ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب عشق 9

هیشکدوم از ما دلش نمیومد لباشو از رو لبای طرف برداره . دستامون دور کمرهم حلقه شده بود . بالاخره اون چیزی که مدتها پیش بایستی اتفاق می افتاد اتفاق افتاده بود و من و بهناز در آغوش گرم هم جای داشتیم . احساس خوشبختی می کردم . حسی که اونو با هیچ حسی در این دنیا عوضش نمی کردم .  می ترسیدم که لبامو از رو لبای بهناز ور دارم اونم همین حال منو داشت . می ترسیدم . نمی دونستم که اولین حرفی رو که پس از پایان بوسه باید بهش بزنم چی باید باشه . چی بهش بگم . چی بگم که این کارمو تو جیه کنه . حتما فکر می کنه که چه داداش بدی داره . داداش هیز . دختر باز . من که جز این بوسه جسارتی نکرده بودم . اونم خودش می خواست . حالا اسم این احساسو هر چی می شد گذاشت اونم یه حسی مث حس منو داشت . اونم می خواست . اونم دوستم داشت . حالا اون بودکه  با حرکت دستاش رو کمرم ولم نمی کرد . حس کردم کسی که مدتهاست دوستش داره منم . شاید اونی که در دفتر خاطراتش ازش یاد کرده من بوده باشم . اگه یه خورده بیشتر می خوندمش بهتر متوجه می شدم . چه فرقی می کنه . حالا که می دونم اون با تمام وجودش دوستم داره . بعد از این بوسه چی می تونیم بگیم . خدایا منو ببخش . دارم گناه می کنم . نباید این کارو انجام می دادم . ولی بازم می خوام . اعتراف به گناه و اشتباه . ولی اشتباهی که می خوام ادامه داشته باشه . من دوستش دارم . نمی خوام از دستش بدم . ولی شرف و غیرت و اعتبار برادری چی ؟/؟ آبروی خانوادگی چی ؟/؟ این بوسه غیر عادیه ؟/؟ -داشتم تحت تاثیر قرار می گرفتم . دلم نمیومد اونو از خودم دور کنم . ولی با همه لذتی که می بردم طوری که فاصله زیادی بین ما نیفته و لباشو در تسلط لبهای خودم داشته باشم گفتم بهناز من می ترسم .. می ترسم .. اشتباهه اشتباه .. -نترس بهنام اونش با من اونش با من .. دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم . خیلی وقته که می خوام بگم عاشقتم .. -پس من چی ؟/؟ من چطور می تونم عاشق خواهرم باشم .. تو چطور عاشقمی .. -بهنام محکومم نکن . می دونم فکر می کنی خیلی بدم . گناهکارم . این فکرو نکن .  من بد نیستم . فکر نکن من بدم . فکر نکن من هرزه ام .. من دوستت دارم عاشقتم . دیگه نمی تونم بیشتر از این چیزی بهت بگم .  من برات می میرم . من نمی تونم بدون تو زندگی کنم . حاضرم با دستای تو بمیرم ولی تنهام نذاری . -بهناز چی داری میگی .- بغلم کن منو ببوس . بگو دوستم داری . بگو تو هم دوستم داری بگو عاشقمی . من اینو حس می کنم . من اینو حس می کنم . خیلی وقته که می خوام اینو بشنوم . منتظرم .  هر شب خوابتو می بینم . خوابشو می بینم که بهم می گی عاشقمی . دوستم داری و بدون من نمی تونی زندگی کنی . بهم میگی که احساس منو داری .. -نه نهههههه بهناز نههههه -آرررررره بهنام .. دارم دیوونه میشم . تحملشو ندارم . بگو دوستم داری . بگو فقط مال منی . یادت میاد که چند وقت پیش بهم گفتی که حسادت می کنی از این که کس دیگه ای دوستم داشته باشه ؟/؟  نمی دونی اون روز انگار دنیا رو بهم داده باشن . اون روز حس کردم که تو هم می تونی عاشقم باشی . می تونی دوستم داشته باشی . می تونی مال من باشی -بهناز خواهش می کنم . فایده ای نداره . این رابطه به جایی نمی رسه -بهنام  منو اگه بکشن به هیچ مردی تو زندگیم آره نمیگم . ولی نمی تونم تو رو با یه دختر دیگه ببینم . چه زجری می کشیدم وقتی که تو با فتانه دوست بودی . تو منو نمی دیدی . نمی دیدی که چطور دارم آب میشم و از بین میرم تو فقط خودتو می بینی . بد جنس . سنگدل واسه چی دوستم نداری . جلاد بیرحم .. بی احساس .. بازم لبامون رو لبای هم قرار گرفت . اشکهای بهناز صورتمو خیس کرده بود . ومن حریصانه لبهاشو می بوسیدم . این بار من بودم که با حرکت دستام کمرشو لمس می کردم .. حس کردم که اگه بخوام به این کارم ادامه بدم تسلیم من میشه . هر چند که تسلیم من بود و دیگه اراده ای از خودش نداشت . اون خیلی سست شده بود . سست و بی اراده . سرشو بالا آورد . حس کردم که داره بهم میگه که جاهای دیگه اش هم نیاز به بوسیده شدن داره . چونه و زیر گلو و گونه هاشو هم می بوسیدم . اون غرق عشق و شایدم هوس بود و من به این فکر می کردم که چرا باید کارمون به اینجا کشیده شه که تصور جدایی از هم واسه مون طاقت فرسا شده باشه . داشتم به مامان فرشته حق می دادم که بی خود نبود که دوست داشت که ما تا این حد به هم نزدیک نشیم . -بهنام دوستم نداری ؟/؟ عاشقم نیستی ؟/؟ چرا چیزی نمیگی ؟/؟ چرا ساکتی ؟/؟ یه چیزی بگو دیگه . من که دارم دیوونه میشم . من که دیوونه میشم . آخه چقدر صبر و تحمل داشته باشم . -بهناز تو که هنوز سنی نداری . -پونزده شونزده سالمه . بچه که نیستم .. -اوووووههههه همچین میگی که ....-ولی خیلی حالیمه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

11 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش دوست داشتنی شبت خوش ! در ذیل داستان نقاب عشق 7 پاسخ به دوستان عزیزی چون ساسان ..سحر و میلاد وجود داره که ممنون میشم منتشرش کنی . روز و روز گار خوشی داشته باشی ....ایرانی

دوشنبه ۱۱ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۰:۰۳:۰۰

کیوان گفت...

با سلام خدمت ایرانی عزیز به خاطر نوشتن داستان مامان منحرف ازت تشکر میکنم و اگه امکانش هست هر وقت وقت کردی همچین داستانهای کوتاهی لا به لای داستانهای چند قسمتی بنویس تا یه تنوعی تو سایت ایجاد بشه با تشکر

ایرانی گفت...

با سلام خدمت داداش کیوان عزیزم در صورت فرصت اطاعت میشه و ممنونم از لطفت و پیامت و میشه داستانهای کوتاه کوتاه نوشت فقط باید مراقب بود این داستانهای کوتاه هم یه حاشیه و مقدمه ای هم داشته باشه . البته داستان مامان منحرف رو هم داداش رضا بمب ما خیلی وقت بود که تقاضای یه داستان خیلی طولانی داشت و چون فرصت نشده بود به افتخار اون این علی الحسابی رو گذاشتم که بد قول نشم . کیوان جان ازتوجه و دقتت تشکر می کنم و اتفاقا منم با تو هم عقیده ام که باید به این داستانها یه تنوعی بدیم ولی شرایط و سلیقه های مختلف و دست تنها بودن من و داستانهای زیاد و...یکی میگه زیاد حاشیه میری ..یکی میگه خیلی زود میری سر اصل مطلب ..یکی میگه مامانی ننویس ..یکی میگه چقدر مامانی می نویسی ..همه شونو یعنی همه دوستانمو با سلیقه های مختلف دوست دارم .کیوان جان شب خوش ....ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز متاهل نازنین در تایید گفتار یا نوشتار سحر مطالبی نوشته که پاسخ من به این صورته ...متاهل جان خسته نباشی و دستت درد نکنه از توضیح و راهنمایی شما . خب این که بد بداست شکی در آن نیست . آیا سکس دوست دختر با پسر صحیح است ؟ آیا سکس زن با شوهر و مسائل داخل رختخواب را مطرح کردن قباحت ندارد ؟ آیا سکس با زن همسایه سکس با زن دوست صمیمی ونوشتن از انواع و اقسام مختلف سکسها جایز است ؟از سکس خیانتی زن به شوهر و بر عکس نوشتن جایز است ؟ درهمین گوگل و اینترنت و سایتهای سکسی هزاران هزار تصویر سکس با کودک وکلیپ و فیلم ویدیویی آن وجود دارد ..دم از انسانیت می زنند و تظاهر می کنند این ما و شما هستیم که باید خود را کنترل کنیم و یا اصلا خود رادرکل آلوده این داستانها نکنیم . فریب انسان دوستی ها را نخوریم و اعتقادات منطقی خود را زیر پا نگذاریم . درکل زمانی می توان وارد چنین بحثهایی شد که من سکسی ننویسم و شما سکسی نخوانید وقتی که شما سکس خیانتی یا سکس بد و غیر مجاز دوست پسر دختری را می خوانید باز هم مطلب ناشایستی را خوانده اید ..چون غرب گفته خوب است چون غرب گفته بد است چون چنین گفته و چنان نمی توان حکم داد ؟ نمی توان در مورد خاصی عاطفی بود و در سایر موارد عاطفه ها را زیر پا گذاشت . سخنی غیر منطقی خواهد بود که یک نفر بگوید من گرایش به زن شوهر دار و زن همسایه و بیوه مطلقه و....دارم ولی از بس با مرام هستم چشمم را به روی محارم می بندم .. این داستانها صرفا سرگرمی بوده و به خاطر این که داستانهای سکسی در دید کلی نه در خود جزئیات داستان هر چه خیالی تر باشد جذاب تر می شود گرایش به این دست نیافتنی ها برای خیلی ها هیجان انگیز تر به نظر می آید . من و شما که احترام ما به عزیزانمان کم نشده پس دیگران هم می توانند همچین احساسی داشته باشند . تمام انسانها چه محارم و غیر محارم برای خود شخصیت و ارزش انسانی دارند و ما باید به همه احترام بگذاریم . اگر بخواهیم ارزشی را زیر سوال ببریم باید کل ارزشها را زیر سوال ببریم نه این که به دیگران و دیگر ارزشها توهین نماییم . درهر حال هم از تو و هم از سحر نازنین ممنونم و هنوز هم می گویم این داستانها ارزش آن را ندارند که وقت خود را به چنین بحثهای کارشناسانه ای در خصوص آن اختصاص دهیم . آن پدری که دخترش را سالها زندانی کرده بود و شش بچه از او داشت این داستانها را خوانده بود ؟ یا در منطقه ما بیست سال پیش دو سه مورد رابطه سکسی با زن عمو ..زن دایی و خاله مشاهده شد ..این داستانها بود ؟.متاهل جان من و تو هر دو متاهلیم ..همسر من کنار نامحرم روسری از سر بر نمی دارد .ومن هم حتی یک بار اندیشه انحرافی در خصوص محارم یا غیر محارم نداشته ام ..پس بقیه شماهای نوعی هم می توانند چنین باشند . درضمن من پاسخ سحر جان را دقایقی پس از انتشار داده ام که هنوز منتشر نگردیده است . شادکام باشید ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش نازنین میگرن تومور گرامی در داستانهای هوس اینترنتی و مادر فداکار پیام گذاشته ....میگرن تومور عزیز ممنونم ازت به خاطر توجه و عنایتی که به داستانها داری و وقت گرانبهاتو صرف مطالعه این داستانها می کنی . امیدوارم بتونم بهتر و بیشتر در خدمت تو عزیز گلم و سایر دوستان باشم ....ایرانی

ایرانی گفت...


آره داداش عزیزم خسته نباشی سارای گل در داستان مادر فداکار واسم پیام داده ...سارای گرامی و با محبت ! ممنونم از دقت و توجهی که داری . انسیه در اصل زن عمو و سوسن زنداییه حالا دیگه نوشته هام از بس زیاد شده هنگام ادیت هم گاهی از دستم درمیره . سر فرصت حتمادرسایت خودم اصلاح می کنم . فقط این آره داداش گل این روزا ازبس مشغله داره داستانها رو به زحمت درسایت لوتی منتشر می کنه و فکر نکنم فرصتشو بکنه که مجددا بیاد و متن اصلی اونو درسایت امیر بخونه ودرلوتی اصلاح کنه کنترل این همه داستان واقعا سخته . اون دفعه با دختر مجردهمسایه سلام علیک می کردم اونو با یکی دیگه اشتباه گرفتم و حال آقاشو می پرسیدم . اونم می خندید و می گفت الحمدالله ..مرسی ...حالا ساعت دوبعد از ظهر سه شنبه 24 بهمنه و پاسخی که سه چهار روز پیش به نظرات دوستان لوتی دادم هنوز منتشر نشده . سارا جان از همراهی همیشگی تو بی نهایت سپاسگزارم . همیشه شاد و خندان و سر فراز باشی ...ایرانی

سه‌شنبه ۱۲ فوریهٔ ۲۰۱۳، ساعت ۱۴:۰۳:۰۰ (GMT+۰

m گفت...

با درود به ایرانی عزیزم
روزگارت خوب و خوش خرم باد
باور کن اگه این روزا بجای 24 ساعت شبانه روز 48 ساعت هم بشه بازم وقت کم میارم اما آنقدر برام غزیز و بزرگواری که حتی اگه 10 دقیقه هم وقت گیر بیارم نظرات و داستان ها را منتشر می کنم .
با عشق فراوان : آره داداش

ایرانی گفت...

آره داداش دوست داشتنی ..تمام این مشکلاتو درک می کنم . قدر زحماتتو می دونم . همیشه هم عنوان می کنم و خب من بنا به مصالح و دلایلی عضو جای دیگه ای نشدم و فعلا نمیشم درحالی که خواسته قلبی من اینه که بشم ولی دیگه مصلحت فعلا اینه و زحمات این کارا بر دوش شماست . ازت ممنونم ..می بینی گاهی آدم کار داره دور و بر آدم شلوغه . شرایط محیطی نمی خونه . اینترنت یه جایی قطعه ..مشکلی پیش میاد . متوجه همه اینا هستم ودوست دارم خواننده هم اینا رو درک کنه ومی دونم که می کنه ..اما دوستی ها و تفاهم ارزشش خیلی بیشتر از این داستانهاست و به خاطر اینه که تا به نظری پاسخ ندم دنبال داستان نمیرم . آره داداش خوبم درهمه کارهای زندگیت موفق باشی وبازم میگم دستت درد نکنه همیشه شاد همیشه موفق همیشه خندان باشی . به امیذ روز های بهتر برای تو و همه ایرانیان و هم زبانان و همه جهانیان دوست داشتنی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز یک میلاد دیگه برام در داستان مامان تقسیم بر سه پیام گذاشته ...میلاد گل و نازنینم مثل اون یکی میلاد و همه دوستان خوب و دوست داشتنی دیگه ام از لطف و محبت شما سپاسگزارم و تا زمانی که دوستی و عنایت شما وجود داره منم هستم . در کنار شما در خدمت شما ..همه با هم در کنار هم ..به امید ایرانی آباد و آزاد در کنار ایرانیانی آزاده و دوستدار عشق و آزادی ...سربلند باشید ....ایرانی

ایرانی گفت...

راستی آره داداش عزیزم اگه برسم داستانهای امشب و فرداشب رو نیمه شب امشب با هم میذارم که اگه نرسیدی و نتونستی زیاد سر بزنی با یه بار سر زدن بتونی به انتشار این داستانها برسی ..دستت درد نکنه موفق باشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گرامی بوی سون عزیز در داستان آبی عشق پیام داده ...بوی سون گرامی و نازنین به خاطر توجهت به این داستان ممنونم . این داستان هفته ای دوبار در روز های دوشنبه و پنجشنبه منتشر میشه و در خصوص داستانهای عاشقانه خودم در صفحه 7 تاپیک داستان آبی عشق در سایت لوتی و پاسخ به ساسان عزیز مطالبی نوشته ام که توجه شما رو به آن جلب کرده همیشه عاشق و همیشه عاشقی موفق باشید . روز عشق بر شما مبارک باد ....ایرانی

 

ابزار وبمستر