ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

خواهر خوب وخوشگلم 5

لبامو مثل کوس تارا گرد و غنچه کرده و ماچش می کردم . هر چند کوسش گنده تر از لبام بود ولی من با بوس بوس های خودم اونو سر حالش کرده بودم . شاید اون یه فشار زیاد تری می خواست تا بیشتر باهام حال کنه . دستامو رو کوس تارا جونم قرار داده کوس خیس اونو چنگش می گرفتم . دستم خوب می تونست رو کوسش سوار شه . -عزیزم عزیزم خواهر نازم .  ترانه عزیزم . تارا کف دستشو گذاشته بود پشت دستم که رو کوسش بود و اونو با فشار بیشتری به کوسم چسبوند . دوتا پاهاشو محکم به هم فشرد و با این کارش کوسش و دو تا کف دستای رو کوسو هم در تماس و فشار بیشتری رو هم قرار داد . -بیا .. ترانه بیا .. بیا رو من می خوام لباتو ببوسم . می خوام بیشتر حال کنم . بیا خودتو بهم بچسبون دوستت دارم . می خوام میخوام .. خودمو انداختم رو تارا . قبل از این که لباشو ببوسم اول سینه هاشو بوسیدم . سینه هاش یه خورده درشت تر از سینه های من بود . نوکش تیز شده بود . نشون می داد خیلی خوشش اومده . ازم می خواست که به این کارم ادامه بدم . دستمو رو تمام قسمتهایی از بدن تارا که در دسترسم بود می کشیدم . هیچوقت اونو تا این حد مست و سر خوش ندیده بودم . خودشو مدام از این پهلو به اون پهلو می غلتوند . بار ها و بار ها دیده بودم که دستش رو کوس یا سینه ها و روی کوس و سایر قسمتهای بدنش قرار داشته و یه جوری داره با خودش حال می کنه ولی حالا که من داشتم بهش حال می دادم یه لذت دیگه ای می برد . همونجوری که من خوشم میومد یکی دیگه با سینه ها و کوسم ور بره اونم همین حالو داشت . -ترانه ترانه .. چقدر خوشم میاد داری این کارارو باهام می کنی .. از کجا یاد گرفتی شیطون .. خودش از این حرف خنده اش گرفته بود . می دونست سوال عجیبی کرده . -از تو خواهر خوب و خوشگلم . از تارای قشنگ و دوست داشتنی خودم . انگشتشو گذاشت رو لبش و لباشو غنچه کرد و گفت حالا بوس بوس بوس .. لبامو به لب تارا جونم چسبوندم . نمی دونستم باید چیکار کنم که اونم به یه حالتی برسه که من بهش رسیدم .. می دونستم زور و تلاش زیادی می خواد . وقتی که تارای عزیزمو می بوسیدم دلم نمی خواست لبامو از رو لباش وردارم . یه چسبندگی خاصی بین لبای من و اون به وجود اومده بود طعم شیرینی داشت لبای تارای من . طوری که هوس و هیجانو به من و کوسم بر گردوند . دلم می خواست خودمو بندازم رو اون . همین کارو هم کردم . تارا پاهاشو باز کرد قدش از قدمن بلند تر بود یه خورده خودمو بالاتر کشیدم و دوباره لبامو به لباش چسبوندم .  کوسم رفت رو کوسش . حالا با یه حرکت غلتونی طوری دو تا کوس رو در برخورد با هم قرار داده بودم که صدای هوس هر دو تا مون در اومده بود -اووووووههههه تارا جون چقدر خوشم میاد .. یه جمله می گفتم و دوباره لبمو به لبش می چسبوندم اونم خیلی آروم همراه با بوسه های داغ و آتشین و هوسبار می گفت منم لذت می برم ترانه .. خیسی کوس من و تو مخلوط شده و دوتایی رو هم می غلتن . چه هیجانی .. همراه باافزایش سرعت تارا منم به سرعت خودم اضافه کرده و دوتایی با ناله هایی که می کردیم و با فشار هایی که بیشتر رو کوسمون وارد کرده اوج بیشتری گرفته و حال بیشتری می کردیم . وقتی نگاه من و تا را با هم تلاقی کرد و به اصطلاح چش تو چش هم دوختیم به خوبی می دونستم که راز نگاه همو خوندیم . اونم همون چیزی رو  می خواست که من می خواستم در نگاهش یه زار و التماس خاصی بود که منم با نگاه خودم همین التماسو داشتم . باز من یه بار به اون بالا بالاها رسیده بودم . دلم می خواست واسه خواهر عزیزم جانفشانی کنم . اونی که این همه مدت واسم زحمت کشیده بهم حال داده بود باید بهش حال می دادم . از این کوس روی کوس دیگه حالت بهتری سراغ نداشتم . دیگه دستمو که نمی تونستم تو کوس فرو کنم . اون وقت وضعیت خطرناک می شد و کار به جاهای باریک می کشید . دو تایی مون دستامونو دور کمر هم حلقه زدیم و به این حرکت خودمون ادامه دادیم . من که حس می کردم با یه شتاب ثابتی در حال کیف کردن هستم ولی تارا هر لحظه که می گذشت هوسش بیشتر می شد . چشاش خمار شده بود . رو لبایی که در حال بویدن و بوسیده شدن بود یه حرفایی رو می آورد که متوجهش نمی شدم . فقط می دونم که می خواد هر طوری که شده آتیش خودشو خاموش کنه . دستامو رو سینه های گرد و خوشگلش گذاشته بودم تا داغ ترش کنم . تارا خودشو به طرف بالا پرت می کرد . نمی ذاشتم کوسش از هدف خارج شه . لبشو با فشار بیشتری میک می زدم و گاهی زبونمو فرو می بردم تو دهن بازش و با زبونش مماس کرده و هوسمو می رسوندم به اونجا .. خواهرم بی تاب شده بود . منم دست کمی از اون نداشتم ولی می خواستم بهش نشون بدم که خواهرشم با عرضه هست و می تونه رو من حساب کنه . تارا دیگه خودشو به طرف بالا پرت نمی کرد .. دیگه لبامو گاز نمی گرفت و این پهلو اون پهلو نمی کرد .. چشاشو بسته بود و آروم شده بود . ولی لباش همچنان رو لبام قرار داشت . دستاشو که از دور کمرم باز شده بود دوباره به کمرم حلقه کرد -ترانه خسته نباشی .. توبهترین خواهر دنیا واسه یه خواهر هستی ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر