ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 21

بهشته دلداریم داد وگفت ناراحت نباش اون حالا جاش تو بهشته .. به آرزوهاش نرسیده . شاید این حکمت خدا بوده که خواسته اونو با خودش ببره -ومنو تنهای تنها بذاره .. درهمین لحظه گوشی موبایلم زنگ خورد .. لعنتی سها بود .. وهمین موقع  بهشته اومده بود جلو تر و بهم گفت ببین سهراب چراغای شهر چقدر قشنگند اگه یه خورده بریم بالاتر شاید حرم و چراغاش هم قشنگ تر معلوم شن .. حواسم نبودو در این فکرا نبودم که ممکنه بهشته هم یه جورایی حواسش به من باشه -ببین سها من الان کار دارم نمی تونم بیام -معلومه با یه دختر هستی . صداش میاد .. نمی تونستم جوابشو بدم و نمی خواستم که اونو ناراحت کنم که نقشه هام خراب شه -ببین سهراب بیا این جا باهات کار دارم -من شکمم درد می کنه -بیا واست سورپرایز دارم .. رفتم یه گوشه ای .. دیدم بهشته  داره ازم فاصله می گیره -سها برات زنگ می زنم .. گوشی رو خاموش کردم .. -صبر کن بهشته .. کجا میری -ببینم تو وقتی یه دختر رو با خودت می بری بیرون از نامزدت اجازه می گیری ؟/؟ باهاش مشورت می کنی ؟/؟ من اگه یه روزی نامزد کنم یا از یکی خوشم بیاد واسه دوستی و سرگرمی هم که شده سعی نمی کنم با یکی دیگه برم بیرون .. -بهشته واسه این تلفن ناراحت شدی ؟/؟ دختر خاله ام زنگ زد و نگران بود .. انتظار داشتی چه جوری باهاش حرف می زدم . اونا دلواپس منند . تنها زندگی می کنم و میگن بیا پیش من .. تو به من بگو من با چه شیوه ای باهاش صحبت کنم . -ربطی به من نداره . من که کس و کارت نیستم . فکر نکن فضولم .اگه می بینی ناراحت شدم فقط به خاطر اینه که بدم میاد از مردایی که یکی رو دوست دارن ولی از یکی دیگه دعوت می کنند که باهاش برن بیرون .. -بهشته حرفمو باور نمی کنی ؟/؟ نرو . من بهت نیاز دارم . تنهام -می خوای که رفیق تنهایی هات باشم ؟/؟ خب برو پیش این دختر خاله ات .. که معلوم نیست راست بگی یا نه . یهو عصبی شدی .آدم اگه ریگی تو کفشش نباشه زود از کوره در نمیره . من نمی خوام باعث دعوا شم . -تو که اصلا خود دعوایی . ببین بهشته ستاره ها رو نگاه کن .. چراغای قشنگ شهر رو .. چقدر شاعرانه هست ؟/؟ -ویک مرد ... حرفشو ادامه نداد .. می تونست بگه یک مرد دروغگو .. حقه باز .هرچی می گفت حق داشت . شاید اونم کلک باز بود ولی من از اون چیزی گیر نیاورده بودم . -اصلا به من چه مربوطه من که دوست دخترت نیستم . اصلا برای چی من اینجا هستم ؟/؟ -بهشته چرا رفتارت عوض شده ؟/؟ من آهنگ و لحن کلام آدما رو می شناسم . عجب گرفتاری شده بودم .. چرا بهشته باهام این رفتارو در پیش گرفته بود . می خواست بگه من براش اهمیت دارم ؟/؟ و اینو با حس حسادت خودش نشون می داد ؟/؟  به نظر نمیومد اهل فیلم بازی کردن باشه . چون ناراحتی رو در چهره اش می خوندم . راست می گفت طرز صحبت من با سها نشون می داد که اگه دختر خاله منم باشه من یه صمیمیت خاصی با اون دارم .-بهشته میای یه بستنی بخوریم ؟/؟ -تو اگه دوست داری بخور . اگه نه منو برسون خوابگاه درس دارم . -نمیخوای چراغای روشن  مشهدو ببینیم ؟/؟ .. نمی دونم چرا تو چهره اش یه غم خاصی رو می خوندم . -نه بیا برگردیم -ببین سها حالم گرفته .-چی گفتی ؟/؟ تو الان چی گفتی ؟/؟ منو به چه اسمی صدا کردی ؟/؟ .. یه بار هم بهت گفتم من از مردایی که یکی  رو دوست دارن و با یکی دیگه هستن متنفرم . درواقع اونو هم دوست ندارن . دلم واسه سها می سوزه .. تو اصلا واسه چی به من گفتی باهات بیام بیرون . چرا با اون نیومدی -چند بار تو ضیح بدم . من با فامیلام صمیمی هستم .. حتی ممکن بود دختر خاله ام با ما میومد .. بهشته ! بازم باهام بیرون میای ؟/؟ من احساس تنهایی می کنم . -ازمن تنها تری ؟/؟ طوری تو چشاش نگاه کردم که یه لحظه دلش سوخت و گفت منو ببخش یه خورده تند بودم .. -بازم باهام بیرون میای ؟/؟ -نمی دونم سهراب من تا حالا با کسی بیرون نرفتم و از این عادتها هم ندارم . همون حسی رو که نسبت به سها و در آغاز آشنایی داشتم به اون پیدا کرده بودم . ترس برم داشته بود . همون راه .. همون هیجان .. همون فکر .. از یک سوراخ دوبار گزیده شدن درد عجیبیه . حماقت بزرگیه .. حس کرد که من ناراحتم . خواست که از دلم دربیاره .. می خواست منو بخندونه .. یعنی میشه بهش گفت که دوستت دارم ؟/؟ میشه با اون عشقو شناخت ؟/؟ میشه کاخ آرزوهای ویران شده رو از نو ساخت ؟/؟ تحقق آرزو ها یک چیز و زیبایی و هیجان آفرینی یک آرزو چیز دیگه ای .. با خودم فکر می کردم ممکنه زمانی برسه که بتونم بغلش کنم ؟/؟ بهش بگم دوستت دارم ؟/؟ از خودم می ترسیدم و از اون .. منم سها رو دیوونه وار دوست داشتم . از این که فکر می کردم اون سهراب زشتو دوست داره .. ولی من برای بهشته یک خوش قیافه پولدار بودم .. راستی بهشته اگه اون سهرابو می دید چه عکس العملی نشون می داد ؟/؟ چقدر نیاز داشتم که در کنار بهشته باشم ولی اونو رسوندمش خوابگاه .. بعد از رفتنش درجا موبایلمو روشن کردم . واسه سها زنگ زدم -حالا ما رو قال میذاری ؟/؟ نگو با یه دختر نبودی .. -ببین خانوم خانوما من اهل دروغ نیستم . بله من و خاله و دختر خاله و پسر خاله ام بودیم کوهستان پارک .. موبایلم دیگه شارژنداشت . -خب یه جوری باهام تماس می گرفتی -نمی خواستم شماره تو تو موبایل بقیه بیفته اگه می خوای باهام بحث کنی من برم .. -نه باهات کار دارم . امشب تنهام .. مزاحم رفته ماموریت .. خبرای خوبی برات دارم .. می دونی که من یک حسود دیوونم اگه کسی بخواد تو رو ازم بگیره نابودش می کنم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
 

ابزار وبمستر