ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

تولدی دوباره 34

عمه جون شاعر میگه کم بخور همیشه بخور .. کم بکن همیشه بکن .. -حالا من میخوام زیاد بکنی دم کی رو باید ببینم . تو الان بری معلوم نیست کی بر گردی .. -وای عمه خانوم آتیش تند من ! تو کی دیدی برادر زاده نسبت به عمه خانمش بی وفایی کنه . یه خورده با این حرفام اونو رامش کرده ولی تا اونجایی که جا داشت عشقبازی ام با عمه جون حشری خودمو ادامه دادم . -عمه یه چیزی بپرسم -بگو -اون موقع که شوهر عمه بود تو هیچوقت سیر می شدی ؟/؟ -می سوختیم و می ساختیم ولی گذشته از همه اینا انگاری تازگیها عطش و هیجان من بیشتر شده و سیر نمیشم . -مگه تازگیها تجربه سکس داشتی ؟/؟ -نه منظورم اون احساس درونمه . هوس که میام مشخصه . با خودم که ور میرم حس می کنم از نو جوون شدم و دلم می خواد . حوا جونم که این حرفا رو می زد دلمم بیشتر واسش می سوخت و سعی می کردم که بیشتر باهاش ور برم و باهاش حال کنم . وقتی کف دو تا دستامو رو کونش میذاشتم و با لذت و هوس حال کردنمو نشونش می دادم اونم به آخر کیف و حال می رسید و از این که برادر زاده اش با کونش داره این جوری حال می کنه انگاری که دنیا رو بهش داده باشن . صحبت از خواب و استراحت نبود . منم خوابم گرفته و خسته بودم . هیکل لختشو بغل زده و در حال بوسیدن و نوازش کردن اون حس کردم که چشاش بسته شده یه وقتی از خواب بیدار شدم که دیدم اون تو بغلم خوابیده و حالا ندونستم که من زود تر خوابیدم یا اون . به محض این که بیدار شد از اونجایی که می دونستم دوباره کیر می خواد کیرمو به دهنش مالیدم و اونم مثل بچه ای که به دنبال پستونک یا نوک سینه مادرش می گرده کیرمو گذاشت دهنش و یواش یواش اونو برد توی دهن .. فکر نمی کردم با کمی ساک زدن دوباره شق شه . منم شیطنتم گل کرده بود و دستمو به کوس حواجون می مالیدم طوری که دوباره حشریش کرده بودم . عمه راست می گفت . حتی خیلی بیشتر از اونچه که خودش فکر می کرد حشری شده بود . انگشتمو کردم تو کوسش و چند بار با یه حرکات کیری کوسشو می گاییدم . -کییییییررررررر کییییییرررررر اولش حالیم نبود چی داره میگه . چون کیرم تو دهنش بود و با همون حالت خفه داشت حرف می زد . کیرمو از دهنش کشیده بیرون و فرو کردم تو کوس .. این بار خودشو پرت می کرد طرف من و بر می گشت -بیا بغلم بیا بغلم عمه جون . اونو به خودم می چسبوندم از دیشب تا حالا با یه فاصله چند ساعته خواب .. فکر نمی کردم تا این حد دوباره بهم حال بده .. -حوا جون فکر نمی کنی یکی بیاد ؟/؟ -بذار بیاد بذار بیاد . چی از یه کیری که توی کوس یه زن بیوه جا گرفته مهم تره ؟/؟ من همینو میخوام . بذار ببینن که من به چی نیاز دارم .. وای حوا جونم پرت و پلا می گفت . این کیر بد چوری اونو به هذیان گویی وا داشته بود . -عمه جونم اگه یه وقتی بابام بفهمه دیگه واسه من وتو آبرویی نمی مونه .. رفت و تمام در و پنجره های خونه رو از داخل قفل کرد و کاری کرد که اگه عزراییل هم می خواست بیاد راهی نداشت .. خودمو لعنت کردم که این چه حرفی بود که زدم . خفقون گرفته بودم . این حوا جون تازه گرم افتاده من رفت چند مدل از اون لباسای جوونی خودشو پوشید و ازم نظر می خواست که کدوم بیشتر بهش میاد بعضی از این مدلها دیگه عهد بوقی شده بودند ولی یه چند تایی شون هم خیلی بهش میومد .. اونو مثل هنر پیشه های جذاب خارجی کرده بود . وقتی مامان هایده واسه عمه زنگ زد و از من پرسید .. حوا جون جواب داد که همه چی امن و امان بوده و کار و کاسبی هانی چیه تا دو روزی قراره اینجا پیشم بمونه .. وای این حوا واسم نقشه ها داشت از من دیگه چیزی نمی موند . چیکار باید می کردم . ولی با همه اینها حس می کردم که زیاد سرد نشدم و منم دلم می خواد همش اونو زیر کیر خودم داشته باشم . غلط نکنم باید یه چیزی به خوردم داده باشه .. ولی نه نباید همچین چیزی باشه . -عمه جون فردا بعد از ظهر نوبت دکتر دارم . یه نگاهی بهم کرد و گفت خیلی بلایی تا فردا بعد از ظهر ولت می کنم بری . از عمه خسته شدی ؟/؟ای شیطون از کجا متوجه شدی قصد داشتم تا چند روز دیگه هم نگهت داشته باشم . باشه فردا صبح می فرستمت بری . به شرطی که زود زود بهم سر بزنی .. دیگه بهش نگفتم که قراره برم پیش یک روان شناس اون فکر می کرد که میخوام جهت پیگیری همین تبدیل دو جنسه به یک جنسه برم خودمو نشون بدم . شاید اگه موضوع سمانه رو می فهمید حسادت هم می کرد . من نمی دونم چرا از بر و بچه های عمه خانوم خبری نمی شد . بعد از ظهری رو هم بعد از این که از خواب پا شدیم رفت و یه خورده روغن مخصوص آورد و رو تنم خالی کرد و با اون دستاش که انگاری قدرت جوونی خودشو پیدا کرده حسابی ماساژم داد این ماساژ رو وقتی که به کیرم می رسید یه جوری انجام می داد که فکر می کردم طوری حشری شدم که تازه می خوام کیرمو فرو کنم تو کوسش .. وای حوا ..حوا .. دو روز دیگه اینجا بمونم دیگه مردونگی خودمو از دست میدم . تازه خانوم خانوما هوس کرد که با هم بریم حموم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر