ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 64

نمی دونستم با این مرتیکه عوضی چیکار کنم . یه جوری حریصانه بهم نگاه می کرد که انگاری می خواد کوسمو با نگاش بخوره . خیلی هیز بود . بعضی وقتا بعضی ها یه پر رویی خاصی دارن که من هر چی می خوام خودمو قانع کنم که در اختیارشون قرار بگیرم بدم میاد . . بیشتر وقتا زن دوست داره که مرد از یه قدرت و جذبه خاصی در سکس بر خوردار باشه ولی پررویی و گردن کلفتی رو نمیشه به حساب قدرت گذاشت . معلوم نبود این خانوم خونه کجاست که این واسه ما دورگرفته بود . باید از کارش سردر می آوردم . از اونجایی که  اون زنه صداش کرده بود کریم .. دیگه اسمشو هم می دونستم . ولی ظاهرا رفته بود بیرون .. یه اخمی به کریم کردم که اون جا رفت طوری که رفت اتاقش . از این کارم خوشم اومد و یه خورده نرم تر شدم از این که روشو کم کردم . ولی خب به موقعش باید یه خورده قدرتشو هم نشون می داد . دوست داشتم برم اتاقش ببینم چیکار می کنه . چون خیلی با اونجاش ور می رفت . نشون می داد از اوناییه که از دست کیرش در عذابه . این زنی که من دیده بودم چه زنش باشه چه معشوقه اش نمی تونه سیرش کنه . چون از اون زنای لاغری بود که فکر نکنم حریفش بشه . خودمو نامرئی کردم و رفتم اتاقش . با یه شورت لنگه دار و زیر پیرهن رو تخت دراز کشیده بود . گاهی  میومد کنار در اتاق و یه نگاهی به فضای هال مینداخت . ظاهرا می خواست منو پیدا کنه . . یه لحظه شلوارشو کشید پایین و کیرشو گرفت تو دستش .. هنوز شق نشده طوری کلفت و سنگین نشون داد که ترس برم داشت این چه جوری می خواد تو کوسم جا بگیره اگه بخوام یه چراغ سبزی بهش نشون بدم . چون وقتی نگاهش به مسیری بود که فکر می کرد من در اونجا قرار دارم و دستشو گذاشته بود رو کیرش و در حال جلق زدن بود پس حتما هوسش به این بود که باهام سکس داشته باشه . خودش تپپ روشن متمایل به سبزه ای داشت ولی کیرش خیلی  کبود و بادمجونی نشون می داد . مثل بعضی فیلمهای سکسی که نشون میدن طرف پوست تنش سفیده ولی کیرش سیاهه . ولی این باید یه دستی به سر و روش می کشید تا من به خودم برسم . رفتم در یخچالو باز کردم و دیدم  که یه نوشابه از چیزاییه که در یخچال قرار داره .یه بهونه واسه حرف زدن پیدا کرده بودم .. -آقا کریم آقا کریم .. یارو فوری پیژامه پاش کرد و اومد طرف من . لحنش خیلی مودبانه تر شده بود . من که روسری سرم نیود و دگمه های بلوزمو باز کرده و نصف سینه هامو انداخته بودم تو دید . اون دامن تنگی هم که پوشیده بودم می دونستم از اوناییه که اگه کیر کریم رو شق کرده باشه به این آسونیها نمی خوابوندش و بازم این کار خودمه که بتونم سرشو پایین بیارم . -آقا کریم . ببخشید تو خونه نوشابه پیدا میشه ؟/؟ فکر می کنم خیلی سنگین شده باشم .. یه چیزی رو دلم سنگینی می کنه .. کریم فقط مات و مبهوت بهم خیره شده بود . ادامه دادم :این سبیلای کلفت اصلا بهتون نمیاد . خیلی قیافه تونو وحشتناک می کنه . درسته که با این جور سبیلا میشه جذبه ای داشت ولی این جذبه ها مال عهد عتیقه الان مردای خوش تیپ دیگه این مدلی تیپ نمی زنن .. -نازیلا خانوم شما چه جوری خوشتون میاد ؟/؟ من همونجوری کنم .. -ببین عزیز من برای شما میگم . یه کاری باید بکنی که خانومت ازت خوشش بیاد . بایداز تماشای تو لذت ببره .. سرشو انداخت پایین اون شجاعتش در مقابل اندام من و یه بار سیاست نشون دادن من محو شده بود -پس من چی ؟/؟ من باید چیکار کنم . اون اصلا به خودش نمی رسه . هیکلی نداره . قیافه ای نداره .. --کریم خان شما چه مدل هیکلی رو دوست دارین و ازش خوشتون میاد ؟/؟-اگه مثل شما باشه خیلی عالیه .. -ببین الان میری حموم . حالا سبیلاتو کوتاه می کنی نمی دونم . این ته ریشتو می زنی . یه شلوار درست و حسابی تری پات می کنی .درسته که اینجا خونه هست ولی باید خودتو توی خونه هم جذاب و سر حال نگه داشته باشی . درسته که من زنت نیستم ولی دلم می خواد که تو رو جذاب تر و سر حال تر ببینم . یه خورده اگه به خودت برسی میری تومایه های هنر پیشه های درجه یک خارجی .  اینا رو که به عرض کریم خان می رسوندم طوری مثل خر کیف می کرد که فکر می کرد حتما کریمخان عادله . سریعتر از اونی که انتظارشو داشتم رفت حموم .. خیلی خوشم میومد سر به سرش بذارم . اگه دست خودش بود می افتاد سرم و همونجا ترتیبمو می داد . صبر کردم یه چند دقیقه ای بگذره و یه جورایی برم احوالپرسی جناب کریمخان بخشنده و از خوان نعمتش بهره مند شم . یه خورده هم از داخل و زیر لباس به خودم رسیدم . با این زن هپل و هپویی که من دیده بودم فکر کنم اگه جلو ش به شوهرش کوس می دادم خیالش نبود . دیگه خیلی بی پروا شده بودم . خب دیگه چیکار می شد کرد . آدم تا جوونه باید از جوونی خودش استفاده کنه که فردا حسرت روز های از دست رفته رو نخوره که پشیمونی سودی نداره . همه اینا واسه آرامش اعصاب آدم خیلی مفیده . دو سال تمام از این نعمت بی بهره بودم . ولی خدا پدر این دانشمنده رو حفظ کنه که اعتماد به نفس منو زیاد کرد . به ساعتم نگاه کردم . یه نیمساعتی می شد که کریم خان رفته بود حموم . هر چند خودش می گفت که عیال مکرمه اش تا چند ساعت دیگه بر نمی گرده ولی من دیگه دلم طاقت نمی آورد و باید زود تر برنامه ام رو پیاده می کردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر