ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 21

دستمو دور کیرش می گردوندم و از ته به طرف سر کیر اونو می کشیدم . البته در این دوروزه بعید می دونستم که کیر دراز تر یا کلفت تر شده باشه ولی من اونو درشت تر از قبل حس می کردم . شاید به خاطر هیجان زیادی بود که داشتم . در حال ور رفتن باکیرش به این مسئله هم فکر می کردم که اون یه مامان داره ولی من سه تا پسر دارم . یه لحظه خنده ام گرفته بود چون رسیدگی به سه پسر واقعا کار سختی بود . رفتم پایین تر .. شلوارشو با شورت دوتایی از پاش در آوردم و کیرشو گذاشتم تو دهنم . -آههههههه عزیزم حالا هر کاری دوست داری باهام بکن . مثل بچه ها که دارن شکلات دسته دار می خورند و با لذت آهنگ می زنند منم با خوردن و ساک زدن کیرش یه همچسن حالتی بهم دست داده بود . سست شده بود و به من نگاه می کرد . نقطه حساس اونو تو دستای خودم گرفته بودم . حس کردم که اون داره فشار زیادی به خودش میاره که آبشو همون اول کار تو دهنم خالی نکنه .. منم دیگه خیلی حشری و از خود بی خود شده بودم . کیرشو از دهنم بیرون کشیده و مثل دیوونه ها افتادم روش .. زودباش معطل چی هستی لختم کن لختم کن .. فقط زیاد سر و صدا نکن . زود باش زود باش .. دو تایی مون با هیجان و مثل آدمایی که آروم و قرار ندارن تو هم وول می خوردیم و هر کدوم در حال لخت کردن اون یکی بودیم . مهسا مهسا تو چت شده .. تو با پدر معین که بودی تا این حد شور و هیجان نداشتی یهویی چطور شد که آتیشت تند شده و هر چی بیشتر سکس می کنی انگاری بیشتر دلت می خواد . چند دقیقه بعد حس کردم به غیر از شورت من بقیه لباسامون یه گوشه ای افتاده . دلم می خواست شورت منو هم پسرم از پام در آره . رفتم رو سرش نشستم . -عزیزم درش بیار خودت واسم بکش پایین . بکش پایین و بعدش دوباره اون کاری رو که دوست دارم انجامش بده .. معین با نفسهای هوس آلوده اش شورتمو از پام کشید واسه این که کاملا از پام در آد کمکش کردم . نمی دونم چرا امروز همه چی رو کلفت تر و درشت تر و بر جسته تر می دیدم . حتی فکر می کردم که کونم هم درشت تر و بر جسته تر شده وقتی معین دستاشو گذاشت رو قاچای کونم این حس بهم دست داده بود .  دستاشو کلفت تر و پهن تر حس می کردم . رو همون تخت و و سوار بر معشوقم کونمو گذاشتم رو سرش و کوس بی اندازه خیس از هوسو هم  رو سرش تا کوسمو بلیسه و میک بزنه .. قبل از این که شروع به این کار کنه کوسو به چونه هاش به لب و دهن و بینی ناز و کوچولوی پسر نازم می مالیدم -آهههههههه عزیزم .. کوسسسسسسم کوسسسسسم .. کوسسسسس مادرت دوباره می خاررررره .. اون دهنشو باز می کرد و با زبون و لبهاش در جستجوی نقاط حساس کوس در حال حرکتم بود . حس کردم که این جوری نمیشه . کوسم باید در یه حالت ثابت قرار بگیره و اون  از روبرو بتونه بهم حال بده . همین کارو هم انجام دادم . به صورت طاقباز دراز کشیدم . پاهامو به دو طرف باز کرده و لبه های کوسمو به دو طرف داده و ازش خواستم که کارشو شروع کنه و اونم دهنشو گذاشت رو کوسم . وااااااییییییی چه آتیشی .. آتیشی که انگار از دهان یه اژدهای هوس بیرون میومد . اون با حرارت زیاد داشت کوسمو می لیسید . دستشو رو یکی از دستام قرار داد . دستایی که لبه های کوسو به دو طرف باز کرده بود . حس کردم که دستام یه جورایی مزاحمشه و مانع کوس لیسی اون میشه . به خاطر همین اونو بر داشته ببینم چیکار می خواد بکنه . راه که براش باز تر شد انگشتاشو گرفت طرف کوسم و همراه با کوس لیسی دو تا انگشتاشو فرو می کرد تو کوسم و با سرعتی باور نکردنی فرو می کرد و بیرون می کشید . دیگه داشتم فراموش می کردم که کس دیگه ای هم تو این خونه هست بی اختیار جیغی کشیدم اما این بار معین بود که مجبور شد واسه ساکت کردن من لباشو از رو کوسم ورداره و با لبای من جفتش کنه ولی دستاش همچنان با کوسم ور می رفت . دستاشو یواش یواش بر داشت و اونو به سمت سینه هام رسوند وای این پسره دیگه چی شده بود .. دوباره یه فکرای عجیبی به سرم افتاده بود . اگه پدرش زنده بود می شد شرایطی پیش بیاد که من با اونم سکس داشته باشم ؟/؟ یا این زمینه ها در اون وجود داشت که با مادرش سکس کنه . رشته این افکارم با تماس کیرش با کوس من از هم گسسته شد و داغی کیرش در تماس با خیسی کوسم یه بار دیگه تمام آرزوهای کوچیک و بزرگ زندگی منو در یه آرزو خلاص کرد . آرزوی این که کیرش یه بار دیگه با تمام قدرت و عطش و هیجان بره تو کوسم . اون لحظه نه تنها برای من بلکه برای تمام زنای دنیا لحظه ایه که حاضر نیستند با هیچ چیز در این دنیا عوضش کنند . نه با پول نه با جواهر نه با ملک و سر مایه دیگه ای .. هدف در اون لحظه فقط به نهایت لذت و آرامش رسیدنه .. لبامو کمی شل کرده و گفتم عزیزم بذارش بره اونجایی که باید بره .. بذارش تو .. معطلش نکن .. خیلی وقته از هم دور بودن . حتی حرکت آروم کیرش از سر کوس به طرف داخل هم برام لذت بخش بود . معین یواش یواش سرعت کیرشو زیاد کرد . یه دستمو گذاشت پشت سرش و اونو محکم به طرف خودم فشار می دادم تا فشار لبهاش رو لبام زیاد بشه و ول نشه که من فریاد بزنم . وای اون لحظه ای که آخر کار و هیجانه دوباره رسیده بود . دوباره یه شور و حال دیگه و پیش به سوی یه اوج دیگه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی

ایرانی گفت...

درود برتو دلفین خوبم ..ایرانی

محمدرضا گفت...

سلام ایرانی عزیز اومدم همه ی داستان هایی که از اول مهر نخونده بودمو خوندم...خیلی زیبا بود..دمت گرم..

ایرانی گفت...

خسته نباشی . زحمت کشیدی محمد رضای عزیز . از این که به یاد ماهستی ممنونم . به امید موفقیت همیشگی تو و عزیزانت ...ایرانی

ناشناس گفت...

دستت درد نكنه كه اينقدر زحمت ميكشي
جيبر

ایرانی گفت...

دست شما هم درد نکنه جیبر جان که زحمت می کشی و پیام میدی ...ایرانی

ناشناس گفت...

سلام ایرانی عزیز

ممنون بابت داستانت

فقط یه لطفی بکن و ادامشو زودتر بزار از نظراتی هم که راجع به خلق موقعیت و کلافگی و سکس وقتی بقیه هم تو خون ه ان بیشتر استفاده کن تا داستان از یکنواختی دربیاد

ممنون

ایرانی گفت...

سلام به آشنای گرامی و عزیز ! سعی خواهم کرد نکات مورد نظر را رعایت کنم .. از آنجایی که تمام این داستانها در حال نگارش و جدید بوده و هر شب هم چند مورد باید بنویسم و منتشر کنم اگه فرصت بشه سعی می کنم بیشتر بذارم .. مثلا اون هفته اینترنت اذیت می کرد فرصت هم اگه داشتم کلی منو عقب انداخت . چیکار میشه کرد درسته تعداد داستانها در ظاهر کم نشون میده ولی یک نفر م و دوست دارم در خدمت همه شما عزیزان گلم باشم . شاد و همیشه سرحال و تندرست باشید ...ایرانی

 

ابزار وبمستر