ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هرکی به هرکی 79

دستامو گذاشتم دو طرف صورت منصوره و آروم زیر گوشش گفتم عزیزم ناراحت نباش من می دونم چیکار کنم . فقط یه مقدار خودتو رو من سبک کن و همین جور بذار ببوسمت . دختر دایی دوست داشتنی و زیاد تپل من به حرفم توجه کرد . دلم براش سوخت . خیلی اذیتش می کردند . اون چینی رو هم که مسخره می کردند و حقش بود . حالا یه خورده سرتو از سرم دور نگه داشته باش و کوست همین جور کیرمو توی خودش داشته باشه .. یکی از سینه هاشو باید وسط دو تا دستام قرار می دادم . همین کارو هم انجام دادم . صدامو بردم بالا -منصوره عجب سینه هایی تک تکه .. حرف نداره . عاشق این سینه هام .. می میرم واسه اون کون گنده و تپلت . یکی از زنا که زیر کیر یه گردن کلفتی دست و پا می زد می گفت این باید یک ارتش رو تو کوسش جا بده -اتفاقا از همه شما کوس تنگ تر و خوش کوس تره . حالا یه خورده چاقه که اگه لاغر شه از همه تون خوشگل تره . با هریک از این جملاتی که در دفاع از منصوره بر زبون می آوردم صورتش بیشتر گل مینداخت  وغرور خاصی رو در چهره اش می دیدم . از آهو خبری نبود ولی آرمیلا با عصبانیت خودشو به نزدیکی من رسونده بود و در حالی که یه مرد میانسال افتاده بود پشتش و اونو در یه حالت سگی می گایید یه نگاه ترسناکی بهم انداخت و فهمیدم که الان می خواد لب بازکنه و یه چیزی بگه که منصوره رو با خاک یکسان کنه . انگار امروز اینجا شده بود میدان جنگ و کری خوندن و هر کی دوست داشت حرف خودشو به کرسی بنشونه . من دو تا دستامو گذاشتم رو لاله های گوش منصوره و اونو می گردوندم تا یه جورایی حواسشو پرت کنم .. آرمیلا هم که لب باز کرد منم  با یه نمایش مصنوعی از کلام هوس پاک حواس منصوره رو پرت کردم تا نشنوه که این خواهر حسود ما چی گفته .. آرمیلا گفت داداش بد سلیقه فکر نمی کردم هیکل ماهی نشانو ول کنی و بری دنبال نهنگ ..وقتی مطمئن شدم اوضاع عادی شده با اشاره دست آرمیلا رو به طرف خودم خوندم . فکر کرد که ازش خواستم که بیاد جلوتر تا لباشو به شکار لبای خودم در بیارم . لباشو به لبام نزدیک کرده و چشاشو بست و گفت داداش بوس . منم نا امیدش نکردم بیچاره منصوره اعتراضی نداشت که من و آرمیلا همدیگه رو ببوسیم ولی خیلی آروم زیر گوش خواهرم طوری که منصوره نشنوه گفتم بار آخرت باشه که این جوری به منصوره متلک میندازی . فوری لباشو از رو لبام برداشت . حس کردم که الآنه که اشکش در آد . عین جن از اونجا دور شد . از عصبانیت کونشو از رو کیر ی که در حال گاییدنش بود بر داشت و با ناراحتی از دید من خارج شد . معلوم نبود این دفعه چه بساطی داشتم اینجا . قربون صدقه رفتنای من از منصوره تمومی نداشت . می خواستم هر طوری شده  اونو به ارگاسم برسونم . این بار قصد داشتم که تو کوسش هم آب بریزم تا جبران اون دفعه و محبت هایی رو که در حقم کرده بکنم . محمود خان شوهر منصوره اومد جلو و صورت و پیشونی منو بوسید . -آریا جان امیدوارم که از جوونی خودت خیر ببینی . اون دفعه که گاییدیش تا چند روز همین جور شارژبود و با یه روحیه بشاش به کارای خونه رسیدگی می کرد . -محمود خان ممنونم از این تشکرت . امروز کاری می کنم که بیشتر ازم راضی باشی و حداقل دو برابر دفعه قبل شارژ شه . می خوام تو کوس منصوره جون آب بریزم . -فدای مرامت آریا . امیدوارم هیچوقت تشنه لب نشی . می دونم این دفعه زن خوشگلمو سر حال سر حال می فرستی خونش . دستت درد نکنه . کیرت درد نکنه . اونو از حالت افسردگی نجاتش میدی . -محمود حالا دیگه تمومش کن بذار آریا جون به کارش برسه -همسر نازم به کارش برسه یا به کیرش ؟/؟ شوهر منصوره از اون فضا دور شد . این بار من منصوره رو از پهلو خوابوندم و یه پاشو دادم هوا و کوس نازش بیشتر بازشد و منم از همون روزنه و جایی که باز شده بود کیرمو کردم تو سوراخ کوسش . واسه یه لحظه که سرمو بالا گرفتم جمعیتو دیدم عجب غوغایی بود گویی که یکی یکی اومده بودند این طرف ببینن کی من از زیر بار منصوره خلاص میشم . عجب تیکه هایی ! حس می کردم که بیشتر این قیافه ها رو اون دفعه ندیدم . شایدم از اونایی بودن که آخرای مجلس افتادن روم و به نوبت یه تبرکی گرفتن و منم بیشتر اونا رو به چهره ندیدم . یه خورده خودمونو کشوندیم به حاشیه دیوار تا منصوره  یه پاشو بلند کنه و کف پاشو بذاره رو دیوار . می دونستم که این جوری شاید خسته شه . با این حال بالای پاشونگه داشتم که فشار کمتری بهش بیاد . یه خورده خسته شده بودم . زنای منتظر دور و بر خودمو که می دیدم بیشتر خسته می شدم . معلوم نبود اهل خونواده و درجه یک ها کجا رفتند . حتی از مامان بزرگ هم خبری نبود . فقط آرمان خان یه گوشه ای ایستاده بود و به روزای خوش جوونی خود فکر می کرد . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

2 نظرات:

دلفین گفت...

ایولا دمت گرم

ایرانی گفت...

شبت خوش داداش دلفین خسته نباشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر