ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 39

وقتی برگشتم خونه خیلی ناراحت و پکر بودم . هرچی مامان الیا نازمو می کشید و میومد طرف من اصلا حوصله اشو نداشتم . راستش اعصابم خرد بود . تنفر عجیبی از آرمیلا عقده ای پیدا کرده بودم و نمی دونستم با این آرمیلا چه بر خوردی داشته باشم . دختره پاک جنون پیدا کرده بود . معلوم نبود چه مرگشه . اونم داشت تو اون مجلس به هر کی که از راه می رسید کوس می داد و منم کوس هر کی رو که از راه می رسید می گاییدم . تنها فرق بین من و اون این بود که اون زن بود و من مرد بودم . ماجرا رو واسه مامان تعریف کردم و قسمش دادم که خواهرم  بویی از این جریان نبره که من در واقع یه ضد حال حسابی بهش زده و بازم خواهم زد . فقط حواسمونو جفت کردیم و در خونه رو هم از داخل کلید روش انداختیم که آرمیلا یه وقتی بر نگرده و متوجه نشه که بازم با هم مشغولیم . واقعا مامان الیا دوای دردمو می دونست .یه سکس جانانه با مامان حالمو جا آورد . هر چند دیگه تو کوس و کونش آبی نریختم ولی خیلی حال داد . هنوز خودمونو نپوشونده بودیم که صدای زنگ در اومد . من سریع لباسامو پوشوندم و به الیا گفتم که میرم درو باز می کنم . آرمیلا بود . نمی تونست با کلید درو باز کنه . رفتم کلید رو از پشت در کشیدم و در رو براش باز کردم . خیلی خندان بود . بر خلاف اونچه که انتظار داشتم اخم کرده ببینمش . احساس یک سر باز پیروز رو داشت . فرنوش هم همراش بود و دوربین هم دستش .-داداش چرا کلید رو انداختی پشت در . خواستی که ما سر زده وارد نشیم ؟/؟ -نه جون آبجی . این روزا دزد زیاد شده . یهو دیدی مامان خیلی راحت میخواد تو خونه بگرده دزده میاد و اونو که لخت باشه دید می زنه . زشته دیگه . محرمی گفتن نامحرمی گفتن .. چهار نفری دور هم نشستیم و بعد از چند لحظه من و من کردن آرمیلا گفت یه سور پرایز دارم براتون میخوام امشب یه فیلم جذاب و سکسی و حقیقی ببینیم . این فیلمو وقتی که بابا برگشت به اونم نشون میدیم و مادر بزرگ پری و بابا بزرگ آرمان هم باید ببیننش . مادر جان ازت عذر میخوام شرمنده ام شاید یه خورده برات گرون تموم شه ولی باید روی آریا کم شه -من نمی فهمم چی میگی آرمیلا . مگه قرار نیست فیلمو بذاری ما لذتشو ببریم . چرا این قدر حرفای مفت می زنی . از من چرا معذرت میخوای .. سیم صدا و تصویر تلویزیون رو به دوربین وصل کرد ولی از فیلم خبری نبود .. هی این ور و اون ور می کرد . خیس عرق شده بود . -نمی دونم این لعنتی چش شده .. بیشتر که بررسی کرد دید جا تره و بچه نیست . فیلمه نبود . یعنی مخلصش داداش آریا اونو کش رفته بود . کارد می زدی خونش در نمیومد . دوید رفت طبقه بالا .. از همونجایی که فیلم گرفته بود .. صداش کردم آرمیلا جان تو که اون بالا نبودی فیلمو اونجا گذاشته باشی .. دست از پا دراز تر بر گشت . فرنوش بریم خونه بر گردیم . شما ها بیدار باشین فیلمه رو که پیدا کردم میارم با هم ببینیم . فقط زود نخوابین . کلید رو هم پشت در نندازین -آرمیلا جان این خواهشو دیگه نکن ما از دزد می ترسیم . هر وقت قفلو عوض کردیم و آخرین مدل گذاشتیم دیگه از این کارا نمی کنیم . خواهر خوشگله من فیلمش حتما خیلی هیجانی بود . حتما از اونایی بود که شیطون آدمو به هوس مینداخت که بیفته رو مامانش .. با خشم بهم نگاه کرد و چیزی نگفت -چیه آبجی نانازمن . داداشی اون جاتو بخوره .. وقتی اومدی که خیلی خوشحال بودی حالا یهو چت شده .. -بس کن آریا اگه زودتر از اینا روتو کم می کردم کارم به اینجا نمی کشید . -برو زودتر فیلمتو بیار ببینیم که این قدر تعریف می کنی چیه دیگه . موقع بر گشتن یه نیم کیلو تخمه ژاپنی خشک هم بخر که موقع تماشا تخمه شکستن حسابی حال میده .  اونا رفتند و من و مامان شکممونو داشتیم و از خنده ریسه می رفتیم . نیمه شب شد و از آبجی خبری نشد . واسش زنگ زدم -خواهر خوشگله اگه نمیاین ما بگیریم بخوابیم . انتظار مارو کشت . قسمت نبود که امشب تخمه جاپونی بخوریم . وقتی به جای ژاپنی گفتم جاپونی لحنم طوری بود که متوجه شد دارم مسخره اش می کنم .. -صبر کن داداش ببینم فردا شب همین موقعها هم کبکت خروس می خونه یا نه ؟/؟  صبح اول وقت پری جون رفت دنبال تصویب تبصره ماده ای که کار منو ردیف کنه  .  با وعده وعیدی که از طرف من به چند تا از زنای زوار در رفته عضو مجمع داد یکی از بندها به این صورت اصلاح شد که در صورتی که کمتر از یکماه به هیجده سالگی  پسر یا مردی باقی مونده باشه  در صورت تایید نصف +یک اعضای مجمع  عضویت فرد مذکور بلامانع می باشد و این بخشنامه از اول سال جاری قابل اجرا می باشد . تاریخ تصویب را هم بردند چند ماه عقب تر و منم سریع فتوکپی شناسنامه رو جابجا کردم و اصلی رو جایگزینش کردم .احتمالا یکی دو نفر دیگه هم دیگه جریانو فهمیده بودند ولی ما کا ررا به صورت قانونی در آورده بودیم . آرمیلا تنها خرده ای که می تونست بگیره این بود که چرا زودتر اینو اعلام نکردین . مامان که جمع ما بود و دو سه تا از بزرگان رو هم ردیف کردم  . ناز شست کیرم که ترتیب همه کار ها رو داد . دیگه آرمیلا هیچ غلطی نمی تونست بکنه . .. درس خوندن برام سخت شده بود . خیلی هنر می کردم اگه دیپلممو می گرفتم . ولی دوست داشتم دانشگاه قبول شم . موقع ظهر در حال بر گشتن به خونه بودم که دیدم یه دختر خوشگل جلوم سبز شده .. -سلام آریا خوشگله . حالا دیگه مارو نمی شناسی ؟/؟ حق داری از بس خوشگل و رنگ و وارنگ دورتو گرفتن دیگه ما به نظرت هیچیم -ببخشید شما ؟/؟ -منو نمی شناسی . من حنا دوست قدیمی آرمیلا .. دوست جون جونیش که یه لحظه بدون هم نبودیم و مثل دو تا خواهر حرف دلمونو به هم می زدیم . -ولی حالا شما رو  دیگه زیارت نمی کنم -حالا که دیدی . اتفاقا من و آرمیلا جون اکثرا با همیم . اون یا پیش شماست یا فروشگاهه  یا پیش منه . نیازی نیست که وقتی با منه تو هم باشی -حالا از دست من چه کاری بر میاد که واستون انجام بدم -خیلی کارا . شوهرم رفته سفر . خیلی بده خونه بی مرد باشه . با اون تعریفایی که آرمیلا ازت کرده  منم کنجکاو شدم که ببینم جریان چیه -فقط تو یکی موندی که مسخره ام نکرده باشی . -خواهش می کنم من و از این غلطا ؟/؟! اگه افتخار میدی بریم خونه مون در خدمتت باشم .. نمی دونستم چی داره میگه . باید حواسم به این می بود که این نقشه ای از طرف آرمیلا نباشه .. اون از دوستای خواهرم بود . تو محفل هم که اونو ندیدم .. پس اونا می خوان چه جوری واسم پاپوش درست کنن ؟/؟ حتی به سایه خودمم بد بین شده بودم . -آریا با من بیا . تو اگه هوامو داشته باشی منم یه اطلاعاتی دارم که خیلی به دردت می خوره .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

ارباب " کازه-کاگه" گفت...

ای ول ای وووول!
خوب دهنشو سرویس کری.
سخت منتظره بقیشیم.
ممنون

ناشناس گفت...

ایرانی جان دمت گرم چکارا که بااین داستانت نمیکنی روزبه روز زیباتر میشه.فردین

علی تنها گفت...

سلام دستت درد نکنه ایرانیه عزیز.
این داستان جز 10 اثر شاهکار توست ایرانی.
اما جون هر کی که دوست داری یا هر روز یا یک روز در میون این و بزار هفته ای 2 قسمت خیلی کمه.

ایرانی گفت...

ارباب کازه کاگه و فردین گلم خسته نباشین و آخر هفته خیلی خیلی خوبی داشته باشین ..ایرانی

دلفین گفت...

دادشم دمت گرم همیجوری ادامه بده

ناشناس گفت...

خیلی عالیه
فقط اگه میشه قسمتهای دیگه را زودتر بزار

ایرانی گفت...

با سپاس از دلفین گرامی و آشنای عزیزم .چشم ! فعلا که هفته ای دوبار منتشر می کنم .برقرار باشید ..ایرانی

ایرانی گفت...

لطف داری علی آقای گلم با این نظرات و پیامهای گرمت . منم دوست دارم بیشتر این داستانو منتشرش کنم ولی اگه ذخیره هامو افزایش بدم حتما این کارو می کنم . سپاسگزارم علی جان ! ..ایرانی

 

ابزار وبمستر