ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 147

هرجور دوست داری باهام حال کن . حال کن خوشگله . انگار سکس من و اون شده بود بازی دو تیم فوتبال که حالا نوبت اون بود که حمله کنه . کیر من به اون جون داده بود انرژی داد ه بود . خیلی تازه نفس نشون می داد و منم گفتم به کیرم بذار هر جور و هر چی دلش می خواد منو بکنه . واقعا هر چی فکر می کردم این چه جوری سیر می شه بازم عقلم به جایی قد نمی داد . اون کوه گوشت و کون گنده رو همچنان رو کیر من حرکت می داد و پر شور و با نشاط مثل دقایق اولیه سکس همچنان داشت حال می داد و حال می کرد و من هم وقتی که اونو این جور سر حال و فتنه گر می دیدم بیشتر به شوق و ذوق می افتادم . من سکوت کرده بودم و اون بود که با یه سری الفاظ عربی داشت نشون می داد که هنوزم داغ و سرحاله و بی خود نیست که بهش میگن افضل الجنده . اون قدر منو گایید و به دندوناش فشار آورد که دیگه کارشو کرد . چند تا جیغ و نعره وحشتناک کشید و ساکت شد .. به نظرم اومد که کیرم دیگه حس نداره . از بس اونو به این طرف و اون طرفش گردونده بود .  ارضا هم که شده بود ولم نمی کرد می خواست هر طوری که شده آبمو بیاره . این کیر بی حس شده من مگه خالی می کرد . کلی شیره شو این جنده خانوم کشیده بود و تازه همچین کرده بود که انگاری پنجاه پاف اسپری بی حسی روش خالی کرده باشه . ولی صبر و تحملش خیلی زیاد بود و تجربه اش . اون قدر نرم با این کیر ما کار می کرد که حس کردم داره در کار خودش موفق میشه و از نو داره بهم لذت میده . عین یک مار خوش خط و خال می خندید . طوری هم می خندید که  لبخند پیروزی رو در لباش می دیدم . -مادر قحبه فکر نکن بر ما پیروز شدی .  در واقع این منم که بهت کیر زدم . بهم اشاره کرد که روش دراز بکشم . به جای این کار ازش خواستم که دمر کنه تا از پشت و از طرف کون بذارم توی کسش . این جوری کون بر جسته اش که به قسمت بالای کیرم می خورد یه داغی و لذت عجیبی رو در من به وجود می آورد که می دونستم خیلی راحت تر می تونم چند تا قطره هم که شده توکسش خالی کنم .. همین طور هم شد .  بازم چشمه داغ و جوشان هیفا خوشگله کارشو کرد . در هر حال اون دیگه نمی تونست یک جنده باشه . اون مال خودم بود . مال من . بازم افتاد رو من . این بار تمام سنگینی خودشو انداخت رو من و فقط منو می بوسید . . سرو دست شکسته حالیش کردم که منو برگردونه ایران .. من دیگه این جا نمی مونم .. سرشو تکون داد و می خندید .. یعنی میشه این یه کارو برام انجام بده ؟/؟ وقتی از خواب بیدار شدم دیدم دوتایی مون  در یه اتاق خواب مجلل قرارداریم که واقعا شبیه به  اتاقای قصر بود . من دیگه جون نداشتم ولی بازم باهام حال کرد دیگه حالم داشت بهم می خورد . ولی افسونگر کونها بازم منو جادو کرد . درهر حال این قدر مردانگی داشت که من  صبح بعدش سوار بر هواپیمایی اختصاصی خودمو در راه بر گشت به وطن می دیدم . هرچند یه جا بین راه وایسادیم و دلم هری ریخت پایین که نکنه باید یه عرب دیگه رو بگام ولی دیگه به خیر گذشته بود . من در تهران پیاده شدم . بازم دو تا پامو کردم تویه کفش که می خوام برم خونه ام . همش از این تعجب می کردم که چرا بعد از گاییدن هیفا قبول کردند که من به ایران برگردم . همش فکر می کردم که باید چند تا از این حزب الشیطانی ها رو بگام . ولی خوشبختانه قسمت نشد . از سردرد داشتم می مردم . ازخستگی و کوفتگی داشتم می مردم . هرچند وقتی به خونه رسیدم یه شونزده هفده ساعتی می شد که سکس نداشتم ولی هنوز خستگی سکس با هیفا رو تنم نشسته بود .. وقتی رسیدم خونه کل خونواده اومدن استقبالم . یه زمانی این زنا و دخترا پیش خونواده شون حیا می کردند که با لباس مناسب تری جلو مردشون ظاهر شن . ولی افسانه و کتی خیلی سکسی و کاملا مینی پوش اومدن استقبالم . این افسانه قصد رفتن نداشت ولی از اونجایی که ا ولین کسی بود که می دونستم بار دار شده وواسه من خیلی شلاق خورده گیر نمی دادم . هنوز پنج دقیقه نشده بود که دیدم آبجی کتی که یه لحظه رهام نمی کرد اومد سراغ من و گفت داداش بیا بریم  یه کاری باهات دارم . می خوام در مورد یه مسئله ای باهات حرف بزنم -کتی من امشب حوصله شو ندارم -چقدر بد اخلاقی پس از چند مدت که خواهرتو ندیدی این جوری باهاش بر خورد می کنی ؟/؟ می دونم علتش چیه . دیشب با هیفا خانوم خوش گذشت ؟/؟ الان تمام خواننده های زن عرب دارن اعتصاب شو و بر نامه دادن می کنن میگن تا تهیه کننده ها کوروشو واسه ما نیاره ما دست از اعتصاب بر نمی داریم ..-به درک به من چه مربوطه .. -خوش گذشت با هیفا جونت ؟/؟ -ببینم نکنه فیلم سکسی من و هیفا همه جا پخش شده -نه ولی اونو کارتی کردن و باید پول بدیم ببینیم . ولی تو می تونی شکایت کنی . چون بدون اجازه تو بوده -کتی اصلا حوصله شو ندارم -می خوام یه خبر خوش بهت بدم . من بار دارم . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

6 نظرات:

ایرانی گفت...

ایرانی گفت...
آره داداش گلم اسپنکر عزیز در داستان من و مامان و زندایی پیام داده ...اسپنکر نازنین من هم از پیام شما لذت بردم . شاد و پیروزباشید ...ایرانی

سه‌شنبه ۲۶ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۲:۰۷:۰۰ (GMT

ایرانی گفت...


آره داداش عزیز سالار گرامی در داستان مامان تقسیم بر سه نظر داده ...سالار خان ممنونم به خاطر توجهت به این مجموعه و داستانهایش . برایت آرزوی بهترین ها را داشته سرفراز باشی ....ایرانی

سه‌شنبه ۲۶ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۰:۰۳:۰۰ (GMT

ایرانی گفت...


آره داداش عزیزم سید جواد گل در داستان نقاب انتقام نظر داده ...سید جواد گرامی سپاسگزارم از حسن نظر و توجه و لطفی که به من داشته این برداشتو در مورد آثارم داری ولی بزرگترین افتخار و رضایت من همراهی دوستان خوبی چون توست . شادکام باشی ....ایرانی

سه‌شنبه ۲۶ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۲۲:۱۲:۰۰ (GMT+۰۳:۳

ایرانی گفت...

آره داداش خوبم حسمای عزیز در داستان مامان تقسیم بر سه یه پیام تصویری برام فرستاده ....حسمای گلم خسته نباشی به خاطر این که این داستان و خیلی از داستانهای دیگه رو پیگیری می کنی . کامروا باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز میگرن تومور گرامی در چند داستان پیام گذاشته ...میگرن تومور نازنین به خاطر پیامهای گرمت در داستانهای نقاب انتقام , بیست سال بعد و مامان تقسیم بر سه سپاسگزارم . روز گار خوش و خرمی داشته باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...


آره داداش گل ! پدرام عزیز در داستان بیست سال بعد پیام انتقاد آمیزی داشته که من هم به روشنی و منطق پاسخشو میدم ....پدرام جان وقتی من میگم عجولانه و بدون بررسی قضاوت می کنی قبول نداری و میگی چی شده . من برای امیر مدیریت محترم سایت احترام فوق العاده ای قائلم اون در نظرات شما چه دیده که منتشر نکرده من نمی دانم . مثل بعضی ها ندیده و نخوانده قضاوت نمی کنم اما دلیل عجولانه قضاوت کردن شما این که من تقریبا 2 سال است که مسئول انتشار داستانها هستم ولی کمتراز 6 ماه و نیم است که مسئول انتشار نظرات شده ام و هیچ یک از مواردی را که می گویید چون مربوط یه زمان قبل بوده به علت دسترسی نداشتن به نظرات در مرحله قبل از انتشارندیده ام و نخوانده ام . شما چگونه و با چه حقی مرا در این خصوص محکوم می کنید ؟ اما من با دلیل و مدرک و این که گفتگوهای من با خوانندگان به خوبی موید این نکته است که من از عید فطر فکر کنم اول شهریور مسئول انتشار نظرات شده ام این قضاوت شما را که مرا محکوم می کنید زیر سوال می برد . اما در مورد داستانهای من که فرموده اید کمیت را بر کیفیت ترجیح داده ام ... درهر حال این نظر شخصی شماست و به عنوان یکی از دهها هزار خواننده برای من قابل احترام است همچون خود شما . بسیاری از داستانها با هدف خاصی نوشته می شوند و باید روند خاصی را طی کنند این طور نیست که هر جا دلمان بخواهد ترمز بزنیم . فعلا که هشتاد نود درصد نظرات با این گونه نوشتار ها موافقند . در هر حال در بسیاری موارد هم به شما حق می دهم . و سعی می کنم مواردی که بتوان داستانها را کوتاه تر کرد چنین کنم . ولی داستانهای سکسی به هیچ وجه ارزش رمانهای عادی و غیر سکسی را ندارند . حتی اگر داستانهای سکسی به هزار قسمت هم برسد می توان در آن هزار قسمت انواع و اقسام سکسها را گنجاند وگرنه در یک داستان سکسی خالص چه ارزشی دارد که ما بفهمیم مثلا آریا در داستان هرکی به هر کی آخر و عاقبتش چه می شود یا در داستان مامان زبل نگران سر نوشت اشرف خانوم باشیم ..اما این ارزش و هیجان در داستان عشقی آبی عشق وجود دارد که بدانیم که سر انجام نستوه چه می شود . با مهری خواهد رفت ؟.با ستایش خواهد بود یا به عشق اولش نسیم خواهد رسید ؟. پدرام جان دوستت داشته منتظر پیامهای تو هستم چه در این سایت و چه در آن سایت . مطمئن باش تا زمانی که من هستم هر انتقادی که از من بشود منتشرش خواهم کرد چون اولا به نظر و عقاید همه احترام می گذارم و در ثانی آن قدر اعتماد به نفس دارم که به راحتی از عهده پاسخش بر آیم . منتظرم پدرام جان تا ببینی ایرانی مرد صداقت و عمل است . درود بر تو پدرام عزیز . با نهایت احترام .....ایرانی

 

ابزار وبمستر