ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 53

نگاهمو به سها یی دوخته بودم که یه روزی همه چیز من بود . حالا اون به من فکر می کرد و من در اندیشه بهشته بودم . چطور دلش اومد که قلبمو بشکنه . چطور تنهام گذاشت  و رفت این بهشته .. من که تا حالا نخواسته بودم خیانتی بهش بکنم . یعنی به همسر سابقم روی خوش نشون بدم تا بتونم یه خورده عقده دلمو از این که بهشته نخواسته درکم کنه خالی کنم ؟/؟ نه ... نهههههه ... سهراب این کارو نکن . اون وقت چطور می تونی حس کنی که مظلوم واقع شده باشی . بذار دیگه دوستت نداشته باشه . بذار بره دنبال یکی دیگه . تو هم بالاخره خدایی داری -چته سهراب .. چته اصلا در این دنیا نیستی . -من نمی دونم تو چطور روت میشه با این همه بلایی که سرم آوردی و بهشته رو اذیتش کردی بازم پیدات شه . -چند بار بهت بگم آدم برای به دست آوردن اون چیزی که می خواد باید بجنگه .. -سها من تحقیق کردم و فهمیدم که تو آدم بوالهوسی هستی و کسی رو نمی تونی دوست داشته باشی و شوهرتو هم خیلی اذیت کردی . -اولا خوشحالم کردی از این که حس می کنم اون قدر برات اهمیت داشتم که رفتی تحقیقات در مورد من . در ثانی اصلا معلومه تو از کی تحقیق کردی ؟/؟ مردم از زندگی و درون آدم چه خبر دارن . -من شنیدم که تو به شوهر سابقت خیانت کردی . رنگش پریده بود ولی بر خودش مسلط شد -ببینم سهراب من از تو یکی انتظار ندارم این جوری قضاوت کنی .  وقتی که به امام هشتم  قسم می خورد و به ضریح مقدس امام که مشخص بود اشاره می کرد دلم می خواست گردنشو بگیرم و خفه اش کنم . واسه من مجتهد شده بود و می گفت که واسه یک خیانت باید چهار تا شاهد عادل مرد بیان و شهادت بدن . منو به بی دینی متهم کرد و یه چیزی هم طلبکار شد -ببینم سها با این قاچاق و مواد مخدر که داری زندگی مردم و جوونا رو تباه می کنی از دین داری هم حرف می زنی ؟/؟ -سهراب خیلی آزادت گذاشتم که هر چی از دهنت در اومد بهم بگی ... نزدیک بود همه چی رو بریزم رو دایره و بگم که من شوهر سابقتم . -می دونم مشکلت چیه . این دختره که نمی تونه تامینت کنه . از اوناییه که ارواح باباش منتظره که تو باهاش عروسی کنی بعد خودشو واست لخت کنه . کور خونده . تو هم که خب معلومه نیازت چیه . تو به من عادت کردی و داری و خودتم نمی دونی . میگی نه بیا یه بار دیگه امتحان کن . می بینی چقدر سر حال میای و ردیف میشی . عشق و نفرت و هوس در حال نبرد بودند . اینجا عشق و نفرت رفیق هم شده بودند . با هم پیمان بسته بودند که به نفع بهشته عمل کنم . عشق به بهشته .. نفرت از سها و هوس و شهوت .. زیبایی افسونگرانه سها فقط یک عامل بود که منو به طرف اون می کشوند . تا حدودی اون بی مرامی که بهشته در حق من کرده بود هم می رفت تا به نفع سها تموم شه ولی اونو لحاظ نکرده بودم . هنوز عشقو در چشای بهشته می دیدم و می خوندم . شاید یه جورایی حس می کرده که من اون دور و بر پیدام میشه . شایدم یه همکلاسی  بوده و خب نشستند و با هم یه چیزی خوردند ولی خیلی به هم نزدیک شده بودند . اون ازش خیلی بزرگ تر نشون می داد . نه بهشته من نباید این جوری باشه . داشتم دیوونه می شدم . نمی دونم چرا بازم  داشتم تسلیم می شدم . انگار که طلسمم کرده بود . رفته بودیم بلوار وکیل آباد سمت چپش تو یکی از خونه های  اطراف  فلکه آب و برق .. وارد یه خونه ویلایی شدیم .. -ببینم اینجا کجاست .-فکر کردی فقط خودت خونه مخفی داری ؟/؟  خب اومدیم با هم حال کنیم دیگه . بیا بیا دیگه این قدر ناز نکن . . قدرت هوس زیاد شده بود . در آغوشم کشید . هرچی می خواستم فکر کنم همسر با وفایی رو که یه روزی جونمو واسش می دادم در آغوش کشیدم نمی تونستم . ..حالا حاضر بودم جونشو بگیرم . یعنی می تونم باهاش سکس کنم بعد اونو بکشم . نه نه اینم نمیشه . این اولین باری نبود که می خواستم اونو بکشم ولی در توان من نبود . من نمی تونستم مثل اون یه آدمکش باشم . هر چند بهشته بهم گفته بود آدمکش .می دونم اون به خاطر درد درونش این حرفو زده بود . خدایا منو بکش و راحتم کن تا بهشته من منو بی وفا و خائن ندونه . سها کمر بند شلوارمو باز کرد  . دستشو رسوند به کیرم و اونو رسوند به دهنش . با این کارش لحظه به لحظه قدرت هوسو زیاد ترش می کرد . می رفت تا پشت عشق و نفرت رو به خاک بماله . من مشتامو گره کرده بودم و نمی خواستم آبم خالی شه . نمی خواستم تا لذت منو شیره وجود و هستی منو منی منو ببینه . زجر عجیبی می کشیدم . دستامو گذاشتم رو صورتش و اونو با خشونت به سمتی پرتش کردم . . .برق عصیانیت و هوسو توی چشاش می دیدم . -سهراب این کارو نکن برات گرون تموم میشه -چیه بازم می خوای به دختر مردم آسیب برسونی ؟/؟ اون ولم کرده . اون چه باشه چه نباشه من تو رو نمی خوام . من نمی خوام باهات سکس کنم . از تو و از شخصیت تو نفرت دارم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر