ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

بابا تقسیم بر سه 53

همه شون تا می تونستن خودشونو به بهترین شکلی آراسته کردند و سعی داشتند که یکی از یکی خوشگل تر نشون بدن . واقعا نمی دونستم به کدومشون توجه بیشتری کنم . نگاهها همه بود به لای شلوارم . می خواستند ببینن و حس کنند که کدومشون بابا شونو بهتر و بیشتر تونستن که تحریک کنن . نمی شد گفت که لباس کدومشون بیشتر منو به هوس آورده . یکی از یکی خوشگل تر و هوس انگیز تر . نورا یه خانوم به تمام معنا شده بود . هیکل درشت و زنونه ای پیدا کرده بود . یادم میاد وقتی که نوجوون بودم یا همون اوایل جوونی و مثل هر جوون دیگه ای خیلی حشری بودم وقتی که دخترای  تر و تازه ای رو به سن اون می دیدم دلم می خواست که باهاشون سکس کنم . هر چند بعد ها عشق و از دواج همه این مسائلو حل کرد ولی نمیشه که نیاز های جوونی رو فراموش کرد . حالا از نو احساس نشاط می کردم . حس می کردم که چند سال جوان تر شده و این دخترا منو به زندگی بر گردوندند . یه استرچ جین آبی و خیلی هم چسبون کون گنده نورا رو انداخته بود جلوی چشام . کونش داشت باهام حرف می زد . می گفت بابا بپر روم به اون دو تا کاری نداشته باش . این آتیشپاره همچین مدادی پشت چشاش انداخته بود و ابروهاشم طوری ردیف کرده بود که دهنم آب افتاده بود . می خواستم برم جلو یه لب ازش بگیرم ولی اینجا اگه یه کاری می خواستم انجام بدم باید هوای سه تا رو با هم می داشتم . اینم از آخر و عاقبت چند زن داری . یه بلوز قرمز چین دار و آستین کوتاه تنش کرده بود که خیلی هم شیک بود . موهای صاف و یه دستش هم رو شونه ها و کمرش ریخته شده و با روژخوشرنگ قرمزی هم که به لبش زده بود منتظر بود تا لب به تعریف و تحسین اون باز کنم .ولی پدر بیچاره چیکار می کرد . اون طرف هم نونا و نینا انگار بر عکس کار کرده بودند ولی با این حال به هر دو تاشون میومد . نونا یه جوراب شلواری بلند به رنگ سفید با تورهای نازک که تا اول کمر و مرز بین کون و کمرش هم می رسید پاش کرده بود که کونشو به خوبی نشون می داد و یه تیکه پارچه به عنوان بلوز انداخته بود رو تنش که اونم تا نافش می رسید . خیلی شیک و وسوسه انگیز شده بود و از قسمت پایین بدن نینا چی بگم که این دختر در سکس بازی دست اون دو تا خواهرشو از پشت بسته بود . یه دامن چین دار به رنگ مشکی خوشگل ولی خیلی کوتاه پاش کرده بود که یه ده دوازده سانتی پایین تر از انتهای کمرش بود و نصف کونشو نشون می داد . شورت هم پاش نکرده بود و قسمت کون لختش کاملا توی دید قرار داشت . بابت میکاپ خودشم که سنگ تموم گذاشته بود . معلوم نبود این چه مدل لباسیه که تنش کرده . یه تیکه پارچه سبز خوشرنگ رو که مثل یه علامت  انگلیسی زد بود روشکمش خود نمایی می کرد و یه تیکه لخت و یه تیکه پوشش داده بود . نورا و نینا از این که می دیدند نینا خودشو کون لخت ردیف کرده حرصشون می گرفت ولی می دونستن که در این مورد نمی تونن و حق ندارن که به خواهرشون اعتراض کنن . چون اون خلاف مقررات کاری نکرده بود . در هر حال من یکی از بزرگه شروع کردم به بوسیدن تا کوچیکه . ولی نورا خیلی آبدار شده بود . دیگه دو سال آخر تحصیلش بود . وقتی لبامو گذاشتم رو لباش و زیر گوشش گفتم خیلی خوشگل شدی یه خورده منو کشوند به سمتی که راحت تر بتونه حرفشو بزنه -بابا می ترسی بلند تر بگی و اون وقت نینا ازت دلخور شه ؟/؟به اون که می رسی باید ملاحظه شو بکنی ولی من دخترت نیستم ؟/؟ -عزیزم تو که خودت می دونی  تو الان از نظر هیکلی و سنی به یه جایی رسیدی که بیشتر از اون دو تا خواهرت می تونی بهم حال بدی . باشه در این مورد بیشتر با هم حرف می زنیم . اگه بخوای از بابات دلخور باشی من دیگی تحملشو ندارم و ازت انتظار هم ندارم که خودتو ناراحت کنی و منو هم همین طور . چون من برای شما زنده ام امیدوارم متوجه شده باشی .. نورا خیلی خوشحال و آروم شده بود .از این که می دید می تونه خیلی بهتر از اون دو تا واسم مفید باشه . به نوبت نونا و نینا رو هم بوسیدم . نینا یه جوری شده بود . انگار ازم توقع نداشت که اون جوری نورا رو بغل بزنم و برم یه گوشه ای باهاش درددل بکنم . حالا اون منو کشوند یه گوشه ای و گفت چه زود با دختر بزرگت خوب شدی . یادت رفت چه جوری اذیت می کرد و حال بگیری می کرد ؟ /؟-عزیز دلم ما اینجا نیومدیم که با هم تصفیه حساب کنیم . من با این کارم می خوام خودمو و شما رو بهم نزدیک کنم و نشون بدم و بدیم که به همه پیوسته و وابسته ایم . بدون هم نمی تونیم زندگی کنیم . دیگه وقت اون رسیده بود که عشق و حالمونو شروع کنیم . -دخترا با لبخند شاد باشین . با روحیه ای خوب از ثانیه های زندگی لذت ببرین . حس کنین که دیگه این آخرین فرصته . ولی تا بابا رو دارین غم ندارین . نورا اومد طرف من . دستاشو دور گردنم حلقه کرد و خواست که منو ببوسه . دختر بزرگم بود و به هر حال احترام خاصی باید براش قائل می شدم .. نمی شد که دستشو رد کنم . در همین لحظه نینا هم خودشو بهم چسبوند و لباشو گذاشت رو صورتم و نونا هم از این فرصت استفاده کرد رفت تا من نیمه لختو لختم کنه . به آرومی شورتمو کشید پایین ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی 

4 نظرات:

ارباب کازه-کاگه گفت...

یعنی خواهش میکنم ه روز اینو آپ کن! 1 ماه ازش خبری نیس. عاشقشم

ایرانی گفت...

ارباب گل وعزیزم داستانها همه درحال نوشته شدنند و تعدادشون هم زیاده ومن افتخار می کنم که بیشتر درخدمت همه شما باشم ولی هرچقدر هم می جنبم بازم نمی رسم . من که هفته ای دوبار به طور مرتب این داستانو میذارم و وقفه ای نداشته ..دستت درد نکنه به خاطر همراهی تو ارباب دوست داشتنی .برقرار باشی ....ایرانی

ناشناس گفت...

بازم ازت ممنونم هم وطن
ارباب كازه-كاگه

ایرانی گفت...

منم سپاسگزارم ارباب کازه کاگه خوب و دوست داشتنی پاینده باشی ....ایرانی

 

ابزار وبمستر