ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 198

کبوتر خودمو غرق بوسه اش کرده بودم .. یه لحظه فکرم رفت پیش این مسئله که حمیرای اسرائیلی چرا نیومده .. شاید یه حکمتی داشته . اگه اون میومد ممکن بود این قدر راحت نمی تونستم پیش کبوترم باشم . شاید اون خودش میومد پیشم . اصلا ممکنه بار دار نشده باشه . کبوتر با خودش حرف می زد . یعنی برای من حرف می زد . نمی دونستم تا چه اندازه انگلیسی واره . البته سرخپوستای نسل فعلی خودشونو بیشتر با فرهنگ امریکایی مطا بقت داده و به زبان مهاجرین آشنان . آخه امریکا در اصل مال سرخپوستا بود که اشغال گران انگلیسی وسایر اروپایی هااونجا رو به تصرف خودشون در آوردند . شاید به خاطر همینه که میلیونها نفر از هموطنان ما هنوز هم بر این باورند که هر توطئه و هر دسیسه ای که در کشور ما انجام میشه و هر حکومت و انقلابی که خودشو نشون میده زیر سر انگلیسه و این انگلیسه که به امریکا دستور میده .. نمی دونم شاید این جور باشه . به وسعت کشورها نباید نگاه کرد و گفت چون این بزرگه و اون کوچیک مهم نیست . پهناور ترین کشور های جهان روز گاری مستعمره انگلیس کوچک بودند و حالا هم به نوعی مشترک المنافع اون هستند و از قوانینش پیروی می کنند .در حال و هوای خودم بودم که دیدم کبوتر که حس کرده بود واسه لحظاتی حواسم پرت شده خودشو تا مرز شورت و سوتین برهنه کرده رفته روبروی آینه و کنار میز توالت.. ازجام بر خاسته رفتم بالا سرش . با این که مثل دخترای امروزی می دونست که از این وسایل چه جوری استفاده کنه ولی هنوز همون سادگی رو داشت .. -کام هیر ..و به زبان انگلیسی بهش گفتم که تو خیلی زیبا هستی .. فکر کرد که من خیلی واردم . فوری هشت تا جمله پشت سر هم و یک ریز تحویلم داد .. که هیچی نفهمیدم . عجب غلطی کردما که اظهار فضل کردم . من چه می دونستم این جوری میشه . فکر کنم این عطر خوشبو و هوس انگیزو از امریکا با خودش آورده بود . از همون جایی که آسمونش به رنگ همین جا بود . دیگه وقت فکر کردن به گذشته و آبنده نبود . حالا باید با حال خودم حال می کردم . از این لحظه ای که درش قرار داشتم . رفتم کنار کبوتر . از پشت بغلش کردم . صورتمو به صورت نرم و لطیفش چسبوندم . ..کبوتر چشاشو از هوس باز و بسته می کرد . فضای شاعرانه و نیمه تاریک و بوی خوش تن کبوتر صحرا منو به یاد اون شب کوهستان انداخت که با هیجان در حال فرار بودیم . کبوتر منو به خودش چسبونده بود و من اصلا اسب سواری نمی دونستم . چقدر ستاره های کوهستان قشنگ بودند . فکر کنم  ستاره های کوهستان و ستاره های صحرا فرقی با هم نداشته باشن ....... رفت طرف پنجره . نمی تونست پرده رو خوب کنار بزنه . نمی دونم هدفش چی بود .. -کاروش .. اپن  د ویندو ..ظاهرا هوس کرده بود که پنجره رو باز کرده از اونجا به آسمون نگاه کنه .. این جوری سکس بیشتر بهش می چسبید . می دونم مثل من به یاد کوهستان و صحرا افتاده بود . -فدای تو و احساساتت بشه کوروش . فدای اون دستای قشنگ و لطیفت که با این همه اسب سواری هنوز خشن نشده . فکر کنم قبل از اومدن به ایران خیلی به خودش رسیده بود تا پوستش نرم تر و لطیف تر نشون داده بشه . اون هر چی بود من دوستش داشتم . -بیا بغلم عزیزم . من که دیگه از تشنگی هلاک شدم . اونو طاقباز خوابوندمش تا از پنجره باز به ستاره های آسمون این شب مهتابی نگاه کنه . با انگشت آسمونو نشون می داد . کبوتر با احساس من از خاطره هاش می گفت و من که هیچی حالیم نمی شد الکی سرمو تکون می دادم . گاهی انگلیسی حرف می زد و گاهی هم به زبان اینکا ها .. این نژاد آریایی و مرد ایرانی , خوار همه نژاد ها رو گاییده بود و دیگه تمام فرزندان یا نوزادان جهان حداقل نصفشون آریایی بودند . همه از رگ و ریشه من . دیگه وقتش بود به ماه قشنگ خودم که زیر بدن و کیر من قرار داشت می رسیدم . سوتینشو باز کردم .. -کبوتر جون من با پشت کله ام ستاره ها رو نگاه می کنم تو حالا هر جوری می بینی ببین من دیگه تحملشو ندارم می خوام با ماه خودم حال کنم . دهنمو گذاشتم رو شورتش . انگاری شورتشو گذاشته باشن توی آب . ولی از بس خوشبو و خوش طعم بود و منم تشنه و گرسنه تن و بدن مادر کوروش کوچولوم که دیگه به این چیزا فکر نمی کردم . -آهههههههه ..آههههههه .. جای شکرش باقی بود که این آه و ناله کردنها زبون مخصوص نمی خواست . -آی لاو یو کاروش .. آی لاو یو ...اووووووووههههه اوووووههههه مای گاد ..اوووووههههه .. فاک می ..- پلیز ویت کبوتر جون ..من تازه کس خوری رو شروع کردم . هنوز شورتت رو پایین نکشیدم . بذار یه خورده حال کنیم بهمون مزه بده . شورتشو کشیدم پایین ....ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی   

2 نظرات:

godfather گفت...

salam bar iranie aziz... migam vaghti shoma mibini mellat hich nazari nemizaran be nazaret ino nemiresune ke shayad az noe dastana khosheshun naumade bashe... man hamishe miam sitetun dar arze 30 sanie onvane dastanaro mibinam bad mibinam ke dastani ke dus dashte basham nisto hamashun edameie ghablia hastan mibandam safharo..injuri be nazare man zahamate khodet ham hadar mire .. alan mituni beri hamun site looti ghesmate dastanash ..3 ta dastan hastan ke kheili kheiliii bazdid konande daran hame ham nazar midan .. ke rajebe khianataie zan be shohareshe .. be nazar eman ba in shamme nevisandegi ke shoma dari age hamchin sabki kar konio takhaiioli ham nnevisi kheiliii mahshaaar mishe...khaheshan age mishe ye fkre dgii bokon man site u ro az hame sita bshtar dus daram vali vaghan az noe dastana va takhaioli budaneshuno az inke basj inaro vared mikoni be dastan ziad khosham nemiad ..ino az chanta az dustam ham shenidam ... bazam mamnoon az zahamatet

ایرانی گفت...

با سلام خدمت دوست آشنا و عزیز و گلم و تشکر از راهنماییهای ارزنده و مفیدت .. در هر حال نظر ندادن در مورد یک داستان دلیلی بر تکذیب یک داستان نیست و نظر دادن در مورد یک داستان دیگر هم دلیلی نمی شود که پر طرفدار ترین داستان باشد . مثلا من می توانم ده بیست تا از دوستان و خوانندگان این سایت را بسیج کنم و بگویم که برای این داستان نظر بدهید . هم تبلیغاتی می شود و هم این که در این رهگذر کار دیگران کم رنگ جلوه داده می شود . در هر حال در این مورد که در خصوص نظر دادن چه کار ها می توان کرد چیزی نمی گویم . داستانهای من متنوع می باشد . حتی در هوس اینترنتی هم در مورد خیانت نوشته ام . داستانهای سکس با محارم دارم غیر محارم هست . کلا این گونه قضاوت شما اشکال دارد و به همین سبک ادامه می دهم . همین داستانها در سایت لوتی بسیار نظر دهنده دارد . من تنها داستانی را که از سایت لوتی در اینجا منتشر می کنم داستان فراموشی است . در آن سایت صد ها نظر برای آن داده شده در این سایت فقط یک نظر ...... پس باید بگوییم این داستان هم طرفدار دارد هم ندارد ؟ پس اینها ملاک نمی شود . در روز به طور متوسط 10000بازدید کننده داریم . اگر خوششان نیاید اینها همه می روند .. نظر دادن حال و حوصله می خواهد .و شاید عده ای می پسندند که در سایت خاصی نظر بدهند . در ضمن من در سایت لوتی نه ...در سایت دیگه ای که اسم نمی برم چندین ماه پیش یک داستان خونده بودم حالم داشت بهم می خورد از بی خود بودن .. خالی بندی و اغراق و تحیل رو میشه تحمل کرد ولی نه این قدر بچه بازی .. داستان این جوری بود ..من و زن و دوستم رفتیم جنگل .. دوست و زنم را دیدم که با هم قدم زدند . رفتند پشت درخت . دوستم زنم را دستمالی کرد . زنم اونجای دوستم را دستمالی کرد آبش را آورد .. به نظر شما کجای این نوشته معنای نویسندگی را می دهد . داستانهایی نظیر آن هم زیاد نوشته شده و من اگه بخوام داستان خیانتی بنویسم که بار ها نوشته ام چه تک قسمتی چه چند قسمتی دیگه این جور بی خود نمی نویسم .. حالا داستانهای لوتی رو در این خصوص نمی دونم زیاد وقت مطالعه ندارم ولی نویسندگان خوبی داره و امیدوارم به اون سبکی که من در سایت دیگه ای دیدم ننویسن که خیلی خیلی مسخره در میاد .که همین جور بی هوا انگاری دارن دیکته میگن .شما تمام داستانها رو مطالعه بفر مایید مطمئنا خوشتان خواهد آمد . در همان سایت لوتی هم نظرات ارزشمندی وجود دارد . و بسیج کردن عموم برای نظر دادن هم کاریست که از عهده افراد بیکار بر می آید .و من تمام این ها را می دانم و آقا کلاغه واسم خبر میاره . در هر حال خوشحالم که با نظر گرم خود دلگرمم کرده اید . در آینده باز هم به این سبکی که گفته اید داستان خواهم نوشت . که یک داستان باید تمام شود و بعدا .. اونم تازه چند مدل داستان رو قبلا به عنوان جایگزین کنار گذاشتم . داستان یک عروس و هزار داماد در مورد خیانت زن به شوهر است که امید وارم خوانده باشی . یک عروس و هزار داماد .. همین فعلا یادم میاد .با درود بسیار و نهایت احترام : ایرانی

 

ابزار وبمستر