ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هر کی 114

بچه ننه بازی رو بذار کنار آریا . حالا یه کیر چماقی داری این قدر به خودت نناز دیگه .  بعضی از اونایی رو که اومده بودن  دور و برم می شناختم ولی نه همه اونا رو . داشتم خفه می شدم . -خانوما به نوبت .به همه تون می رسه شما که نوه منو کشتین یه خورده رحم و انصاف داشته باشین . ببینم اگه پنج شش تا مرد بیفتن رو شما .. شما حاضرین ؟/؟ همه شون دسته جمعی سر تکون دادن که آره این آرزومونه . اگه تونستی واسه ما جور کن شیرینی اونم محفوظ .. در هر حال مدیریت مامان بزرگ پری  کاری کرد که دیگه با خودشون کنار اومدن وبه نوبت رو کیرم نشستند . تازه سر اونم دعوا داشتند و می گفتن اول من -خانوما  با هم دعوا نیفتین . این کیر شق میشه و کارشو می کنه ولی نه تنها دیگه نم پس بده نیست بلکه بخاری هم ازش بلند  نمیشه . طوری از این حاضر جوابی من خوششون اومده بود  که دسته جمعی شروع کردن به خندیدن . حالا یه هم تعارف می کردند که اول شما بفر ما . مثل این که متوجه شده بودند که اگه نمی  هم در کیرم باقی مونده باشه برای نفر آخره . وای وای دو نه دونه همه شونو تحمل می کردم .  فک و فامیلام البته خانوماش همه اومد ه دور و برم ایستاده بودند . عین آدمایی که دور یکی  از بستگان رو به موتشو که نفسای آخرشو می کشه گرفته باشن . نمی دونم شاید هم روبه مرگ بودم . دیگه حالم داشت به هم می خورد . آریا آریا چه غلطی کردی . همون دوازده ساعت بود و قال قضیه رو می کندیم . تازه هفت هشت ساعتی به پایان مجلس مونده بود . آهو و آرمیلا و پریسا و مامان با چه حسرتی به من و اون خانوما نگاه می کردند . دلشون بر حال زار من می سوخت و دیگه خودشون نمیومدند .. مامان بزرگ واسه این که وضع اضطراری اعلام کرده بود یه کورنومتر دستش داشت که کردن من توسط هر زنی بیشتر از پنج دقیقه طول نکشه . بازم خدا پدرشو بیامرزه که بیشتر وقت نذاشت . عجب مقاومی شده بود این کیر من . هرچی هم داخل این کس حرکت می کرد دیگه آبش نمیومد . خوشم میومد ولی آبم نمیومد . تازه می خواستم از جام بلند شم که دیدم چند تا دیگه هم اومدن . شده بود عین فاتحه خونی . روی قبر که خالی می شد چند نفر دیگه میومدن . بابا عجب بساطی شده بود . یکی از خانوما که خیلی مسن بود با کوس پشمالوی خودش اومد سراغم . پنج دقیقه وقت آزاد داشت . اون کس مودارشو گذاشت رو دهنم طوری که نزدیک بود خفه شم -بخورش بخورش حال کن . این کس از اون کس های قوت داره . مال  دوران کره محلی و روغن اصل ورامینه .. -ببینم حاج خانوم مگه این کسو توی کره سرخ کردی ؟/؟ این جوری که داری میگی صحبت چهل سال پیشه .. -وا چی داری میگی من سی سالم نمیشه .. یه نگاهی بهش انداختم و گفتم مطمئنی که هم کلاس مامان بزرگم نبودی . همه زدند زیر خنده . شوهرشم اون نزدیکی بود و اومد جلو صورتمو بوسید و گفت خوشم اومد خوب روشو کم کردی . عین دختر چهارده ساله واسه ما ناز می کنه . همین کس بو گندوشو به زور میده به من . میگه حق جوانان این مملکته که باید ازش بهره مند شن . بهش گفتم اگه این دفعه از این حرفا بزنی میام پیش پری جون شکایت . -خب اگه خلافی صورت بگیره و مربوط به اعضای همین مجلس باشه در دادگاه حقوقی یا کیفری همین مجلس قابل بر رسیه . ولی اگه خانوم بخواد با کسی غیر از اعضای مجلس رابطه بر قرار کنه ربطی به ما نداره .. شوهره گفت کی میاد این بوگند و رو بکنه . خرهم حیفشه .. وای -یعنی حاج آقا فر ماش می کنین ما از خر هم بد تر شدیم ؟/؟ صورتمو بوسید و گفت من بی منظور گفتم می دونم زنم خودش با پر رویی اومده رو کیر شما . بالاخره اینجا هم یه قانون و مقرراتی داره که در جهت سالم سازی جامعه خیلی موثره ..  از خجالت حالا اون داشت یه سری کس شرات تحویلم می داد .. ..آرمیلا : داداش حواست باشه که ما این چند تا فامیل هم تو صف هستیما .. -بس کنین شما دیگه بس کنین . مثل این که دسته جمعی بسیج شدین که منو به کشتن بدین ..-حقته آریا بگو ببینم نصفه شبی کجا در رفتی . با کی حال می کردی -ببین عزیز من که کار خلافی نمی کردم . همین دور و برا بودم اصلا رفته بودم بخوابم . چیکارم داری . خواهرم شوخی می کرد . می خواست اذیتم کنه . اومد کنارم و منو بوسید و گفت داداش تو که می دونی چقدر عاشقتم و دوستت دارم . آروم زیر گوش من گفت فقط یادت باشه که رسیدیم خونه باید هوای منو داشته باشی -خواهر گلم چی داری میگی من که نمیشه جلو شوهرت تو رو بکنم . این جا فرق می کنه -منم نگفتم که جلو اون منو بکن . من بالاخره وقت و زمانشو پیدا می کنم . -قربون تو خواهر گلم . فقط اگه یه جورایی بقیه جمعیتو یه جوری پخش و پلاشون می کردی و سرشونو به یه کاری گرم می کردی بد نمی بود .. -نمیشه داداش بیا و ببین چه هیاهوییه . الان آخرای مجلس همه دوست دارن با خاطره ای خوش از این جا برن و تا یه دستی به کیرت نرسونن ول کن اینجا نیستن . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

8 نظرات:

حسما گفت...


بدون شرح
ای خداوند!
به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف و به مبلغان ما حقیقت
و به حسودان ما شكاف و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب و به فرقه‌های ما وحدت
و به علمای ما مسؤولیت و به عوام ما علم
و به دینداران ما دین و به مؤمنان ما روشنایی
و به روشنفكران ما ایمان و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری
و به بیداران ما اراده و به مردم ما خودآگاهی

با آرزوی انرژی بی نهایت
ارادتمند شما hosmaaa

حسما گفت...


بدون شرح
ای خداوند!
به خاموشان ما فریاد و به نویسندگان ما تعهد
و به هنرمندان ما درد و به شاعران ما شعور
و به محققان ما هدف و به مبلغان ما حقیقت
و به حسودان ما شكاف و به خودبینان ما انصاف
و به فحاشان ما ادب و به فرقه‌های ما وحدت
و به علمای ما مسؤولیت و به عوام ما علم
و به دینداران ما دین و به مؤمنان ما روشنایی
و به روشنفكران ما ایمان و به متعصبین ما فهم
و به فهمیدگان ما تعصب و به زنان ما شعور
و به مردان ما شرف و به پیران ما آگاهی
و به جوانان ما اصالت و به اساتید ما عقیده
و به دانشجویان ما نیز عقیده و به خفتگان ما بیداری
و به بیداران ما اراده و به مردم ما خودآگاهی

با آرزوی انرژی بی نهایت
ارادتمند شما hosmaaa

ایرانی گفت...

پیام و یا دعای دلنشین و زیبای فوق از طرف حسمای عزیز در سایت لوتی و در انتهای قسمت پنجاه و یک داستان مامان تقسیم بر سه منتشر گردیده که جسارتا در اینجا منتشرش کرده ام ..باشد که این دوستیها وپیوند مودتها و محبت ها روز به روز ریشه دار تر و عمیق تر گردد و خوبان خوبیها را برای همگان بخواهند . بی ریا خواستن برای خوب بودن نوعی خوب بودن است .. دوستان خوب من شب همگی خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم حسمای نازنین در داستان مامان تقسیم بر سه برام پیام گذاشته ....حسما جان پیامهای یکی پس از دیگری زیبا تر و دلنشین ترت را دریافت کرده ام هرچند که کلام خوبان و نیک اندیشان همیشه زیبا ترین است . کلامی که از دل بر می آید و بر دل می نشیند . پیام ودعای خیرتان را بااجازه ودرواقع بی اجازه درقسمت نظرات سایت امیر در انتهای داستان هرکی به هرکی 114 آورده ام تا دوستان بدانند که این مجموعه و آن مجموعه نام آن هرچه می خواهد باشد ..تنها جولانگاه داستانهای سکسی و مشتی خیالات نیست که از کاهی کوهی بسازیم واخلاق و اندیشه های نیک را نادیده بگیریم . حسما جان! دوستی با شما و با همه نیک اندیشان برای من افتخاری بزرگ است ..هرچند من آنانی را که دوستم نمی دارند نیز دوست می دارم چون کسی نیست که خواهان آن باشد که کسی دوستش ندارد ومن از خود خواهی بیزارم . حسمای عزیز به نظرم بهترین دعایی که می توانم در حقت بنمایم این است که همیشه و همچنان خیر اندیش و نیکوخواه بمانی واین است تقوی و این است منشا ایمان ..وقتی چیزی را با تمام وجود بخواهی یقینا به دستش خواهی آورد . کامیاب باشی ...ایرانی

حسما گفت...

چنین زیبا نگاری دلستانی....به رعنائی و خوبی داستانی
چنان بر عاشق خود مهربان بود ...که گوئی عاشق جان و جهان بود
نبودی با منش جز مهربانی ... ندیدیم جز از او شیرین زبانی
به دل گفتم که ای مدهوش بیمار ....غمش را در میان جان نگهدار


سلامی به وسعت دوستی

دوست ارجمند

ایرانی جان

همواره از تلاش و زحمات ارزشمند و بیدریغ جنابعالی کمال تقدیر و تشکر را داشته و دارم.
و از این که عنایات حضرت عالی ،شامل حال اینجانب شده است خدای را سپاسگزارم.
دوست عزیز اگر در پست های ارسالیتان از ارسال تشکر کوتاهی میکنم دلیلی جزء ترس از روزمرگی بین نوشتهایتان نیست.
امیدوارم بر حساب بی ادبی ام نگزارید

با آرزوی انرژی بی نهایت
ارادتمند شما hossmaaa

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین حسمای عزیز در داستان با با تقسیم بر سه هم برام پیام داده .. حسمای دوست داشتنی ومهربان و خوش نیت بنده(من ) گناهکار , شایسته این همه محبت و عنایت شما نیستم و جز تشکر چه می توانم بگویم و جز افتخار و احساس به داشتن همراه خوبی چون تو چه احساسی می توانم داشته باشم . همان قدر که وقت گرانبهایتان را به خواندن این آثار که اکثرا عجولانه نوشته شده اختصاص می دهید بزرگترین و بیشترین توجه را به من داشته اید و این سخنی بدون تعارف است .تا آنجا که در توانم باشد و شرایط اجازه دهد قلمم در خدمت شما خواهد بود البته نوشته های غیر سکسی من هم در بخش خاطرات و داستانهای ادبی منتشر می گردد .. خوبی و خوبیها جاودانه است . نویسنده خوب بودن هنرپیشه خوب بودن ..قسمتی از نیک و خوب بودن را شامل گشته اما انسان خوب بودن ارزشش خیلی بالاتر از اینهاست و خواستن برای رسیدن به چنین جایگاهی نیز ارزشمندترین ارزشهاست و دلهای پاک چنین می خواهند .دوست پاکدل من این پیام تو را هم در کنار پیام قبلی ات آورده ام . پاینده و پایدار و پیروز باشی ....ایرانی

ناشناس گفت...



ممنون از صمیم قلب

با آرزوی انرژی بی نهایت
ارادتمند شما hosmaaa

ایرانی گفت...

سلام بر حسمای دوست داشتنی و با تشکر از این که به خانه محقر ما خانه عشق و دوستی تشریف آورده اید حسما جان من بابت چیزی نرنجیده بودم بلکه کاملا برعکس بودو پیام و خواسته من این بود که در خصوص تشکر از لطف شما تا حد امکان توانسته باشم حق مطلب را ادا نمایم ازاین که متن زیبایی نوشته یا ارسال داشته اید و از این که به من محبت دارید . خواستم با کلمات احساس درون خود را نشان دهم احساسی پاک و لطیف نسبت به دوستانی نیک و شایسته . به امید روزهایی خوش و خوش تر برای شما و آنان که دوستشان می داری حسما جان خدا نگه دارت ....ایرانی

















 

ابزار وبمستر