ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 26

نمی دونم چرا خشم عجیبی بر من غلبه کرده بود . یه حرص خاصی داشتم . شده بودم مثل عقده ای ها . کاش دست و پای جابر به جایی بسته می بود و لجش می گرفت از این که دارم زنشو میگام . اون وقت این به من لذت بیشتری می داد ولی این جوری که خودش راضی باشه .. نه .. نه .. سهراب اصلا ولش کن .. مقصر همه اینا خود سهاست . شایدم سمیر تا اون حد مقصر نباشه ولی با همه اینا دلم می خواست یه جوری حرف دلمو بزنم و احساسات خودمو نشون بدم .. -جابر خان بیا جلو جلوتر .. سرتو بگیر پایین الان با چند ضربه دیگه آب کیرمو تو کوس زنت سها جون خالی می کنم . اونو تونستم ارضاش کنم . سخته .. خیلی سخته که در سن شما بشه یه زن رو ار گاسم کرد .. زیاد کار می بره . مخصوصا یه زن جوون که کیر جوون می خواد و نیاز به مرد جوان و کاری و اهل حال داره .. با این حرفام سعی می کردم بهش نشون بدم که چقدر ضعف داره و کم و کاستیهاشو به رخش بکشم ولی انگاری اون از این حرفای من خوشش میومد . ازم تشکر می کرد و بی غیرت منتظر بود که بی صبرانه تو کوس زنش خالی کنم . کیرشو هم همچنان تو دستش نگه داشته بود . . از این که بخواد کیرشو به تن سها بماله یا رو بدن اون خیس کنه بدم میومد . حداقل نمی خواستم که جلو چشام از این کارا بکنه .  در حالی که زن سابقمو از پشت یغل زده داشتم آروم دم گوشش همچین چیزی رو که بهش حساسیت دارم بهش یاد آوری کردم .. خیلی آروم گفت عزیزم چند بار میگی من حواسم هست . حالا زود باش زود باش من دلم آبتو می خواد چقدر تشنه ام میذاری . هر لحظه که می گذره تشنه تر میشم . اگه الان نریزی  و طولش بدی ولت نمی کنم . کاری می کنم که تمام شیره وجودتو خالی کنی توی وجود من . با چند ضربه کیرم داغ شد . به همون سبک گذشته .. بازم دلم رفت به اونجا به اون لحظه ها به اون روزا به اون روزای خوب گذشته .. روزایی که فکر می کردم خوبه و از شیرین ترین روزای زندگی منه .. خدای من چرا من همون حس و حال همیشگی رو دارم . تازه من جایی بودم که خونه من نبود . خونه خاطره هام نبود . نمی دونم چرا سها این خونه رو تو قاسم آباد انتخاب کرده بود . حس می کردم اون خونه باید تحت نظر باشه .. مثلا مامورین فهمیدن که که سها و شوهرش دستشون تو قاچاقه .. دلم واسه خونه ام تنگ شده بود ..هر چند می دونستم  هر وقت برم اونجا بازم به یاد لحظه های مظلومیت و ساده دلی خودم میفتم . کیرم داغ شده بود . داغ داغ .. حرکت منی رو حس می کردم . سعی کردم برای لحظاتی جز به لذت به هیچی فکر نکنم . آب کیرم در حال ریخته شدن به کوس سها بود ولی دلم در حال خالی کردن اشکهاش . جابر سرشو پایین گرفته بود تا اون لحظه هایی رو ببینه که آب من از کوس زنش می زنه بیرون . کیرشو گرفته بود تو دستش .. وقتی اولین قطرات بر گشتی آب کیر از کوس زنشو دید جلق زدنو به اوج خودش رسوند -آهههههههه .. اووووووفففففف .. یه لحظه کف دستشو دیدم که از منی خودش پرشده . اون این جوری خودشو ارضا کرده بود . چندشم شد از این که اونو با این وضع دیدم . چقدر بد بختن بعضی ها .. سهای آشغال خودتو به کی و به چی فروختی ؟/؟ شاید هم از دواج این دو یه ازدواج مصلحتی بوده که با هم بهتر بتونن کار قاچاقو انجام بدن . شایدم سمیر با اونا همدست بوده .. نمی دونم . داشتم دیوونه می شدم . سها سرشو بر گردونده بود و لبامو می بوسید . -دوستت دارم سهراب .. من مال توام . فقط مال تو .. دوستت دارم . دوست دارم تو هم فقط مال من باشی .. -اگه یه روزی حس کنی که یکی دیگه ای هم هست که منو دوست داشته باشه اون وقت تو چیکار می کنی ؟/؟ -با همین دستای خودم خفه اش می کنم . می کشمش .. سهراب طوری می کشمش که هیشکی نفهمه چه جوری مرده . حتی تو .. یه خورده ترسیدم .. من که با بهشته هنوز اون جوری نشدم . ولی سهراب با این حرفا میدونو خالی نکن .. خالی نکن . اون هیچ غلطی نمی تونه بکنه .. من که با کسی دوست نیستم . چه بهشته و چه هر کس دیگه ای اگه یه موقعی تو زندگی من پیدا شه اون هیچ غلطی نمی تونه بکنه . تازه من که از همه زنای دنیا دیگه بدم میاد و فکر نمی کنم دوباره بتونم عاشق شم . دوست داشتم بر گردم خونه .. -سهراب امشبو پیش من بخواب . باور کن دیگه کارت ندارم . -یه نگاهی به جابر انداختم و گفت سختت نباشه به اون میگم بره اگه سختته .. اون چون تازه جریانو فهمیده بود دلش می خواست واسه یه بار هم شده کوس دادن منو ببینه و حال کنه .. دیگه این جوری نیست که هر وقت من و تو با هم بخواهیم حال کنیم اون حضور داشته باشه .. جابر رفت و من و سها در آغوش هم به خوابی عمیق فرو رفتیم . هر چند ساعت در میون از خواب پا می شدم به چهره خفته سهای خفته نگاه می کردم . وقتی خواب بود اصلا نمی شد فهمید که شیطان پشت این چهره مخفی شده .. به راستی در این دنیای کثیف ما چه چیزی می تونه پایه های عشقو محکم کنه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

محمدرضا گفت...

زیبا بود...مرسی داداشی

ایرانی گفت...

ممنونم محمد رضای عزیز و گلم ! خوشحالم که بازم به یاد ما هستی . امیدوارم در تمام زمینه های زندگی موفق و پیروز باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر