بهم گفته که زنم می خواد بره خونه مادرم تو بعدش بیا ...
زن جوش آورده بود .... از من فاصله گرفت و رفت طرف ماشین ... راننده ظاهرا از اون جوون قرتی های خوشگذرون بود ..
-ببین یه کاری پیش اومده که من یه چند دقیقه ای رو باید کشیک وایسم ..
-عزیزم تو که می دونی شوهرت اهل این بر نامه هاست .. اتفاقا به نفع من و تو هم میشه که بیشتر با هم بمونیم ..
-این یکی وضعیتش فرق می کنه . ممکنه کار به جایی برسه که پولهاشو واسه بقیه خرج کنه و ما گرفتار شیم . اون وقت حق من می رسه به یکی دیگه ..
-اگه یه وقتی منو این جا ببینه چی ..
-نه نمی بینه . اون الان تمام فکر و ذکرش هوسبازیه . من اونو می شناسم ..
از اون طرف هم منم رفتم توی خونه و به شوهره گفتم موضوع رو . خلاصه اونا رو انداختم به جون هم .... منم سریع رفتم سوار ماشین شده و به اون پسره گفتم که گاز بده بره ...
-چی شده خانوم .
-مردیکه عوضی بو گندو فکر کرده من از اوناشم . هیچی زود باش .. تو رو دیده .. میگه دوست پسر زنشی .. دو تایی دارن همدیگه رو متهم می کنن .
اینو که گفتم یارو معلوم نبود چه جوری در رفت نزدیک بود بریم توی دیوار بغلی .
-عجب آدمایی پیدا میشن . اصلا نمیشه به این زن و شوهرای این دوره زمونه اعتماد کرد . واسه همینه که من اصلا شوهر نمی کنم .
-منم واسه همین زن نمی گیرم ..
-ولی کار خوبی نیست که بخوای با یک زن متاهل رابطه داشته باشی . اونم زن یک بسیجی که معلوم نیست چند میلیون میکرب توی ریشش باشه .
-حالا شما واسه چی رفته بودی اون جا ..
-هیچی از خواهرم تقاضای از دواج کرده بوداومدم تحقیق دیدم جریان اینه . خودشو معرفی هم نکرده بود . بچه پررو . د یگه دوره اونا تموم شده . ملت دیگه قیام کردند . این بار مثل سال 57 نیست که این عوضی ها با نفوذ خودشون مسیر انقلاب رو عوض کنن ..
اون پسر یه نگاه خریدارانه ای به من انداخت و گفت یه چیزایی هست که هر چند تا انقلاب هم که بشه تغییری نمی کنه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر