ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب عشق 7

وقتی که دستمو تو دستش گذاشتم به خوبی تغییر چهره شو می دیدم . خیلی آروم و خندون شده بود . پس اونایی که توی دفترش نوشته بود چی بود . اون از چی حرف می زد . اون پسره کی بود . من چه کمکی می تونم بهش بکنم . اون چرا ازم کمکی نمی خواد . تا کی می خواد این جور ساکت بمونه و حرفی نزنه . خیلی دلم می خواست بدونم که با چشاش بهم چی میگه . شاید دوست داشت راز های نگفته و حرفای نهفته شو به من بگه . یه بار دستاشو تو دستام گرفته بهش گفتم بهناز گلم یه چیزی تو چشاته که من نمی فهمم چیه . ازم خجالت نکش . هر چی تو دلته بهم بگو . -عزیزم . داداش خوبم آقا بهنام بعضی وقتا  نگفتن یه چیز از گفتنش بهتره . دلم هزار تا راه رفت . اون چه چیزی رو داره از من پنهون می کنه . حدسهای عجیبی می زدم . نکنه اون دوست داره یواش یواش حالیم کنه که یکی رو دوست داره . یکی رو که اون بهش توجه نداره . کی می تونه خواهر گلمو ببینه و دوستش نداشته باشه . خواهر خوشگلمو . با صورتی گرد و سفید و ابرو هایی کشیده . وقتی که می خوابید چقدر نازبود .مظلومیت و معصومیت خاصی رو در چهره اش می دیدم . اون به من می گفت ساده ولی یه سادگی خاصی رو در وجودش می دیدم . یه حالتی رو که نمی  دونستم به چی تشبیهش کنم . فقط اینو می دونستم که اگه اون عاشق کسی بشه جونشو هم واسش میده . اون بهترین دختر دنیاست . یا می تونه معیار بهترین رو داشته باشه . روزا به جای این که دور و بر دخترای دیگه بپلکم وقتی زنگ مدرسه مون می خورد جلدی می رفتم به مسیر خواهرم تا همراه با اون بر گردم -بهناز مزاحمت که نیستم ؟/؟ -یعنی چه .. یه نگاهی بهم کرد و اخمی هم کرد . منظورمو خوب می فهمید . دیگه با حرفام و روحیه ام آشنایی داشت تا لب باز می کردم می دونست که چی می خوام بگم -بهنام خیلی بد جنسی . تو تا حالا کی دیدی که  یه پسری دنبالم باشه و من به یکی گفته باشم که دوستت دارم . من فقط به خونواده ام گفتم که دوستشون دارم . بازم بگو حق ندارم که بهت بگم بد جنس .. دلم می خواد همینجا توی خیابون بکوبمت . این قدر بزنمت که دیگه از جات بلند نشی -یعنی می خوای منو بکشی ؟/؟ -نه می خوام زخمیت کنم -دلشو داری ؟/؟ اون وقت وقتشو داری که ازم پرستاری کنی ؟/؟ با گوشه چشاش طوری به من می خندید که مثل تیری به قلبم می نشست . تیری که بهم زندگی می داد . تیری که وجودمو می لرزوند . و من از این لرزشها فرار می کردم . از این احساساتی که شبیه به اونو در پارک و چند جای دیگه حس کرده بودم . تازگیها سعی داشت که با مدل موهای مختلفی جلوم ظاهر شه . خیلی دوست داشت که بدونه از کدومشون بیشتر خوشم میاد . . بلند و کوتاه و دم اسبی و قارچی و مدل مصری .. -بهناز مگه من مدل شناسم ؟/؟ بازم می خوام یه چیزی بگم -نه داداش تو یکی دیگه حرف نزن . حتما می خوای بگی که می خوای بدونی که  می خوام بدونم که دوست پسرم از کدوم مدل بیشتر خوشش میاد . -بهناز تو فکر منو چه خوب خوندی ؟/؟ -من تو رو بزرگت کردم . مگه این روزا کم فکر تو رو می خونم ؟/؟ تویی که نمی تونی درکم کنی . اگه گفتی این چی رو نشون میده .. -این یه تیکه رو من می تونم فکر تو رو بخونم . ولی این جوری هام  که تو میگی نیست . -خب بگو ببینم من به چی فکر می کنم -خواهر گلم به این فکر می کنی که بهناز از اون جایی که به داداش بهنامش علاقه داره فکرشو می خونه احساساتشو درک می کنه . قدمی رو که می خواد بر داره می دونه چیه ولی چون بهنام خیلی بی خیال و خونسرده و به آبجی خودش علاقه زیادی نداره و نمی تونه احساساتشو درک کنه نمی تونه فکرشو بخونه .. -آفرین تقریبا درست گفتی . فقط یه قسمتی رو که گفتی علاقه زیادی نداره اگه می گفتی اصلا علاقه نداره خیلی بهتر بود . -یه نشگون از گونه های بهناز برداشته و در جا ماچش کردم . خیلی بد جنسی بهناز . اگه من دوستت نداشتم که از راه مدرسه نمیومدم سراغت . -این واسه اینه که یه غیرت و حسادت برادرانه داری -مگه باید غیر از این باشه ؟/؟ -نمی دونم نمی دونم چی بگم .. در ادامه حرفاش گفتم حیف که نمی تونم چیزی بگم . حالا نمی تونم چیزی بگم .. -بد جنس بهنام بد جنس حالا ادای منو در میاری ؟/؟ می دونی که چقدر دوستت دارم . من  هر حرفی رو که بزنم یا نزنم به ضرر تو نیست که هیچی به نفع تو هم هست . این بار اون صورتمو بوسید . دستمو گذاشتم دور کمرش . به گرمای وجودش نیاز داشتم . اونو تو بغلم فشردمش . اعتراضی نکرد . تازه خودشو بیشتر بهم چسبونده بود . دستشو گذاشت رو سرم و موهامو صافشون کرد و بهشون حالت داد . حس کردم اسیر نوعی خجالت شده و با این کارش می خواد که  وقت بخره تا بیشتر در بغلم باشه . چرا آغوش من باید این قدر براش آرامش بخش باشه . چرا حس می کنم دوست داشتن اون با دوست داشتن من یعنی اون جوری که من دوستش دارم فرق می کنه . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

11 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش گل و نازنین ساسان عزیز درداستان آبی عشق پیام محبت آمیزی داشته ...ساسان جان من نمی دونم به خاطر این همه لطف و محبتت با چه زبونی ازت تشکر کنم . راستش تمام داستانهای من نیمه کاره بوده و از قسمتهای بعدی یکی دو قسمت آن را در اختیار دارم . خودم نویسنده این داستانها بوده ودر سایتی دیگر منتشر می کنم که آره داداش عزیزم زحمت انتقال آن به سایت لوتی را می کشد . من هم بیشتر طرفدار داستانهای ادبی و عشقی و خاطره نویسی هستم . درهرحال طرخ و زمینه داستان آبی عشق را در ذهن خود ریخته و تنها هفته ای یک ساعت و نیم به نوشتن این اثر می پردازم چون تعداد آثار نیمه کاره بسیار زیاد می باشد .ولی دربخش خاطرات و داستانهای ادبی تالار سایت لوتی آثاری مثل ندای عشق ..معراج عشق ..سیزده عشق ..دل نوشته هاکه شامل دهها داستان و تکه های ادبیه ازاینجانب وجود دارد که به انتها رسیده و هم اینک رمان دیگری به نام نقاب عشق آماده انتشار است که به علت کمتر بودن کاراکترها و محدودیت سوژه خیلی زود به پایان خواهد رسید ولی هسته داستان بد نیست . نوشتن و کنترل این همه داستان در زمینه های گوناگون کار ساده ای نیست با توجه به این که یک علاقه بوده ودر اوقات فراغتم انجام می دهم .حس گرفتن بابت این همه داستان ..به یاد داشتن اسامی ..فراموش نکردن فضای داستان از نظر مثلا فصول سال . دقت به نکات خاص و تمرکز شدید ..هماهنگی مطالب و سوتی ندادنها واقعا سخته یا تمرکز شدید می خواد . مثلا یه جایی دهن یکی رو بسته بودند در جمله بعدی نوشتم که داره صحبت می کنه که در ادیت ردیفش کردم ... به رمان عشقی اجتماعی ندای عشق خودم فوق العاده علاقمندم ومعراج عشق هم صحبتهای کوتاه من با خدا بر فراز سرزمینهای مختلف است . درهر حال علاقه جوانان به سکس باعث شده که شاید کمتر به ادبیات توجه نمایندوبخش ادبی کمتر مورد توجه باشه درحالی که مطالب خیلی جالبی داره خودمن دیشب یکی دو تکه از این مطالبو که شاینا یا شینای عزیز در قسمت داستانهای کوتاه نوشته بود خوندم فوق العاده جالب و آموزنده بود . .من در داستان آبی عشق سه زن را دربرابر یک مرد قرار داده ام ..کدامین آنها از میدان به در خواهند رفت .. فراز و نشیب ها چگونه خواهد بود . درهر حال حاشیه پردازیهای داستان عشقی جذاب ترش خواهد کرد و از آنجایی که در خواست دوستان درخصوص سوژه های مختلف زیاد بوده و خود منم داستانهای ابتکاری جدید هم زیاد می نویسم سبب این نارساییها شده . مثل یک بنا و معماری که بیست تا ساختمونو با هم داره می بره بالا ولی در کل داستانهای در دست نگارش خود من هم آبی عشق را درمجموع بیشتر از بقیه می پسندم ولی درکل داستانها از اول تا به حال ندای عشق را . البته معراج عشق را نمیشه به حساب داستان گذاشت . ساسان خان گل برای تو و سایر عزیزان آرزوی موفقیت و شاد کامی نموده و باز هم سپاسگزارم از عنایتی که به من و این مجموعه داری . شاد وسربلند باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

salam...age doost dari mitooni dar ....soghoot.wordpress.com nevisande shi amare bazdid konandeha bishtar khahad bood va dastanhat ham tavasot adamaye bishtari dide mishan......montzare javabet hastam...

ایرانی گفت...


باسلام و درود فراوان خدمت دوست عزیز و آشنا و گلم . این که بنده را لایق دانسته و چنین پیشنهادی داده اید باعث افتخار من است ..از آنجایی که من خود را خد متگزار و دوستدار همه هم زبان به خصوص هموطنان نازنینم می دانم و نویسندگی من از روی علاقه و نوعی سرگرمی در اوقات فراغت و به اصطلاح خودمانی آما توری می باشد و نه به دنبال شهرتم و نه به دنبال ثروت و شما نازنینان را بزرگترین ثروت خود می دانم ترجیح می دهم که شرایط به همین صورت بماند . ولی اگر مطالب و نوشته های مرا قابل بدانید صاحب اختیارید که آن را با توجه به رعایت اصول منتشر نمایید صد درصد نوشته های من در سایت امیر و شاید حدود پنجاه در صد آن در سایت لوتی منتشر گردیده و از نظر من همه سایتها و دوستان مجاز به نشر آن می باشند ولی با توجه به این که من 26 ماه پیش زمانی که سایتهای دیگر توجه چندانی به نوشته هایم نداشتند و امیر امکانات وبلاگ خود را در اختیارم گذاشت (هرچند هیچکدام منافع مالی نداریم )این خانه را خانه خود وامیر را برادرخودمی دانم . خانه عشق ..شاید که از خیلی خانه های دیگر کوچک تر باشد اما با دلهایی بزرگ با دوستانی نیک ..احساس می کنم که وطن من است . من شغل و کارم چیز دیگری بوده و روزی چند ساعت را به نویسندگی اختصاص می دهم . هیچکس مرا به چهره نمی شناسد . ....یه بار کنار یکی نشسته بودم داشت از سایت لوتی داستان منو می خوند نمی دونست نویسنده کنارش نشسته ...این نشان دهنده آن است که در چه شرایط سخت و مخفیانه ای نویسندگی می کنم ....درنهایت یک بار دیگر اعلام می کنم هر سایت و وبلاگ و هر شخصی اعم از لوتی , شهوانی , سقوط ورد پرس , شهوتناک , و.....مجاز و صاحب اختیار است که نوشته های مرا با رعایت قوانین منتشر نمایدهدف همه ما از نشر آثار در اصل خواننده های نازنین می باشند .من حتی با افتخار و علاقه از سایتهای دیگر در سایت خود نام می برم تا عزیزان در نهایت آزادی مطالب مورد علاقه خود را درهر جا که دوست دارند مطالعه نمایند حتی بیشتر آنهایی که در سایت لوتی داستانهای مرا می خوانند نمی دانند که کانون نشر داستانها درسایت امیر می باشد . ساده تر بگم خودم با جون و دل برای دیگران تبلیغ می کنم ولی تا مجبور نشم اسم سایت خودمو در جایی دیگه نمی برم..درنهایت یک بار دیگه از تو آشنای خوبم ممنون و متشکرم که به من و نوشته هایم بها داده ای و امیدوارم که سایت سقوط ورد پرس همچون دیگر سایتها در کار خود موفق باشد که می دانم این چنین بوده خواهد بود . کامروا باشید ....ایرانی

ناشناس گفت...

جان هرکی دوست داری یه داستان راجع به یه زن چادری با کون گنده که کون کثیفی داره وطرف دیگه ی داستان عاشق لیسیدن این کون میشه بنویس.خداییش همیشه به وبلاگت سر میزنم دل مارو نشکن

ایرانی گفت...

با سلام به دوست آشنا و نازنین ..اگه بتونم این داستانو کوتاه بنویسم حتما . این کارو زود تر انجام میدم . آقاهه وقتی عاشق لیسیدن این ...میشه از کثیف بودن اون اطلاع داره ؟ چون باید فضا سازی مقدماتی رو انجام بدم . سعی می کنم این داستانو زودتر و کوتاه تر بنویسم . پاینده باشی ....ایرانی

محمدرضا گفت...

سلام ایرانی عزیز...داستان بسیار زیبایی هست..
از زحماتت متشکرم که این همه وقت می گذاری و داستان می نویسی...
بیصبرانه منتظر قسمت های بعدی هستیم..

ایرانی گفت...

آره داداش عزیزم سحر گل در داستانهای تک قسمتی بازم برام پیام گذاشته ..سحر خانوم همیشه بیدار خیلی دلم می خواست قانع می شدی ولی نشد . حتما برام مهمه که دارم باهات چونه می زنم که قانع شی ولی خب یه چیز جالبی گفتی . گفتی به اونایی که این داستانها رو نمی خوان هم احترام بذار . راستش من این کارو بار ها و بار ها انجام میدم . در نظر خواهی سایتی که نویسندگی اصلی من در اونجاست سکس با مادر رای اولو داره . ولی من بازم اعتدالو رعایت می کنم . اصولا پسرها سکسی رو بیشتر دوست دارند که خیالی تر باشه یعنی نشه انجامش داد تا هیجانش بیشتر شه وگرنه هیچ بی غیرت بازی درکار نیست و دخترا هم از داستانهایی بیشتر خوششون میاد که این مسئله با نوعی عشق همراه باشه . درهر حال توصیه می کنم داستانهای سکسی عشقی زیادی رو که نوشتم مطالعه کنی . مثل می خواهم زنده بمانی که به دو سبک و دو بار منتشرش کردم . عشقی سکسی ..ویک بار هم عشقی عشقی که سایت لوتی فکر کنم اولی اونو منتشرکرده وداستانهای دیگه ای که اگه بخوای چند تاشو معرفی کنم . الان اگه یه نظر به زیر داستانهای دنباله دار من بندازی که سکس با محارم داره پیامهایی می بینی که میگن چرا زودتر این داستانها رو منتشر نمی کنم حتی در میان این پیامها پیامهای دخترا هم دیده میشه می تونی به ذیل داستانهای مادر فداکار ..مامان تقسیم بر سه ..بابا تقسیم بر سه و خیلی از داستانهای دیگه مراجعه کنی واتفاقا داستانهایی که جنبه عمومی تری دارند نظر کمتری واسشون داده شده . یعنی اون نظرات اهمیتی نداره ؟ یعنی باید گفت اونا افکاری منفی دارن ؟ پس شما هم واسم اهمیت داری که من دارم پاسخ شما را میدم واین که من و تو کاملا هم عقیده ایم پس از کسی که هم فکر توست گله ای نداشته باش . در هر حال خیلی سخته که آدم بخواد همه رو راضی نگه داشته باشه ولی باور کن اگه دست حودم بود محارم و غیر محارم نمی کردم همه رو قیچی می کردم فقط و فقط خاطرات و داستانهای ادبی همونی که عشقمه روحمه و خصلت منه همونی که دلها رو بیشتر به هم نزدیک می کنه . همونی که عشق رو در کنار وفا زیبا می دونه . همون بازی با کلمات ولی نه بازی با قلب ... حالا در یک محیط دوستانه جوانانی پاکدل و دوست داشتنی هستند که این داستانهای سکسی رو دوست دارند وباور کن نیت بد و پلیدی هم ندارند با حفظ دوستیها و فشردن دست دوستیها می توان از هم خیلی چیز ها آموخت . هنوز هم میگم بد یعنی بد . ترویج سکس یعنی کار بد . نوشتن سکسی و خوندن سکسی یعنی کار بد ..حالا ما داریم خودمونو با یه دلایلی توجیه می کنیم اون دیگه یه مقوله ای جداست . درهر حال بی احترامی به تو یعنی بی احترامی به خودم ..خوشحالم از این که صادقانه و خالصانه احساسات خودتو بیان می کنی مطمئن باش که من خیلی بیشتر از خودتو برای این احساسات ارزش قائلم برای این که دلخور نباشی .... درهر حال از منبر دارم میام پایین ولی می دونم قانع نشدی . با آرزوی بهترین ها برای تو سحر نازنین به امید آن که تمام روز ها وشبهای زندگیت به لطافت و پاکی وروشنی سحر باشه . همیشه شاد و همیشه خندان باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

محمد رضای نازنینم منم ممنونم ازت که باز هم داستانهای این مجموعه مخصوصا عشقیهاشو پیگیری کرده و پیامهای گرمتو برای من می فرستی . موفق وسربلند باشی ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گلم میلاد عزیز در داستانهای مادر فداکار ..مامان تقسیم بر سه و یک عروس و هزار داماد پیام داده ..میلاد جان سپاسگزارم که مثل همیشه لطف و محبت خودتو با ارسال پیامهای گرم و دوستانه ات نشون میدی . امید وارم به خواسته های زندگیت برسی وهمیشه شاد باشی ....ایرانی

ناشناس گفت...

ایرانی جان.یه جورایی اقاهه عاشق لیسیدن این جور چیزاست واسه همین دنبال این حور سوژه هاست.مثل خودم :D قلمت تو حلقم.جان من زودتر بنویس.

ایرانی گفت...

با سلام مجدد خدمت آشنای گلم هرچند اون ابهامی رو که داشتم روشن نشده ولی یه جوری راس و ریسش می کنم و می نویسم . شادکام باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر