ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرجایی 26

ازبس عذاب کشیده بودم و نامردی هر کس و ناکثی رو دیده بودم از تنها زندگی کردن هراسی نداشتم . ولی زندگی در آپارتمان امنیتش بیشتر بود . نگرانی من از بابت نیلوفر بیشتر بود . اونو بیشتر از خودم دوست داشتم . اون می تونست تنها عامل زنده بودنم باشه . یواش یواش داشت شیرین زبون می شد . وقتی افکار آینده ای که نیلوفر بزرگ شده باشه و از من در مورد پدرش بپرسه میومد سراغم فوری خودمو از اون فکر خلاص می کردم . دوست داشتم هیچوقت ازم همچین چیزی رو نپرسه ولی راستش با این که جوابشو آماده کرده بودم و جوابش هم یه جواب حقیقی و واقعی بود ولی از این که اون حسرت داشتن پدرو بکشه در رنج و عذاب بودم . نیلوفرم خیلی ناز و خوشگل بود . بهترین ها رو واسه اون می خواستم . من بیست و یکی دو سالم بود و اون هنوز سه سالش نشده بود . من و اون دنیای خاص خودمونو داشتیم . اون تنها همدمم بود . گاهی وقتا دلم واسش می سوخت . وقتی بچه های هم سن و سالشو می دیدم که چه جوری با هم کل کل می کنن و بازی می کنن .. وقتی اون بازیگوشی ها و شیطنت هاشونو می دیدم از این که چرا من نباید یه سر پرستی داشته باشم رنج می کشیدم . دلم می خواست یه کاری پیدا کنم . ولی دخترمو چیکار می کردم . بساط پهن کردن تو خیابونا کارمن نبود . می تونستم از کلاس اول دبستان تا سال آخر دبیرستانو شاگرد خصوصی بگیرم . البته دبیرستانو در رشته تجربی ولی کی میخواست بیاد پیش من درس بخونه . خیلی خنده دار می شد . دلم می خواست وسیله های خونه رو زیاد کنم . این سپرده ای رو هم که داشتم سودش یواش یواش اون نیاز هایی رو که من داشتم تامین نمی کرد . شاید خواسته ام خیلی زیاد بود . بااین حال همیشه سعی می کردم به نیلوفر خودم اولویت بدم . از خودم واسش مایه میذاشتم . نمی خواستم اون طعم فقر و نداری رو بچشه . من این درد رو زیاد احساس کرده بودم . ولی سایه پدر و مادر بالا سرم بود . من دیگه نباید یک زن بد کاره می شدم . اگه من هرچی داشتم خرج اون می کردم و خودم از گشنگی می مردم نباید کاری می کردم که اون حس کنه که یه مادر هرزه و بد نام داره . چقدر سخته تنهایی بچه ای رو بزرگ کردن .. اونم کسی این کارو بکنه که تا چند وقت پیش خودش یه بچه بوده . یه روز یه حادثه ای اتفاق افتاد که تمام این معادلاتو بهم زد . .. دوتا موتور سوار اومدن و تو روز روشن نیلوفررو از کنارم دزدیدن و رفتن . واسه چند لحظه اون چه رو که دیده بودم و بر سرم گذشته بود باور نمی کردم . قفل کرده بودم . نمی تونستم فریاد بزنم دنبالشون رفتم . اونا پیچیدن به یک کوچه فرعی . از بدشانسی هیشکی تو کوچه نبود . بد موقعی بود . اوایل بعد از ظهر اونا خودشونو رسوندن به خیابون اصلی و من گمشون کردم . دلم می خواست همه این چیزایی که دیدم یه خواب بوده باشه . اونا تنها دلیل زنده بودن منو ازم دزدیده بودند . حتما اونو می برن کولی گری یا گدایی یا بهش آموزش دزدی و قاچاق میدن .. الان پلیس چه غلطی می تونه بکنه . مثل دیوونه ها خودمو به خونه رسوندم . جیغ می کشیدم موهامو می کندم .. همه دورم جمع شده بودند . اهالی کوچه واسم دل می سوزوندند . پلیس اومد و جریانو صورت جلسه کرد . چند ساعت گذشت . دور و بری هام همه رفتند . خسته شده بودم از سوالات در و همسایه ها . همه از پدر بچه می پرسیدن و من به هر کی یه چیزی می گفتم . واسم اهمیتی نداشت که چی فکر می کنن . خدایا نکنه نیلوفر منو کشته باشن . اگه اونو بکشن منم خودمو می کشم . من دیگه نمی خوام زنده بمونم . دیگه از هیچی نمی ترسیدم . از این که خونه تنها بخوابم . قبلا هم ترسی نداشتم . دیگه کارم از مورد تجاوزقرارگرفتن  گذشته بود . به در و دیوار خونه نگاه می کردم . رفتنشو باور نداشتم . رفته بودم وسط عروسکاش . نازشون می کردم . بوشون می کردم . یکی از اونا رو خیلی دوست داشت . هر وقت می خواستم اذیتش کنم یکی میذاشتم زیر گوش عروسکش . اون لباشو ور می چید و یه اخمی می کرد که بی اختیار بغلش می زدم و ماچش می کردم . .. ساعت از دو نیمه شب هم گذشته بود و هنوز خوابم نبرده بود . از صدای زنگ در تعجب کردم . راستش اصلا هراسی نداشتم از این که کی پشت دره . یه چیزی بهم می گفت که باید در مورد نیلوفر یه خبری باشه . -بله -ببخشید همشیره در مورد دخترتونه .. وقتی اینو شنیدم پاهام سست شد و ندونستم چه جوری درو باز کردم . درو باز کردم ولی زبونمو دیگه نتونستم باز کنم . دونفر بودند یکیشون دستشو گذاشت جلو دهنم و یکی دیگه سریع اومد تو خونه و از پشت منو گرفت . یه چاقو گذاشتند زیر گردنم . خلاصه این که دومیلیون پول می خواستن که دخترمو ول کنن . قیافه شون داد می زد که معتادن . اون موقع اوایل انقلاب هنوز حال و هوای رژیم شاهنشاهی رو داشت و در زمینه اعتیاد پیشرفت نکرده بودیم و در این کشور بیشتر معتاد ها از تریاک و هروئین استفاده می کردند . ازم دو میلیون تومن پول می خواستن . قسم و آیه که من این مقدار پولو ندارم و این خونه هم که درش زندگی می کنم اجاره ایه ولی کوس خلی کردم و گفتم که یک میلیونو می تونم جورش کنم . اون لحظه و هر لحظه دیگه ای حاضر بودم و هستم که جونمو واسه تنها امید زندگیم بدم . اونا در جا قبول کردند . کاش می گفتم صد هزار تومن . اون موقع خیلی پول بود . بانک باید باز می شد تا من سپرده امو می بستم . اونا احتمالا یه همدست دیگه هم داشتند که نیلوفر پیششون بود . کاری به کارم نداشتند .  فقط دنبال پول و مواد بودند . تهدیدم کردند که اگه دست از پا خطا کنم اون نفر سوم گوش تا گوش نیلوفرو می بره . صبح سه تایی مون رفتیم بانک . قبلش نیلوفرو تو یک ماشین ژیان دو تا خیابون اون ور تر دیدم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز، اقای ایرانی
خیلی خوب مینویسی، نمیدونم چرا حس میکنم که سرقت نیلوفر، ربط به بتول باید داشته باشه و شقایق رو مجبورش کنن که به هرزگی برگرده.

درست حدس زدم ؟

ایرانی گفت...

سلام به آشنای خوبم . ممنونم از همراهی و نظرات پرشور همیشگی ات ..پنجاه درصد درست حدس زدی و می دانم که حالا صددرصد می توانی بگویی که کدام قسمت پیش بینی ات درست است . شاد شاد و سر حال سر حال باشی ...ایرانی

ناشناس گفت...

دوستم، شما از IP یا همچین چیز هایی متوجه میشید که الان که یه نفر ناشناس کامنت گذاشته، کیه و قبلا هم کامنت گذاشته و الان کدوم یکی از ناشناس ها داره نظرش رو میگه ؟؟
خیلی برام مهمه ممنون میشم بگید.

ایرانی گفت...

باسلام به دوست عزیز و خوب و آشنام . راستش من زیاد خودمو واسه این چیزا درگیر و مشغول نمی کنم . البته میشه متوجه شد که اینا یه نفرن یا چند نفرن ولی حوصله این چیزا رو ندارم و نفعی هم نداره همه برام آشنا و دوست داشتنی هستند و اصلا به نظر من ضرورتی نداره که یکی خودشو ناشناس معرفی کنه .. من همون شناختی رو راجع به آدمایی دارم که اسمشونو میگن که راجع به ناشناس ها دارم . هیشکدومو که تا حالا ندیدم . دنیا دنیای مجازیه .. به نظرم اگه همه واسه خودشون اسم حتی یه اسم غیر واقعی خودشونو میذاشتن بهتر بود . البته اگه داداش امیر بود از این حوصله ها می کرد و آی پی ها رو در می آورد ..و یه جایی از این وب نشون میده که شاید خود مدیریت سایت امیر بتونه به اون قسمت بره و من در این مورد کنجکاوی نداشتم ..همه ناشناس ها برام آشنا و دوست داشتنی هستند . گاهی از جمله بندی و نوع محبتشون که البته همه محبت دارند متوجه میشم که طرف کیه ولی من همه رو دوست دارم . حتی اونایی رو هم که به اسم صدا می کنم در اصل هیچ تفاوتی با بقیه ندارن ..و البته داداش امیر در این راهها حوصله داشت اگه مثلا یه نفر اذیت می کرد متوجه می شد که قبلا با چه اسم و آدرسی به سایت اومده و لی در کل ضرری متوجه پیام دهنده نمی شد حداکثرش عضویتش در خبر نامه لغو می شد که فعلا خبری نداریم که خبر نامه داشته باشیم . جوابم طولانی شد نه ؟ شاد باشی و شبت خوش . درخدمت همه شما هستیم و هستم و خواهم بود ...ایرانی

ناشناس گفت...

اتفاقا من هم برای همین گفتم که اگه از رو IP متوجه نمیشید که مثلا من چه کسی هستم، برم دنبال گذاشتن اسم مستعار
چون شما رو نمیدونم اما برام مهمه که شما که نظر من رو میخونید بدونید این نظر از سمت و سوی فکری فُلان نفر بوده.

ببخشید چجوری میتونم برای خودم اسم بزارم؟ این گزینه های پایین رو من اصلا سر در نمیارم

ایرانی گفت...

ممنونم از لطف و توجهی که به این مسئله داری که افکار و نظراتی رو که با من در میون میذاری بدونم که از سوی تو بوده ...در قسمت پایین همین کادر یه سطری نوشته شده نام /آدرس اینترنتی ..دایره سمت راستشوچپ کلیک می کنی دو تا مستطیل باز می شه در قسمت نام اسمی رو که انتخاب کردی می نویسی .. در قسمت آدرس اینترنتی یا ایمیل صاحب اختیاری و ضرورتی نداره که بنویسی اختیاریه بعد از نوشتن نام مستقیما مثل روال گذشته میری رو انتشارنظر شما و کلیک می کنی ونظر با اسمی که انتخاب کردی ارسال , بعدا توسط من منتشر میشه . بازم درخدمتت هستم و خوشحال میشم که بدونم آشنایی که باهاش در تماسم حتی در دنیای مجازی دوستیها کدوم آشناست . با آرزوی بهترین ها برای تو آشنای گل و دوست داشتنی , روز و روزگارت خوش ...ایرانی

 

ابزار وبمستر