ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 146

چه کونی ! زیر اون بیکنی صورتی خوش رنگ و خوش مدل .. اصلا فکر نمی کردم  این من باشم که اونو داخل لیموزین گاییده باشم . دوباره اشتهام باز شده بود . امان از دست این زنا . وقتی بخوان یه مردی رو به هوس بیارن می دونن چیکار کنن . تمام لوندی های خودشونو رو می کنن . اصلا هم مرد میشن هم زن . معلوم نیست این دلبریها رو از کجا یاد می گیرن . من یکی که فکر می کنم از بس با مردای زیادی بودن و حال کردن دیگه فوت و فن این کارا رو به خوبی بلدن . سرانجام یه جای کار دیگه شورتشو از پاش کشیدم بیرون و هیکلمو انداختم پشتش و سوتینشو هم در آوردم . فقط با کف دستام شونه ها و کمرشو مالش می دادم . یواش یواش اومدم پایین تر . تسلط ییشتری نسبت به زمانی که داخل ماشین گاییده بودمش داشتم . معلوم نبود این شیطون کی وقت کرده کونشو  خوشبو تر و سر مست کننده تر از قبل کرده و با هر تنفسی که می کرده هوسم می رفت بالاتر . بیشتر دوست داشتم که مثل ساعتی پیش در اختیارش داشته باشم . اونم خوب متوجه شده بود که تونسته شکارم کنه . می خواستم یه خورده سردی نشون بدم و طاقچه بالا بذارم ولی با یه چرخش کون در همون حالت خوابیده دیگه یادم رفت که بر نامه ام چی بود .. این گاز زدن به کونش حسابی سرمستم کرده بود . اونم  هوسشو به رخ من می کشید . دستمو گذاشته بودم لاپاش .. پنجه هامو فرو کردم توی کس نرم و خیسش . بازم این آمادگی رو داشت که اونو بگام . واقعا آدم باید دلش واسه این جور زنا بسوزه . کیرم رو ناحیه کونش عمود شده بود . دیگه هریک از قاچای کون هیفا رو به اندازه یک کون درسته می دیدم . کیرمو اون وسط قرار داده با کف دو تا دستام دو تا قاچشو به کیرم فشار دادم . یه حسی بهم می گفت که افرادی در حال فیلمبر داری و عکس برداری از این صحنه های به یاد ماندنی و پر شکوه هستند . واسه من یکی فرقی نمی کرد و اهمیتی نداشت . چون درهر صورت  من که کارمو انجام می دادم . من که موقع گاییدن یه زن پیش زن دیگه خجالت نمی کشیدم و با توجه به خواجه بودن مرد ها از مردا هم خجالتم نمیومد . ولی  گاهی وقتا دلم می سوخت از این که اونا حسرت بخورن از این که چرا جای من نیستن . نباید کاری می کردم که روحیه شون بد شه .. ولی اونا خیالشون نبود .. منم که نمی تونستم جلو هوس خودمو بگیرم . این بار راه رو واسه فرو رفتن کیرم توی کس باز کرده .. هیفا با عشوه خاصی ناله می کرد و بعد جیغ هم می کشید . من تو یکی رو چه جوری سیرت کنم توش موندم .. بعد یه لحظه خنده ام گرفت . هی کوروش جون تو که خودت با این که هر مدل غذا رو که دوست داشته باشی می خوری هنوز این یه مدل که سیرت نکرده از این بیچاره بد بخت چه انتظاری داری که به پیسی و فلاکت افتاده . واسه این که تمامی کیرمو بکنم توی کس هیفا کاملا رو تنش یا همون پشتش دراز شدم . خیلی حال می داد . نمی دونم کار کی بود ولی فکر کنم یکی از همون هواداران یعنی از همونایی که هوامونو داشتند از یه گوشه ای یکی از ترانه های وسوسه انگیز هیفا رو واسه ما گذاشته بودند که هردوی ما رو بیشتر به جنب و جوش وا داشته بود . پاهاشو به دو طرف باز کرده بود . یه استیل خیلی قشنگی پیدا کرده بود که فوق العاده بهش میومد . دیگه بی خیال این شده بودم که بخوام تا ار گاسم این خانوم صبر کنم . خسته شده بودم از بس ملاحظه دیگران یعنی این خانوما رو کرده بودم .. با لذت کیرمو به کسش فرو کرده و قسمت بالای کیر که به بر جستگی کونش می خورد منو پاک حالی به حالی کرده و فقط همینو می تونستم حس کنم که آبم دوباره توی کس این جنده سلطنتی روون شده . دیگه خیالم جمع شده بود که این آخر کاره می تونم یه نفسی به راحتی بکشم . هم گرسنه ام شده بود و هم خوابم گرفته بود ولی نه این زن دست بردار نبود . مثل یه گربه وحشی مثل یک ماده پلنگ خشمگین و زخمی اومد رو من نشست تا بتونه منو بدره . ولی این دریده عجب دریدنی کرد . اون هیکل توپشو انداخته بود رومن . طوری هم وارد بود که کاری می کرد که به روم زیاد فشار نیاره .. حالا می تونستم چهره شو به خوبی از روبرو ببینم . چون من زیرش قرار داشتم . اون سینه های درشتش یک بار دیگه افتاده بودند توی دیدم . زن تو چرا دست بردار نیستی . چرا ولم نمی کنی . ولی با اون چشای هوس انگیز و شیطونیش بهم علامت می داد که تا یه بار دیگه اونو به اوج هوس نرسوندم دست از سرم بر نمی داره . مثل آش و لاش شده ها بهش نگاه می کردم .. هرچی به خودم نهیب می زدم که بپا خیز کوروش آریایی در مقابل این زن عرب کم نیار دیگه توان بلند شدن نداشتم . بازم خوب بود دیگه .. فعالیت من خیلی بیشتر از اون بود . حالا اون داشت با حرکات رو به پایین خودش و سوار بر کیر من به اونچه که می خواست می رسید . در اون لحظات غیر از کسی که رو کیرم سوار بود ازلمس کون درشت و بر جسته اش توسط دستام لذت می بردم . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

7 نظرات:

ایرانی گفت...


آره داداش گرامی ! شب خوش ! شادی عزیز در داستان خانوما ساکت برام پیام گذاشته ...شادی جان من به محض این که پیامهای دوستان گل و با محبتمو می خونم در جاپاسخشونو در سایت امیر میدم و آره داداش گلم زحمت انتقالشو می کشه . ازت ممنوم به خاطر این که یادی از من و ما و این مجموعه کردی . سلام گرم و درود فراوانم رابپذیر . برای تو و همه دوست داشتنی های این مجموعه آرزوی شادی وموفقیت می کنم . با احترام : ایرانی

شنبه ۲۳ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۲:۵۹:۰

ناشناس گفت...


in dastane havase interneti avayel vaghean kheyli jazzab bod shoma khdt motevaje shodi?? man ke dokhtaram ghalbam be hol hole mioftad az sheddate havas chesham baste mishod... ama in akharia be nazare man jazzabiatesho az das dade. va dastane maman taghsim bar 3 yekiaz behtarin dastanai bod ke donbale mikardamo chanbar mikhondamesh ama vaghean alan un jazzabiate ghablio nadareee... negaranam ke chera intor shode..... shayad man intor fk konam ama ino midonam ke kolli dastan khondam o b rahati dastanio vase edame nmikhonam......

ایرانی گفت...


نمی دونم با چه زبونی جواب محبتهاتو بدم حتی انتقادهات هم جذاب و جالب و به جاست .. درمورد داستان هوس اینترنتی باید بگم که خب هر کش و قوس و مقدمه چینی یک مرحله به اوج رسیدنی هم داره .. اکثریت پسر ها و مرد ها بعد از مراحل مقدماتی سکس اوج و جذابیت اونو در مراحل نهایی می بینند ولی این در مورد دخترها بیشتر در مرا حل مقدماتی صدق می کنه ..از اونجایی که داستان هوس اینترنتی چند قسمتیه در یه مرحله گیر کرده ممکنه در پرش وورود به مرحله دیگه نظرت بار دیگه عوض شه ولی با همین شرایط پسرای سایت لوتی همیشه پیام میدن که چرا زودتر و بیشتر این داستانو منتشر نمی کنم . و این باز بر می گرده به سلیقه های مختلف و من کاملا احساس شما رو درک می کنم .. همین مسئله در مورد داستان مامان تقسیم بر سه هم کاملا صدق می کنه و اصولا هر داستان دیگه ای که مقدمات هیجان انگیزی داره .. مثل داستان پرواز هوس که با این که سکس مادر و پسره ولی طوری مقدمه چینی کردم که به نظر خودم بیشتر خواننده ها فکر نمی کنند که اونا مادر و پسر باشن و این هیجان چه قبل از سکس و چه بعد از سکس حفظ شده ..درمورد بعضی سوژه ها قوس شیب نمودار بیشتره ومن سعی می کنم پس از پایان این سکس توجه بیشتری به احساس شما و اونایی که احساس شما رو دارند و درکشون می کنم داشته باشم ولی یک مسابقه فوتبال پاسکاری داره دفاع داره حمله داره و در این مسابقه اگه گلی هم به ثمر برسه فوتبال جذاب تر میشه . هر چند بازی عشق و عشق بازی مسابقه فوتبال نیست و این مثالی برای تشریح این مسئله بود . در مامان تقسیم بر سه هم خب معین و مادرش که تا قیامت نمی تونستند مقدمه چینی کنند خود به خود یه جایی روند داستان عوض میشه و باید یه شوک های دیگه ای وارد کرد ...اما در مورد سبک داستان نویسی .. تعداد داستانها زیاد شده ..منم به در خواستها تا اونجایی که بشه اهمیت میدم .. خیلی سوژه های ابتکاری ونو دارم که به خاطردرخواستهای متفرقه دوستان فاکتور می گیرم . روزی هشت نه ساعت میرم سر کار و به زحمت فرصت نوشتن پیدا می کنم ....درمورد مشکلات روحی هم هر کسی در زندگی یه مشکلاتی داره منم این روزا مشکلاتی دارم که خب نمیشه گفت .. با همه اینها خیلی از مهمونی ها رو نمیرم تا بیشتر با شما دوست داشتنی ها باشم . شاید این جوری به نظر نیاد ولی اگه یه چاپ از نوشته های 27ماه اخیرم گرفته شه از 15000 صفحه کاغذ آچهار هم تجاوز می کنه ..با همه اینا خیلی خوشحالم که عزیزان گلی مثل تورو در کنار خودم می بینم و خیلی دلم می خواد که بیشتر به نوشته های ادبی و عشقی و غیر سکسی من توجه داشته باشی ..من که به گلهایی چون شما بیشتر توجه دارم حتی اگه داستان ننویسم اول به پاسخگویی به شما اهمیت میدم . به امید آن که فردایی بهتر از امروز داشته باشید خدا نگه دارت ....ایرانی

یکشنبه ۲۴ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰:۴۲:۰۰ (GMT+

ناشناس گفت...


doste man kheyli vaghta ba goshi dastanata khondam vaghean tekan dahande bod . un dastanaio migam ke sexi nabod yeki rajebe pedaro dokhtar yekiam zano shohar. azin sabka kheyli neveshtiii vaghean tahala intor tahte tasir gharar nagerefte bodam . mersiiii
ehsas mikonam un jazzabiate hamishegio dastanaye sexit nadaran. vaghean narahatam cchon az tarafdarayee mohkame shoma hastam chi umade be sare un hame jazzzabiat....... khoda nakone nrahatie rohi dashte bashi ru zndegit tasir gozashte bashe. movazbe ekhodt bash doset daram

شنبه ۲۳ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۳:۱۱:۰۰

ناشناس گفت...

man fadaye to besham in dastane avalin khianaaaat cheghad ghashang boooooooooooood vaghean ke mahsharii cheghad amozane bod cheghad amozandee mersiiiiiiiiiiiii azizammmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm vaghean doset daram
man hamonama emshab 3 ta nazar dadamaa

شنبه ۲۳ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۳:۱۵:۰۰ (GMT+۰۳:

ایرانی گفت...

دوست گل و آشنای من ! من هم از تو به خاطر احساس پاک و لطیف و صادقانه و از پیامهای گرم و امید وار کننده و هوشیار کننده ات سپاسگزارم . کاش انسانها می توانستند آنچه باشند که باید باشند .. کاش پدر می توانست مثل یک مادر مثل یک زن , دوست دختر خود باشد . کاش یک مرد درک می کرد که که خیانت به معنای تنوع نیست و حتی یک زن .. چون تنوع هم روزی رنگ و بوی یکنواختی را به خود می گیرد ..انسانها در زندگی خود مرتکب اشتباهاتی می شوند که جز حسرت و پشیمانی به دنبال نخواهد داشت کاش ما انسانها از آینده به گذشته می رسیدیم تا از امروزی دیگر به سوی فردایی دیگر برویم . ممنونم ازت که با همه سخت پسندی خود بسیاری از نوشته هایم را قبول داری .. البته بار ها گفته ام عشق من به نوشتن خاطرات و داستانهای عشقی و مطالب ادبی و بازی با کلمات و روح بخشیدن به آنان است .. موسیقی کلام را دوست می دارم .. همیشه سعی می کنم طوری بنویسم .(البته بیشتر در داستانهای غیر سکسی و در سکسی هم رعایت می کنم
)که خواننده احساس کند که سوار ماشینی شده در اتوبانی خلوت و بدون مزاحمی رانندگی می کند ..مثلا در عبارت قبل عبارت و بدون مزاحمی رو آوردم تا این موسیقی وهارمونی بیشتر رعایت شده باشه ونیازی به نوشتن اون نبود و همین طور مفاهیم عبارات که چون احساس می کنم عزیزان استاد من هستند معمولا توضیح نمیدم .. دوستان خوب و با فرهنگ و اندیشمندی مثل شما به من نشون میدن که جایگاه من کجاست تا بیشتر متوجه عیبهای خودم بشم و در حفظ نقاط مثبت تلاش کنم .. من هم تو و سایر عزیزان گل و با محبت رو دوست داشته و نمی دونم چه جوری پاسخگوی این همه توجه شما باشم . راستی درداستان عاطفه عشق شما نظر داده بودین ؟ از این که به من و مشکلات روحی من توجه داری متشکرم . امید وارم هیچکس در زندگی برای فرار از یک مشکل به مشکلی شبیه به اون پناه نبره .. درهرحال از این که بهم افتخار داده نظرات گرمتو برام فرستادی بازم ازت ممنونم و همیشه احساس می کنم اگه کسی بهم لطفی کنه و احساس گرمشو بنویسه هرچی که بنویسم و هرچی که بگم حداقل یک قدم ازش عقب ترم . منتظر پیامهای پرشور بعدیت هستم . شادکام و سرفراز باشی ...ایرانی

یکشنبه ۲۴ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱:۱۸:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز سید جوادگل در داستان خانم مهندس روشنک پیام گذاشته ...سید جواد عزیز ونازنین از این که همیشه با من و همراه منی بی نهایت خوشحال و سپاسگزارم . خوبانی چون تو هرچه بیشتر بهتر ...ایرانی

 

ابزار وبمستر