ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 110

خب حاج آقا ستم ستیز اگه اجازه می فر مایید من با این همسرم برم جای خلوت .. -کوروش جان .. فقط یادت باشه که اون لحظه ای که قصد انزال را داری این کارت با نیت و ذکر باشه که یک بچه حلال و مباح در بیاد -حاج آقا بار دار شدن به اذن خداست -فرزندم قلبم پاکه . من یک پسر خواستم و می دانم به خاطر خدماتی که برای امت شهید پرور و پیشرفت علم و دین و اعتلای اسلام انجام داده ام علاوه بر آن دنیا در این دنیا هم اجرش را خواهم برد -حاجی ستم ستیز آجر بخوره تو سرت که آجرشو ببری .. -چی ؟/؟ -مادر جنده بازم صرف نداره خودتو به نشنیدن می زنی ؟/؟ یادم اومد که بده خوب نیست و این دختر یا زنی که باید بکنم حتما پیش خودش میگه کوروش عجب بد لفظیه . در حالی که من اصلا دلم نمی خواد این طور باشم و این عوضی ها آدمو عصبی می کنند . آخه یه عمره که دارن روضه می خونن و خودشون گریه نمی کنن . خوار هر چی آخوندو خر گایید .. هر چند حالا از خداشونه که خر خوارشونو بگاد چون این جوری دیگه از دست نق زدنهای اونا که بالاخره شوهر گیرمون نیومد خلاص میشن ولی این مادر قحبه ها اگه چاره داشته باشن دسته جمعی زنای دور و برشونو می برن مرتع به دست اسب و خرای نر میدن تا توسط کیر این حیوونا گاییده شن . ولی من بهشون اجازه نمیدم منو خر گیر بیارن . چند تاشونو که گاییدم میرم خارج . . من و اون زن نقابدار با هم رفتیم تو حجله گاه .. حالم داشت از دست اون اتاق به هم می خورد . خیمه گاه درست کرده بودند . دیوار ها همه سبز سیدی و تیره .. بوی عطر عصر حجر دیوونه ام کرده بود .. اسم زنه بود عاطفه .. -عاطفه جان حالا که ما اینجاییم اون نقاب لعنتی رو از صورتت بردار دیگه .. بازم بر نداشت .. حالم داشت بهم می خورد . -عاطی جون کیرمو عمرا اگه تو کوست فرو کنم اگه بخوای منو تو این اتاق نگه داشته باشی .. با صدای ظریفش که نشون می داد باید جوون باشه گفت حاجی می فرماد باید همه چی اسلامی باشه تا بچه اش خوشگل دنیا بیاد -زبونمو باز می کنی عاطفه .. ننه حاجی رو گاییدم . هرچند اگه زنده باشه باید 120 بشه .. کجای اسلام می گه آدم تو سیاهچال باید زن بگاد تازه این بچه من و تو میشه . حاجی چرا بی خود خودشو نخود تو آش می کنه .. کاری به روز گار حاجی آوردم که مجبور شد منو ببره به یه اتاق دیگه .. تخت نداشت ولی شبیه مخابرات بود .. دست ننه ام درد نکنه بااین آخوند آوردنش .. انواع و اقسام رسیور ها تو این اتاق نصب بود .. من و عاطفه هنوز پوشیده که با هم تنها شدیم ازش پرسیدم اینا دیگه چیه . ؟/؟ مگه ماهواره حرام نیست ؟/؟ مگه نمیگن هر کی تو خونه اش ماهواره داره شیطان به خونه اش راه داده ؟/؟ -نمی دونم کوروش جان منم از دست این حرامزاده ها خسته شدم . میگه برای حفظ مصلحت نظام و جلوگیری از انجام و اجرای نقشه های استکبار جهانی و امریکا و اسرائیله . همش هم داره میگه کاش همون سی و خوردی سال پیش که  نتان یاهو نخست وزیر اسرائیل توی همین شهر زندگی می کرده حکم قتلشو صادر می کرده -ببینم مگه این شپشوها نمیگن یهود نجسه . اون موقع نتان یاهو رو از کجا می شناخت .. اگه غلط نکنم ازش مشروب می گرفت . وگرنه یک مسلمان با ایمانو با یهود چه کار .. رفتم چند تا  از این رسیور ها رو روشن کردم همه شون رو یه کانال سکسی روشن شدند . -بفرما عاطفه خانوم اینم امنیت ملی . ..رفتم رو عاطفه ای که حداقل برای یه ساعت مال من بود . وقتی روبند و چادرشو در آوردم هوش از سرم پرید . این کی بود .. حوری بهشتی یا زیباتر از اون . در هر حال تا چند لحظه نمی تونستم حرفی بزنم . این دو سه سالی باید از شهلایی که در رشته ریاضی کنکور شاگرد اول شده بود کوچیکتر باشه .. شونزده سالش بود . نمی دونستم چی بگم -عاطفه تو الان چند ساله همسر این کفتار پیر هستی ؟/؟ چشاش  پر اشک شده بود . داستانش مفصله .. اگه بخوام تعریف کنم می ترسم از اون وقتی که برام گذاشتی کم بیارم . در نگاه و صداش صداقت خاصی بود که وادارم کرد به حرفاش گوش کنم و این اطمینانو بهش بدم که از وقت خالصش کم نمی کنم . خودشو انداخت تو بغلم و زار زار اشک می ریخت .. کمی که آروم شد شروع کرد به تعریف کردن .. بابام یه مغازه داشت که مال خودش بود . چسبیده به حوزه علمیه بود . محل کسبش بود . خرجمونو می داد . هر کاری کردند نفروخت .. آخرش یه سند و روایت جعلی درست کردند که سالها پیش اونجا وقف شده و با دست سازی اونو از اونجا بیرونش کرده و مغازه رو با خاک یکسان کردند و حیاط اونجا رو بزرگتر کردند . پدرم رو که داشتند به زور بیرونش می کردند مسئولین رژیم رو بست به فحش و حوزه علمیه رو به سگدونی و خوکدونی تشبیه کرد . عصبی بود .اونو بردن زندان سیاسی .. مالشوگرفتن و انداختنش زندون .. منم دست به دامن مرجع تقلیدم جناب ستم ستیز شدم .. می گفتند از اونجایی که در رژیم شاه با طاغوت مبارزه می کرده و یکی از ستونهای نظام بی ستونه خرش خیلی میره .. منم دست به دامنش شدم .. گفت اگه من بخوام واسطه شم اونم بعد از محاکمه .. باید یه جورایی بگم که دارم برای یکی از بستگانم پاپیش میذارم واسه همین اگه فامیل شیم بهتره .. اون منو می خواست . عشق پیری گل کرده بود . نود و خوردی سن داره . منم به خاطر بابام مجبور شدم .. وقتی آخوند خطبه عقد ما رو جاری کرد دوساعت بعدش بابا آزاد شد و اومد مهمونی عروسی من .. آرزو می کرد کاش دوباره به زندان بر می گشت و دخترشو در این زندان نمی دید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

8 نظرات:

Mard E Tanha گفت...

سلام جناب ايراني عزيز.قبل از هرچيز بايد از شما تشكر كنم كه بسيار زيبا رفتار دوگانه و ظالمانه اهل ريا را به تصوير ميكشيد،در همين رابطه زنده ياد ايرج ميرزا شعري دارد كه با هجو اين دين فروشان را رسوا كرده است:

در سردر کاروانسرایی تصویر زنی به گچ کشیدند
ارباب عمایم این خبر را از مخبر صادقی شنیدند
گفتند که وا شریعتا، خلق روی زن بی نقاب دیدند
آسیمه سر از درون مسجد تا سردر آن سرا دویدند
ایمان و امان به سرعت برق می‌رفت که مومنین رسیدند
این آب آورد و آن یکی خاک یک پیچه ز گل بر او بریدند
ناموس به باد رفته‌ای را با یک دو سه مشت گل خریدند
چون شرع نبی از این خطر جست رفتند و به خانه آرمیدند
غفلت شده بود و خلق وحشی چون شیر درنده می‌جهیدند
بی پیچه زن گشاده رو را پاچین عفاف می‌دریدند
لبهای قشنگ خوشگلش را مانند نبات می‌مکیدند
بالجمله تمام مردم شهر در بحر گناه می‌تپیدند
درهای بهشت بسته می‌شد مردم همه می‌جهنمیدند
می گشت قیامت آشکارا یکباره به صور می‌دمیدند
طیر از وکرات و وحش از جحر انجم ز سپهرمی رمیدند
این است که پیش خالق و خلق طلاب علوم رو سفیدند
با این علما هنوز مردم از رونق ملک ناامیدند

البته ايرج ميرزا در نقد اين ريا كاران اشعار زيادي دارد كه بنده براي اينكه وقت دوستان را زياد نگيرم به همين شعر اكتفا كردم ولي اگر دوستان علاقه داشته باشند لينك يكي از قصيده هاي ايرج ميرزا به نام چادر را اينجا ميگذارم،ولي به دوستان توصيه ميكنم حتما اين قصيده را بخوانند چون جناب ايرج ميرزا خيلي شرين و سكسي بيان كرده است.
برقرار و سربلند باشيد.

http://itanz.blogfa.com/post-51.aspx

ایرانی گفت...

سلام به مرد تنهای نازنین که امید وارم هرگز تنها نباشی ..هر چند تنهایی هم عالمی دارد . منم از طنز های ایرج میرزا خوشم میاد ولی آخرین بار حدود بیست سال پیش اشعارشو خوندم . حالا نمی دونم سانسورش کرده باشن یا نه .. ولی یه قسمتی بود که زنه مومن داشت یه کار خلاف می کرد یعنی سکس غیر شرعی ولی از بالا و سر خودشو پوشونده بود و می گفت باید حجابم حفظ شه چون از گناه می ترسید ..ممنونم از اشعار زیبایی که می فرستی و از لطف و محبتی که به من و این مجموعه داری ..درمورد اون مسئله خاص من چیزی نمی دیدم و واسه من چیزی نشون نمی داد که با این تغییر بازم بخوام متوجه شم . شاید نشون نده و شایدم مستقیما وارد منوی مدیریت بشه ..درهر حال هیچکس مثل حافظ این ریاکاران را نشناخته چه زیبا از زاهدانی که به خلوت می روند و آن کار دیگر می کنند سروده است . دنیا و دنیا پرستی خیلی ها را می فریبد . حتی آنانی را که در زندان شلاقها خورده اند و به خاطردین و آزادی سالها در حبس بوده اند . وآنانی را که سالها در رکاب پیامبر بر علیه کفر جنگیده اند . منظورم از مورد اول زمان حال می باشد و مورد دوم طلحه و زبیر و امثال آن . درهر حال ما باید به دنبال و پیرو حقیقت باشیم . که سعادت و خوشبختی را در حقیقت می توان جست . هرچند برای رسیدن به آن باید از سختی ها و موانع زیادی گذشت . برای آزادی و آزادگی باید بهای سنگینی پرداخت ..درهر حال ماهنوز اندرخم یک کوچه ایم . شاد و سربلند ,پیروز و پایدارباشی ...ایرانی

ایرانی گفت...

آره داداش گل خسته نباشی چند تا داستان رو در چند قسمت معرفی می کنم که اگه منتشر نشده می نتونی زحمتشو بکشی ..بعضی از این اسامی در سایت لوتی برام آشنان و ازبس مدام تغییر تاپیک میدن و حذف و اضافه میشن عین واحد های دانشگاهی ..من خودم می مونم که منتشر شدن یا نه ؟. این جستجوی داستان در زیر صفحه سایت لوتی قبلا خوب جواب می داد الان داستانهای منتشر شده رو هم وارد می کنم میگه جستجوی شما نتیجه ای نداشت ..تک قسمتی 1-بازنده پیروز ...مرد دلش می خواهد که دیگران با زنش باشند و با یک ماجراهای لطیف و حشر آمیز وحقه بازی و شکست در ورق بازی او را به آغوش دیگری می سپارد ..2-باردارم کن ..سکس پسرای مجرد با زنای باردار3-بذار همه ببینن ..سکس پسر با مادر 4-بازم که می خاره ..سکس پسر با مادر در سفر خارج از کشور 5-بی غیرتها ...زنی که با کمک شوهر و فرزندانش با مردی دیگر رابطه بر قرار می کند و هنگام سکس خانواده اش سر می رسند و آن مرد را تهدید و سرکیسه می کنند اما آن مرد با کمک دوستش انتقام سختی می گیرد ..بعضی ها را قبلا هم توضیح دادم گفتم شاید نخونده باشی .....ادامه دارد

ایرانی گفت...

این داستانها سکسی نیستند ولی عشقی یا احساسی و لطیفند ..1-بیگناه ...یک متن ادبی و لطیف و پر احساس ..عاشقی بیگناه در حال درددل با فلک و آسمان و...است معشوقه اش اورا بی وفا و خیانتکار می پندارد اما سر انجام به سوی او باز می گردد ..2-بیراهه عشق ..داستانی عشقی و لطیف و ..3-بابا برگرد رو که من قبلا جایی دیدم حالا گمش کردم ولی از اونجایی که خودم خوشم میاد همیشه ازش یاد می کنم ..یک دختری که رفته بود سر خاک پدرش و روز پدر باهاش درددل می کرد و زار می زد و..دیگه بقیه شو تعریف نمی کنم برای اونایی که نخوندن ....ادامه دارد

ایرانی گفت...

این هم چند داستان دنباله دار یا چند قسمتی 1-دست بالای دست در14 قسمت ..داستانی که قبلا هم توضیحشو دادم دو تا داداش هستند که به برادر بزرگه بیشتر توجه میشه ..حتی دختری رو که برادر کوچیکه ازش خوشش میاد واسه برادر بزرگه درست می کنند که بعد ها یه جوری کوچیکه با زن داداش رابطه بر قرار می کنه بعد ها به جایی می رسه این داداش کوچیکه ..داستانی بسیار بسیار پر ماجرا قوی پرتنش ..با سکس و احساسی قویه 2 -دزد و کاهدان در 5 قسمته که یه پسر عاشق یه بیوه زن بچاپ میشه و با خونواده اش سر زنه بحث می کنه و...3-تولد عشق و هوس .. مادر به درخواست پسر که دانشگاه قبول شده و روز تولدش براش سکس پارتی می گیره و دوستای پسره و دوستای مادره میان و همه باهم قاطی میشن و آخر کار پسر و مادر ....خب آره داداش نازنین یادم باشه تشکر مجددی هم از احسان عزیز که در ذیل داستانهای آبی عشق و بابا تقسیم بر سه به ویژه در آبی عشق بازم شرمنده ام کرده داشته باشم که در پیام بعدی می نویسم ...ادامه دارد

ایرانی گفت...

احسان عزیز و با محبت به خاطر پیامهای گرم و پرشورت بی نهایت ممنونم . من هم دوست دارم در حدی تلاش کنم که شرمنده محبت دوستان و همراهان عزیزی چون تو نگردم . داستانهایی را که تا کنون در مدت این 21 ماه اخیر نوشته ام آن قدر زیاد است که اگر دو ماه شبانه روز بنشینی و بخوانی به انتها نمی رسد . آره داداش عزیز زحمت انتشار آن را به تدریج در سایت لوتی کشیده و در تاپیک داستانهای تک قسمتی و دنباله دار هم داستانهایی هست که شاید تا حدودی راضیت نماید . حتی داستانهای عاشقانه و متون پر احساس ..ضمنا داستان ندای عشق را که من آن را بهترین اثر خود می دانم در بخش تالار ادبی وداستانهای سایت لوتی هم توسط کینگ صفر پنج عزیز منتشر گردیده است .با همه اینها باز هم سعی خود را خواهم کرد که در جهت رضایت تو عزیز دوست داشتنی و سایر گلهای نازنین در هر سایت و هر جای دیگر گامهای موثر تری بردارم . مطمئن باش نظیر داستانهایی که از آن نام بردی و شاید با کیفیت تر از آن , آن قدر زیاد است که برای مطالعه آن ها وقت کم می آوری . به خود می بالم که حامیان با فر هنگی چون تو دارم که به من انگیزه نوشتن و بهتر نوشتن می دهد . کم و کاستیها را به بزرگواری خود ببخش برای تو و همه خوانندگان عزیز آرزوی موفقیت و سر بلندی می نمایم . درود بر ایران و ایرانی ..برافراشته باد پرچم سه رنگ سبز و سفید و سرخ شیر و خورشید نشان که در آن نشانی از آرم بت پرستان هندی نباشد ...ایرانی

Mard E Tanha گفت...

سلام جناب ايراني،من خيلي كوچتر از اوني هستم كه اشعار ايرج ميرزا رو سانسور كنم،شعر مورد نظر شما رو چون طولاني بود فقط لينكش را گذاشتم.

ایرانی گفت...

سلام به مرد تنهای مهربان ! من در مورد سانسور کردن از سوی شما که چیزی نگفته بودم .منظورم رژیم جمهوری اسلامی ایران بود که بعد از انقلاب دیگه تا می تونه سانسور می کنه حتی ترجمه رمانهای عادی رو ..و شعر ایرج میرزا که جای خود داره و چیزای خاصی رو که نوشته که حتما باید سانسور کرده باشه و امروزی ها شاید شناخت کاملی از اون پیدا نکنند اما به لطف اینترنت ودوستان دیگه همه چی حله ولی خب شما حتما به اصلش دسترسی دارین . ممنونم از پیام مرد تنهای عزیز که به نظرم فکر می کنی تنهایی .. امیدوارم به خواسته هات برسی که دیگه احساس تنهایی نکنی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر