مهوش و کیمیا و یاسمن که بزرگان مجلس بودن سه تایی شون در حال حال کردن با هم بودند . کیمیا حالا استرس کمتری داشت . چون کارینا عروس اون نه تنها از امتحانش سر بلند بیرون اومده بود بلکه تونسته بود که رابطه شو با سحر ردیف کنه . طوری که حالا سحر شده بود فدایی اون . هر چند که هنوز سر کارینا لای پای سحر قرار داشت و می دونست که اون دختر در شرایطی قرار داره که باید با محبت زیاد دلشو به دست آورد و از طرفی در لحظاتی که زن بکارتشو از دست میده باید طوری با هاش رفتار شه که حس نکنه بین زمان ما قبل و ما بعدش از نظر شخصیتی تفاوتی براش قائل میشن .
مهوش : من نمی دونم اون چهار نفر منتظر چی هستن . واقعا باید به کارینا آفرین گفت که خیلی راحت کارشو با سحر تموم کرد .
کیمیا لذت می برد از این که از عروسش تعریف می کردند .
یاسمن : میگم بیا ما بی خیال کار خودمونو بکنیم و اونا رو بذاریم به حال خودشون . کلی دیلدو هم کنارشون ریخته . من نمی دونم حالا چه اصراری دارن که میگن باید با دست خودمون این کارو انجام بدیم که یه خاطره ای برای ما شه . انگاری که اونا زن و شوهر باشن که بعدا می خوان از خاطره پارگی بکارت واسه هم حرف بزنن جند لحظه ای سکوت حاکم بین اونا شد .
.یاسمن : بچه ها این فکر کردن نداره . بگیرین با همین دیلدو ها .. حالا یه کیر مصنوعی نازک تر قال قضیه رو بکنین . می تونین یه خورده هم روغن بهش بمالونین که حرکت به نرمی صورت بگیره . در ضمن می تونین از کیر های نرم تر هم استفاده کنین .
یگانه : مامان اون فشار رو به پرده میاره ؟
یاسمن : آره دخترم . مگه پرده گفتی چیه مگه . یه تیغه فلزی که نیست حتما باید با خنجر اونو بشکافی ...از طرفی از انگشتاتون که راحت تر پاره می کنه .
سپیده و ساناز دو تایی شون یه جوری شدن . اونا دیگه مثل کار ینا و سحر یه فاز احساسی با طرفاشون نداشتن که حتما باید با انگشت دستشون زن بشن ... یه چند تا کیر مصنوعی رو ورانداز و لمس کرده و بالاخره نفری یکی از اونا رو انتخاب کردند ... یگانه و ماریا که فاعل بودند کیر رو آغشته به رو غن زیتون کرده و طوری با کف دستشون اونو می مالوندن که گویی دارن با یه کیر طبیعی این کارو انجام میدن . همین ساناز و سحر رو بی اندازه حشری کرده بود .
یگانه : ماریا شروع کنیم ؟
ماریا : بدو که رفتیم .
دو تایی شون همزمان با هم دست به کار شدن . ولی اون طرف کارینا و سحر بدون توجه به دنیای بقیه غرق دنیای عشق و هوس خودشون بودن . هر دو شون از این حس عاطفی و تفاهمی که بین اونا به وجود اومده بود بی نهایت لذت می بردن .. دلشون می خواست که به اوج هوس رسیده و بعد دو تایی در آغوش هم قرار بگیرن .. و بعد با هم قدم بزنن و دور از بقیه با هم حرف بزنن . انگار دنیایی از حرفای نگفته داشتن . سحر هم از دشمنی کردن با کارینا خسته شده بود . اون وقتی انگشتای کارینا رو توی کسش احساس کرد و بعدش پارگی پرده بکارتشو حس کرد که نهایت از دواج و سکس با یک مرد هم همینه و اگرم با کامبیز از دواج می کرد از این بهتر نمی شد , دیگه متوجه شده بود که این دختر باید خیلی گذشت داشته باشه که این جور هواشو داره . تازه اون مرد از کارینا خواستگاری کرده بود وبه زور که نمیشه زن کسی شد .. سحر با کف دستش موهای کارینا رو نوازش کرده و از اون جا اومد به طرف پشت گردنش ... حس می کرد که کسش مثل یک موج دچار لرزش هوس شده .. امواج پی در پی که انگاری به ساحل می رسن و بر می گردن .. و ساحل جایی نبود جز همون قسمت بیرونی کس . سحر می دونست که یکی از این امواج با خودش آبی رو داره که از کسش می زنه بیرون .. فقط باید سرعتش زیاد می شد . کارینا هم همین حسو داشت که سحر در اوج لذت قرار داره و فقط یه تلنگری می خواد که بازم ار گاسم شه ... سحر مرتب سرشو به دو سمت حرکت می داد و با فر یاد های پی در پی خودش سبب می شد که کیمیا فقط حواسش به اونا باشه ... کارینا با این که خسته شده گردن و فک و چونه اش درد گرفته بود ولی ول کن سحر نبود . سحر حس می کرد که فقط سه چهار تا موج مونده که ساحلو خیسش کنه ... یهو از جاش پرید و کسشو به طرف بالا گرفت ... واسه این که موج لذتش متوقف نشه چند بار پی در پی با کف دستش به کسش کوبید .. آبش با فشار از کسش ریخت بیرون ..
سحر: آیییییییی چقدر لذت داره . خوشم اومد ... چه کیفی داد . خنک شدم ... ولی هنوز داغم . هنوز می خاره .. بازم می خوام . منو ببخش کارینا خسته ات کردم . حالا بیا من مال تو رو بخورم . بیا من تو رو سر حالت کنم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
مهوش : من نمی دونم اون چهار نفر منتظر چی هستن . واقعا باید به کارینا آفرین گفت که خیلی راحت کارشو با سحر تموم کرد .
کیمیا لذت می برد از این که از عروسش تعریف می کردند .
یاسمن : میگم بیا ما بی خیال کار خودمونو بکنیم و اونا رو بذاریم به حال خودشون . کلی دیلدو هم کنارشون ریخته . من نمی دونم حالا چه اصراری دارن که میگن باید با دست خودمون این کارو انجام بدیم که یه خاطره ای برای ما شه . انگاری که اونا زن و شوهر باشن که بعدا می خوان از خاطره پارگی بکارت واسه هم حرف بزنن جند لحظه ای سکوت حاکم بین اونا شد .
.یاسمن : بچه ها این فکر کردن نداره . بگیرین با همین دیلدو ها .. حالا یه کیر مصنوعی نازک تر قال قضیه رو بکنین . می تونین یه خورده هم روغن بهش بمالونین که حرکت به نرمی صورت بگیره . در ضمن می تونین از کیر های نرم تر هم استفاده کنین .
یگانه : مامان اون فشار رو به پرده میاره ؟
یاسمن : آره دخترم . مگه پرده گفتی چیه مگه . یه تیغه فلزی که نیست حتما باید با خنجر اونو بشکافی ...از طرفی از انگشتاتون که راحت تر پاره می کنه .
سپیده و ساناز دو تایی شون یه جوری شدن . اونا دیگه مثل کار ینا و سحر یه فاز احساسی با طرفاشون نداشتن که حتما باید با انگشت دستشون زن بشن ... یه چند تا کیر مصنوعی رو ورانداز و لمس کرده و بالاخره نفری یکی از اونا رو انتخاب کردند ... یگانه و ماریا که فاعل بودند کیر رو آغشته به رو غن زیتون کرده و طوری با کف دستشون اونو می مالوندن که گویی دارن با یه کیر طبیعی این کارو انجام میدن . همین ساناز و سحر رو بی اندازه حشری کرده بود .
یگانه : ماریا شروع کنیم ؟
ماریا : بدو که رفتیم .
دو تایی شون همزمان با هم دست به کار شدن . ولی اون طرف کارینا و سحر بدون توجه به دنیای بقیه غرق دنیای عشق و هوس خودشون بودن . هر دو شون از این حس عاطفی و تفاهمی که بین اونا به وجود اومده بود بی نهایت لذت می بردن .. دلشون می خواست که به اوج هوس رسیده و بعد دو تایی در آغوش هم قرار بگیرن .. و بعد با هم قدم بزنن و دور از بقیه با هم حرف بزنن . انگار دنیایی از حرفای نگفته داشتن . سحر هم از دشمنی کردن با کارینا خسته شده بود . اون وقتی انگشتای کارینا رو توی کسش احساس کرد و بعدش پارگی پرده بکارتشو حس کرد که نهایت از دواج و سکس با یک مرد هم همینه و اگرم با کامبیز از دواج می کرد از این بهتر نمی شد , دیگه متوجه شده بود که این دختر باید خیلی گذشت داشته باشه که این جور هواشو داره . تازه اون مرد از کارینا خواستگاری کرده بود وبه زور که نمیشه زن کسی شد .. سحر با کف دستش موهای کارینا رو نوازش کرده و از اون جا اومد به طرف پشت گردنش ... حس می کرد که کسش مثل یک موج دچار لرزش هوس شده .. امواج پی در پی که انگاری به ساحل می رسن و بر می گردن .. و ساحل جایی نبود جز همون قسمت بیرونی کس . سحر می دونست که یکی از این امواج با خودش آبی رو داره که از کسش می زنه بیرون .. فقط باید سرعتش زیاد می شد . کارینا هم همین حسو داشت که سحر در اوج لذت قرار داره و فقط یه تلنگری می خواد که بازم ار گاسم شه ... سحر مرتب سرشو به دو سمت حرکت می داد و با فر یاد های پی در پی خودش سبب می شد که کیمیا فقط حواسش به اونا باشه ... کارینا با این که خسته شده گردن و فک و چونه اش درد گرفته بود ولی ول کن سحر نبود . سحر حس می کرد که فقط سه چهار تا موج مونده که ساحلو خیسش کنه ... یهو از جاش پرید و کسشو به طرف بالا گرفت ... واسه این که موج لذتش متوقف نشه چند بار پی در پی با کف دستش به کسش کوبید .. آبش با فشار از کسش ریخت بیرون ..
سحر: آیییییییی چقدر لذت داره . خوشم اومد ... چه کیفی داد . خنک شدم ... ولی هنوز داغم . هنوز می خاره .. بازم می خوام . منو ببخش کارینا خسته ات کردم . حالا بیا من مال تو رو بخورم . بیا من تو رو سر حالت کنم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر