ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خیانتکارطلبکار

اعصابم خیلی  به هم ریخته بود . حوصله هیچ کاری رو نداشتم . برام خبر آورده بودند که دوست پسرمو با یکی دیگه دیدن .. می دونستم اگه به روش بیارم بازم میزنه زیرش . هرکاری کردم که شوهرم شایان متوجه تغییر حالتم نشه نشدکه نشد . هنوز سه ماه نمی شد که با هم ازدواج کرده بودیم . -ببین لادن بیا امشب شامو بریم بیرون -نه حوصله شو ندارم .افتادم باهاش دعوا . هرچی نازمو کشید  قبول نکردم -.من قبل از این که پریود شم همین جوریم دست از سرم وردار.  هومن پسر همسایه مون بود . قبل از ازدواج خیلی دوست داشت باهام دوست شه ومنم بدم نمیومد . ولی از اونجایی که هنوز امکانات ازدواج نداشت با همه گرایشی که به اون داشتم با شایان ازدواج کردم . من بیست و چهار سالم بود و شایان سی سالش .. ولی هومن فقط دوسال ازم بزرگتر بود . اون همسایه خونه پدریم بود . خیلی خوش تیپ تر و خوش هیکل تر از شایان بود . هرکاری کردم که وسوسه نشم نشد .. اولش فقط یک هوس بود . این قدرها هم راحت تسلیمش نشدم ولی هر بار که فکر می کردم ممکنه از دستش بدم چراغ سبز پرنور تری نشونش می دادم تا این که بالاخره با هم جور شدیم . اولین بار در آپارتمان مجردی یکی از دوستاش با هم خلوت کردیم که بعدا با خبر شدم این آپارتمانو سه نفری مشترکا کرایه کردند برای همین کارا .. ترس و استرس و هیجان و لذت , زندگی منو پرکرده و مدتی بعد حسادت هم به همه اینا اضافه شد . دلم نمی خواست اون دنبال دخترای دیگه باشه . ساناز دوست صمیمی من و مثل یه خواهر برام بود . من و اون و هومن همسایه بودیم . اون با یکی از دوستای هومن دوست بود و هوای منو داشت . می گفت که هومن خیلی شیطونه و روز قبل هم اونو با یه دختر دیگه توی ماشین دیده  و احتمالا داشتند می رفتند خونه دختره .. کاردبهم می زدند خونم در نمیومد . تا لحظه ای که خودمو تسلیمش نکردم مثل پرنسس ها باهام رفتار می کرد ولی حالا خیلی به خودش می نازید . همش رک و پوست کنده بهم می گفت که شبا زیر کیر شوهرتی و روزا میا ی زیر کیر من . -هومن این همون چیزی بود که از اولم می دونستی . چرا این قدر بد دهنی می کنی .. شاید باید بهش حق می دادم . منی که تحمل نداشتم اون یه دوست دختر داشته باشه در عوض اون چطور می تونست منو با شوهرم حس کنه . ولی  اون که عاشقم نبود و منم تازه داشتم یه حسی نسبت بهش پیدا می کردم .. با شوهرم بنای ناساز گاری رو گذاشته بودم یه شب بهش نرسیدم . حالشو نداشتم . وقتی باهاش سکس می کردم همش به این فکر می کردم که هومن داره منو میگاد . به هیچیک از تلفنهای غیر جواب نمی دادم . خونه تنها بودم . با خودم عهد بسته بودم که اگه هومن زنگ بزنه به تلفنش جواب ندم . ولی وقتی صدای اولین زنگو شنیدم و شماره شو دیدم گوشی رو بر داشتم . می خواستم سرش داد بزنم ولی خیلی آروم شده بودم . می خواستم بگم بی وفا خائن .. بی معرفت ولی خیلی آروم شده بودم و ازش گله کردم که چرا خبرمو نمی گیری .. -لادن من که دوروز پیش پیشت بودم .. خونه اشتراکیشون خالی نبود .. گفتم یه چند ساعتی رو می تونه بیاد خونه مون .. اتاق خواب خودمو واسه خودمون ردیف کردم . زیبا ترین لباسمو پوشیدم . اونی رو که شایان واسم خریده بود و معشوق  یا دوست پسر من هومن ازش خوشش میومد .. وقتی که وارد شد حس کردم که نمی تونم باهاش قهر باشم . کسم تنم بدنم سینه هام همه جام بهش نیاز داشت .. از نگام فهمید .. خیلی رک بهم گفت می بینم بازم تشنه کیری . خوشم میاد وقتی بهم می رسی این قدر تشنه باشی .. راستم می گفت . این دوروزی شایان هم منو نگاییده بود . هر چند به عشق  کیر هومن می رفتم زیر کیر شایان .. برای اولین بار بود که ازش در اتاق خوابم پذیرایی می کردم . فکر نمی کردم به جای تنبیه کارمون به اینجا بکشه .. لب و پشت چشام و گونه هام و شورت و سوتین منم همه سرخ بود و نور اتاق خواب .. بغلم کرد و رو دستای خودش منو برد -هومن عزیزم کی این قدر سریع خودتو لخت کردی .. -وقتی تیپ هوس انگیزتو دیدم خود به خودم لباسام افتاد پایین .. با هوس و هیجان و اشتیاق عجیبی لباشو گذاشته بود رو پیرهنم . همه شو لیس زد و برهنه ام کرد . کیرشو  از زیر شورتم فرو کرد داخل و از اون سرش در آورد . خیلی هیجان زده بود . سوتین منم این قدر کوچولو و نازک بود که بدون این که اونو در بیاره دهنشو گذاشت رو سینه ام .. تمام غمهای این چند روزه از یادم رفته بود . لذت سکس و لحظه های بعدشو در تمام وجودم زیر کس و سینه هام حس می کردم -هومن هومن دوستم داری ؟/؟ اونم واسم حرفای عاشقونه و سکسی می زد تا بیشتر تحریکم کنه . شورتمو از پام در آورد . نافمو با نوک زبونش لیس می زد . چقدر از این کارش خوشم میومد .. آروم آروم اومد پایین . منتظر بودم که کوسمو میک بزنه ولی یه دور منو بر گردوند و سوراخ کونمو لیس زد . -نههههه نههههههه هومن .. بذار من واست ساک بزنم . آتیشم داده بود . دوست پسر نازم .. کاش واسه همیشه مال من بود .. حق داشت که به شایان حسادت کنه . طفلک دلم واسش می سوخت .. سریع از جام پا شدم و کیرشو گذاشتم تو دهنم ..  درشت تر و سر حال تر از کیر شوهرم نشون می داد .. کیری که حتی وقتی کیرشایانو توی کوسم می دیدم اونو حسش می کردم تا از سکس با شوهرم لذت ببرم .. هومن طوری از ساک زدن من لذت برده بود که در جا آبشو ریخت تو دهنم .. با لذت آب کیرشو خوردم . ولی هنوز این کارو برای یه بار هم در مورد شایان انجام نداده بودم . هنوز لذت نوش کردن آب کیر هومن در دهنم باقی بود که سرشو گذاشت رو کوسم .. --لادن لادن ..-چیه چی می بینی .. یه کس ناز خیلی کوچولو تنگ ولی تپل و گوشتی .. با چوچوله هایی اندازه تاج یه بچه خروس .. دهنشو رو همون تاج کوچولو قرار داده بود و میکش می زد -آهههههه اوووووففففففف خواهش می کنم . تند تر تند تر .. با یه سرعت خاصی چوچوله مو میک می زد و زبونشو توی کس فرو می کرد که پاهامو به دو طرف صورتش فشار می دادم . زبونم بسته شده بود . فشار لبهاش با فشار پاهام بیشتر شده بود می دونست که نزدیکه ار گاسم شم . من به همین یه بار قانع نبودم .. موهای سرشو کشیده پاهامو وسط پاهامو به طرف بالا حرکت می دادم تا با زم به سرعت مکیدنش اضافه کنه . -داره میاد داره میاد . داره می ریزه .. گاهی وقتا بعد از ار گاسم دلم می خواست دقایقی رو بخوابم ولی بهش گفتم فوری منو بکنه . بذار بیشتر باهام حال کنه . لذت ببره .. بذار من بیشتر بهش حال بدم تا اون دخترای احتمالی که باهاشن .. نه شایدم اونا فقط دوست دخترش باشن . شایدم فقط اونا رو از کون می کنه . هیشکی از اونا مث من نیست که واسش سنگ تموم بذاره -آخخخخخخخ هومن هومن حس می کنی ؟/؟ هنوزم کس تنگو تنگی کسو حس می کنی ؟/؟ داشتن دوست زن این نعمتها رو هم داره .. کیرشو که تا آخر می ذاشت توی کسم حس می کردم که بازم میخوام منفجر شم . با این که تازه ارگاسم شده بودم ولی لذت می بردم . در یه شتاب یکنواخت کیف می کردم . چقدر از این شتاب خوشم میومد . اون  بر عکس شایان از گاییدن من و تلمبه زدن احساس خستگی نمی کرد . دو طرف کسمو به پهلو ها باز کرد .. -اووووههههه اووووهههههه چی دوست داری .. -تو رو کستو کونتو .. پاهامو به دو طرف باز کرد و کیرشو به سرعت بیشتری می کرد توی کوسم .. نیمساعت  تمام داشت کسمو می کرد . بازم حس کردم که یه لذت سراسری تمام وجودمو گرفته . از زیر سینه هام داره راه میفته .. یه انفجاری رو توی کسم حس کردم . ضربان قلبم به نهایت رسیده بود .. دیگه نمی تونستم حرکتی بکنم . سست سست شده بودم . این بار دلم می خواست بخوابم  این بار آبشو توی کسم خالی کرد  یه دور منو بر گردوند . چشامو بستم تا بخوابم و در حال خودم باشم ولی مگه می تونستم در مقابل کون خواهی اون مقاومت کنم ؟/؟ من هنوز به شایان کون نداده بودم ولی در مقابل دوست پسرم نمی تونستم کاری بکنم -لادن چه کون گردی و برجسته ای داری . سفت و سفیده .. خیلی خوشگله . با کف دستاش محکم به اون فشار می آورد و می خواست این جوری حال کنه . هر چند از این جور با حرص حال کردناش خوشم میومد ولی  دوست داشتم تازگیمو مدت زمانی طولانی براش نگه داشته باشم . همیشه منو خواستنی و جذاب و کردنی ببینه . با این حال این لحظات لحظات کنار کشیدن نبود . -اووووووهههههه بازم دردم میاد دردم میاد . ولی کارشوکرده بود کیرشو هم کرده بود تو کونم .. -هومن دردم میاد دردم میاد . خیلی سخت حرکتش میدی .. منو بلندم کرد . سرشو به طرفم بر گردوند و لبای کلفت و پهنشو رو لبای غنچه ایم گذاشت و سینه هامو گرفت تو دستش .. چقدر احساس آرامش می کردم . تازه داشتم حس می کردم که کیرشم داره خیلی نرم منو می کنه که تو کون منم آب ریخت .. -پسر چه اشتهایی داری .. -چیکار کنم از دوروز پیش که گاییدمت تا حالا خیلی غذای مقوی خوردم که سر حال بیام -امیدوارم چیزای دیگه نخورده باشی .. زرنگ بود -نه لادن جون .. این جوری که تو رو می خورم دیگه هیچ غذایی بهم نمی چسبه .. هومن رفت و من  حس کردم که روحیه ام خیلی شاد شده . احساس آرامش می کردم . واسه شب که شایان بر می گشت شام خوشمزه ای درست کردم . به خودم رسیدم تا اون بد اخلاقی رو که شب گذشته داشتم جبران کرده اونم بهم مشکوک نشه ..  خیلی از زن و شوهرا با فانتزیهای سکسی به زندگیشون تنوع میدن ولی من با خود سکس .. حس می کردم که راحت تر می تونم با شوهرم سکس کنم . هرچند وقتی تن لختمو در اختیار تن لخت شایان قرار می دادم فکر می کردم که توی بغل دوست پسر م هوتن هستم این جوری بیشتر از سکس با اون لذت می بردم .... پایان .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین پاسخ به خوانندگان خوب سایت لوتی رو در داستان مامان تقسیم بر سه آورده که امیدوارم زحمت انتشارشو بکشی .. در آخر قسمت آخر داستان نقاب عشق در بخش ادبی یه اشتباه تایپی در کلمه سپندارمذگان وجود داشت که من اصلاحش کردم . حروف پ و س رو سهوا جابه جاش کرده بودم ..اگه حوصله ات گرفت وقت کردی اصلاح کن وگرنه موردی نیست . دستت دردنکنه ممنونم از ت به خاطر همیاری و همکاری . کامیاب باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

ازاونجایی که وقت نوشتن داستانهای طولانی رو نداشتم دو تا داستان کوتاه نوشتم . هرچند داستانهای خیلی کوتاه نمی تونه حق مطلب رو اداکنه ولی واسه تنوع بد نیست . شادکام باشید ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش مهربان alishkori عزیز در داستان نقاب انتقام نظرشو اعلام کرده ....alishkoriعزیز ونازنین خوشحالم که این داستان رضایت تو آشنای خوبمو جلب کرده . این داستان هفته ای دویار در روزهای شنبه وچهارشنبه منتشرمیشه . از اونجایی که این داستانها همه دردست نگارش بوده من فرصتها رو طوری تنظیم می کنم که به همه شون برسم . دوست خوب وگلم برایت آرزوی شادی وموفقیت می کنم ...ایرانی

 

ابزار وبمستر