ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 83

معلوم نیست این سکس چه سکسیه که با این که همه گفتنها و نوشتنها از اون و عملیاتی که پیاده میشه همه تکرار و تکرارهاست بازم در هر شروع دیگه ای همون لذت خودشو داره . شاید این حسو به این خاطر دارم که تا حالا خیلی هارو گاییده بودم و همین یک تنوع خاصی رو واسم ایجاد کرده بود . با یه نگاه قالب کون آذرجون و کیر خودم و سوراخ کوسی رو که در اثر ضربه های پی در پی من باز و بسته می شد زیر نظر داشتم . یه منظره جالب و هوس انگیزی بود که از این مناظر زیاد دیده بودم ولی میشه گفت اونا مربوط به سر زمینهای دیگه ای بودند و هر سر زمینی لطف و تنوع خودشو داشت . . آذر جون هم مثل خیلی های دیگه کونشو دور کیرم می گردوند و با این کارش حسابی مست مستم کرده بود -آخخخخخخ آریا آریا جونم . کف دو تا دستاشو گذاشته بود رو قاچای کونش و اونا رو به پهلوها بازشون می کرد و یدفعه دو تا تیکه کونو به هم می چسبوند و کیر رو اون وسط قفل می کرد . این کارش بهم خیلی لذت می داد . دوباره سرعتمو واسه گاییدن خاله آذر شروع کردم . دستمو محکم به شونه هاش فشار داده و با رقص کونش منم با حرکات رو به جلوی خودم وسوسه ترش کردم . -آریا ..عزیزم خاله قربونت .. دارم بی حس میشم .. یه دستتو از رو شونه هام ور دار بذار رو کوسم . عزیزم بذار رو کوسم .. .بذار ..بذار .. آریا دارم از حال میرم . یه دستو گذاشتم رو کوس خاله جون و با یه دست دیگه ام سینه شو در اختیار گرفته و کیرمو تا ته فرو می کردم تو کوسش و تنمو محکم به کونش می کوبوندم  -جووووووون عزیزم .. ولم نکن .. کوسسسسم کوسسسسم .. بکن .. بکن آریا .. بکن من جنده توام من مال توام -آذر جون جنده که مال همه هست -نه نهههههه نههههه من جنده اختصاصی تو میشم .. -خاله جون تا دلت بخواد من می کنمت ولی حالا دیگه تعارف نکن دیگه . از رو کیر من که بلند شی میری رو کیر یه نفر دیگه می شینی . -آهههههه نههههه نهههههه رو هر کیری که بشینم این حالی رو که با کیر تو کردم نمی تونم با هیچ کیر دیگه ای بکنم . دوستت دارم دوستت دارم آریا .. بکوبون . بازم بزن . تند تر این کارو انجام بده . حس می کنم دلم می خواست  همه جای تن خاله جونو می لیسیدم . خیلی آبدار و پر هوس بود و حال می داد . این مسئله که آذر جون با این همه قهر و غضب به کیر من رو آورده بود یه غرور خاصی در من ایجاد می کرد که همین لذت و هوس منو زیاد می کرد و دلم نمی خواست که تا خودش نخواسته از رو کوسش پا شم . می خواستم اونو ارضاش کنم . حال بدم بهش . آذر دیگه از حال رفته بود . کیرم مثل یه چنگک توی زمین کوسش گیر کرده بود . دو تا پاهاشو از پشت به هم چسبونده بود . طوری خودشو جمع کرده بود که حس کردم می خواد کیرمو داخل کوسش نگه داشته باشه .-آههههههه جاااااان آریاااااا کوسسسسسم اگه بدونی همین جور یه سره داره می ریزه چه کیفی داره . دلم می خواد تو هم خالی کنی از اون طرف . حس کردم که دیگه آب زیادی واسم نمونده وهرچی هم که لذت می بردم بازم زیاد نمی تونستم خالی کنم  چند قطره ای هر چند کم تو کوس آذری که ارضا شده بود خالی کردم . دو تایی از حال رفته بودیم . یه چند دقیقه تو بغل هم استراحت کردیم و من و خاله جواب بوسه های همو می دادیم . با عشق و لذت خاصی بهم نگاه می کرد . -خیلی شبیه بابای نامردتی ولی سعی کن تو یکی صفت مردونگی رو داشته باشی . دلم نیومد در مقابل حملات خاله علیه بابا و خونواده ام از اونا دفاع کنم . شاید حق با آذر جون بود . از این مامان زبل هر کاری بگی بر میومد . ولی نباید بابام این جور نامرد از آب در میومد . شاید مقصر اصلی بابام بود . من و خاله در اون جایی رو که توش سنگر گرفته بودیم باز کردیم و قصد داشتیم طوری آروم از هم جدا شیم که از خونواده ما کسی ما رو نبینه . چون حوصله نداشتیم که بگو مگو پیش بیاد .. هنوز یه خورده آب عسلی از رو کیرم در حال پس زدن بود -آریا جون همچین منو کردی که تو عمرم همچین کیری نخورده بودم . کیرمو گذاشت تو دهنش تا اون پس مونده هاشم بکشه بیرون و نوش جون کنه .  در آخرین نقطه ای که رفتیم بپیچیم و از هم جدا شیم یه جایی که سر پیچ گشاد تر هم می شد گاومون زایید . اعضای خونواده اونجا بودند . بابا کیرشو کرده بود تو کوس آرمیلا و داداش آرین هم داشت مامان الیا رو می گایید .نمی دونم چی شد این چهار تا تو این محفل به هم چسبیده بودند .  اولین کسی که شروع کرد به حرف زدن آرمیلای حسود بود . -داداش برات متاسفم من حساب ویژه ای رو تو باز کرده بودم . -مگه من چیکار کردم آبجی . تو داری حالتو می کنی منم دارم حال می کنم . صبح تا حالا دیدی یه اعتراض بهت بکنم که چرا طرف من نمیای ؟/؟ -واسه اینه که تو همش داری از دستم فرار می کنی . تو رفتی با دشمن ما سکس کردی . جلو روی ما داره کیرتو ساک می زنه ؟/؟ مامان می گفت که آذر و آریا غیبشون زده و احتمالا این دو باید با هم باشن ولی من نخواستم حرفاشو باور کنم . باشه آریا به هم می رسیم نوبت منم میشه -فعلا که همش داره نوبت تو میشه آبجی قهر قهروی من . در همین موقع خاله آذر که از کوره در رفته بود رو کرد به خونواده من و گفت دختره بی ادب آدم با بزرگتر از خودش این طور حرف نمی زنه -خاله ارث پدر خواه .. اولا من با داداش کوچیک تر از خودم حرف زدم در ثانی چه ربطی به شما داره . آذر اومد بذاره زیر گوش آرمیلا که دستشو گرفتم و جلدی از اونجا دور ش کردم . بابا تنش مثل بید می لرزید ولی آرین و الیای پوست کلفت عین خیالشون نبود و داداش یک لحظه دست از گاییدن مامان بر نمی داشت ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

ایولا دادشم

ایرانی گفت...

درودبرتودلفین همیشه بیدار...ایرانی

 

ابزار وبمستر