ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آبی عشق 51

نستوه من احساس گناه می کنم . فکر می کنم اشتباه کردم که بهت گفتم .نباید حس خودمو بهت می گفتم . می دونم شاید نتونی درکم کنی . شاید بهم بخندی . من دیگه نمی تونم تو روت نگاه کنم . -مهری تو بهترین کار ممکن رو انجام دادی . اگه این کارو نمی کردی ناراحتی اون برات بیشتر بود . می دونی مهری تو خیلی دوست داشتنی هستی . کاش می تونستم عاشقت باشم . عاشق . می تونستم عاشقت باشم . نستوه جمله ای رو بر زبون آورده بود که می شد برای اون کتابها نوشت . مهری رو برای دقایقی به فکر برد . کاش می تونستم عاشقت باشم . یعنی اون اگه به جای فعل باشم از فعل بشم استفاده می کرد چی می شد ؟/؟ اون با این که دوست داره عاشقم شه ولی نمی خواد که عاشقم شه . خدایا این تضاد چه معنایی می تونه داشته باشه . خب معلومه مهری خیلی ساده هست . این که آدم همیشه عاشق کسی نمیشه که بهترین آدم باشه . هر چند یه عاشق عشقشو بهترین می بینه و بهترین می دونه . هر چند این عبارتی که بر زبون آورده بود دیگه جای امید واری واسش نذاشته بود ولی نستوه که نمی تونه تا آخر عمرش مجرد بمونه . من همیشه منتظرش می مونم . همیشه . اون باید بدونه که من گذشته تلخشو به یه شیرینی خاصی تبدیل می کنم که دلشو بزنه ولی نه اگه دلشو بزنه ممکنه ازم خسته شه . مهری غرق در رویاهای خودش بود و نستوه هنوز به گذشته ها و نسیم فکر می کرد . به این که دریچه قلبشو به روی عشق بسته و حالا اون دختری رو که با بی اعتمادی بهش پشت کرده هنوز تو سینه اش جای داده . -نستوه عصبانیت کردم ؟/؟ از دستم ناراحتی ؟/؟ به جون تو که از همه دنیا واسم عزیز تری به همه مقدسات عالم قسم که تا حالا عاشق پسری نشدم . شاید فکر کنی به خاطر اینه که خیلی خوشگلی  .نمی دونم نمیگم که این بی تاثیره ولی من مدتهاست که تو رو می شناسم . یه اندوه  و نجابت خاصی در تو وجود داره که منو به طرفت می کشونه . دلم می خواد اندوه زیبای تو رو به شادی تبدیل کنم . به این که از لحظه های زندگیت لذت ببری . کنار من بدونی که مهری تا حالا جز تو به کسی دل نبسته جز تو با کسی از عشق حرف نزده .. هر جمله ای رو که مهری بر زبون می آورد مثل تیری بود که به فلبش فرو می رفت . دو تا علت داشت هم این که دوست نداشت دختر بیچاره رو امید وار کنه و هم این که به یاد حرفای نسیم می افتاد که اونم همش از این می گفت که دوستش داره و اون اولین عشقشه و تا حالا کسی رو دوست نداشته . حرفای هر دو رو باور کرده بود . ولی نسیم صادق اونو یک دروغگو می دونست . باورش نداشت . مهری می دید که نستوه بازم رفته در عالم خودش . هم حرصش می گرفت و هم این که دلش می سوخت .. نستوه  رفته بود تو عالم نسیم .. بی اختیار این  حرفا رو زیر لب زمزمه می کرد -اون به من می گفت تو دروغگویی . تو داری دروغ میگی .. -نستوه بمیرم و عذاب تو رو نبینم . چرا با خودت این جوری می کنی . چرا این قدر خودتو شکنجه میدی .. -مهری من اون روز منتظرش بودم . منتظر بودم تا بیاد و با هم حرف بزنیم . یهو اون شیطان آسمانی نیاز ظاهر شد . چرا این کارو باهامون کرد . چرا حقیقتو نگفت . چرا گذاشت ما از هم جداشیم . دل نستوه پر از خون و اشک بود اما نمی تونست بباره درعوض مهری اشک می ریخت هم به خاطر خودش و هم به خاطر عشقش . اما با خودش می گفت نستوه من واست می جنگم می جنگم .. ولی به خوبی می دونست که اگه یه روزی هم با اون زیر یه سقف زندگی کنه هیچوقت نمی تونه عشقشو داشته باشه . کاری کنه که نستوه عاشقش شه . کاش اون از دختری که قالش گذاشته زده می شد . کاش اون دختر بره ازدواج کنه . شاید انتطار نداشت که تا این حد با سردی نسبت به این مسئله بر خورد کنه .. نسیم باز هم متوجه حرکات اونا بود . از این می ترسید که اون دو تا همدیگه رو بغل بزنن یا ببوسن . چند بار تصمیم گرفته بود که  بیاد بیرون و با فریاد اونا رو متوجه خودش بکنه . به اون دختر بگه که نستوه چه آدم بد و دختر باز و هوسبازیه . یه لحظه اون دخترو که هنوزم چهره شو نمی تونست خوب ببینه از دور می دید که با یه حالت اشک ریزان و گریه دستاشو گذاشته جلو صورتش . چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه . یعنی نستوه دل اونو هم شکسته ؟/؟  چقدر این پسره بده . صحنه بعدی عذاب اونو بیشتر کرد . -مهری چرا گریه می کنی . بس کن دیگه . از جیبش یه دستمال در آورد و گونه های خیس مهری رو پاک کرد . نسیم از روی درد و تاسف سر تکون می داد . پس اونا با همن . چقدر دیوونه ام من . اگه با هم نبودند و دوست دختر و پسر نبودن که این وقت غروب با هم خلوت نمی کردند . من که دوستش ندارم . من که دیگه به نستوه اهمیتی نمیدم . لحظاتی بعد مهری و نستوه به طرف  ساختمون رفتند . .. نسیم مثل دیوونه ها از اتاق اومد بیرون خودشو به جایی رسوند که بتونه متوجه شه که آیا اونا خونه رو ترک می کنن یا همونجا می مونن . خدا کنه که دستگیرشون کنن . ولی نستوه که این جوری آدم نمیشه ... ادامه دارد . . نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر