ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

نقاب انتقام 25

سها اصلا در این اندیشه نبود که شوهرش چه حسی راجع به اون داره . هوس چشاشو کور کرده بود . نمی دونستم کی میاد اون روزی که بخواد منو بچاپه . باید شش دانگ حواسمو جفت و جمع می کردم تا نتونه به خواسته هاش برسه . -عزیزم عشق من .. اگه نمی تونی تند تر کارتو انجام بدی تا همین حد هم خوبه من خیلی خوشم میاد وای کوسسسسس کوسسسسسم .. من تن و بدنم به فدات سهراب .. دستاشو گذاشته بود رو کونم و منم با یه حسی از لذت و تنفر در حال سکس با اون بودم گاه با یه نیم نگاهی که به شوهرش داشتم سعی می کردم با عشق وحال بیشتری به کارم ادامه بدم . نمی دونم چرا سها سعی داشت زیاد خودش و هوس خودشو به رخ جابر خان بکشه . حالا که همه چیزبراش حل شده بود . بازم داشت منو به دام خودش می کشوند و عین یه شیطان که خیلی ها رو فریب میده  داشت موفق میشد . احساس عجیبی داشتم . فکرمی کردم که دارم خودموفریب میدم . سهراب فعلی داره سهراب گذشته رو فریب میده . من علیه من . یعنی باید از خودم بدم بیاد ؟/؟ بازم یه خورده حرص می خوردم . همین حس تنفر و گریز باعث شده بود که من سرعت خودمو زیاد کنم و دوباره احساس درد کردم . لباموبه هم فشردم و چشام به یه حالت خاصی در اومده بود . سها این حسمو درک کرد . ازم خواست که راحت رومن بشینه و کاملا سکان سکس رو در دست بگیره . چقدر مهربانانه دوست داشت منوراضی نگه داشته باشه . نمی تونستم باور کنم که عاشقم شده باشه . اون که تا حالا جز سکس چیز دیگه ای ازم نخواسته بود . منو رو زمین به حاشیه دیوار کشوند و کف دستاشو گذاشت رو دیوار یه خورده خودشو بالا کشید و خیلی راحت و مسلط خودشو حرکت می داد -اوههههه سهراب عزیزم ببین چیکارم کردی که واسه تو هر کاری می کنم .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. چشامو بسته بود . دوست داشتم بازم به خودم و گذشته ها فکر کنم ولی لذت ناشی ازسکس با همسر سابق و خیانتکارم ولم نمی کرد .. پس اون با قاچاق داشت زندگی آدما رو نابود می کرد . این جور آدما حق زندگی کردن ندارند . اون باید تقاص کارایی رو که کرده پس بده نه فقط به این خاطر که من بخوام ازش انتقام بگیرم . با انگشتاش رو پوست شکمم می کشید . نوک انگشتشو گذاشته بود رو نافم و باهاش بازی می کرد . نزدیک همونجایی که چاقو خورده بودم ولی از این کارش خیلی خوشم میومد . هم دلم می خواست فراموش کنم که چه بر سرم آورده و هم این که دوست داشتم همه  اون بد بحتی ها و عذاب رو فراموش نکنم . چه لحظه های تلخ و شیرینی بود . چه دنیای عجیبی . دنیایی نه مثل دنیایی که دیگران دارند . راستی حالا بهشته چیکار می کنه . سها وسط بدنو داد بالا ولی قسمت سینه هاشو داد جلو . می دونم این جوری خیلی خسته می شد . کیرم از کوسش بیرون زده بود اما دوست داشت سینه هاشو میک بزنم وواسه این که بهم فشار نیاره ترجیح داد که این جوری عمل کنه .. -سها نزدیک نیست ارگاسم شی ؟/؟ -نمی دونم سهراب خیلی خوشم میاد وتو هم که حالت این جوریه . وقتی که تو کارا رو انجام میدی زودتر و راحت تر به اونجایی که خودم می خوام می رسم .        راستی اگه بهشته از رابطه من و سها با خبر شه چه عکس العملی نشون میده .. خب بشه من که به خاطر اون زندگی نمی کنم ولی حس کردم که مو بر تنم سیخ شده و اصلا دلم نمی خواد که این دختر همچین احساسی داشته باشه . پس چرا ..چرا سها چیزی ازم نمی خواد . زوده ؟/؟ منتظر چیه تا چهره پست خودشو نشون بده .. دلم می خواست زود تر از این محیط فرار کنم . واسه همین دردمو فراموش کرده از جام پاشدم و سها رو به حالت سگی نشوندم و حالا این من بودم که دستامو گذاشتم رو دیوار و اونو در این حالت می گاییدم -بگیر بگیر داره میاد .. با فشار رگهای هوس کیرمو به عقب می کشیدم و با یه حالت جلو گیری سعی می کردم آب کیرمو تو کوس سها خالی نکنم تا اون ار گاسم شه . حرفای قشنگ عاشقونه ای که ازش فراری بودم رو بر زبون می آوردم تا اونو به هیجان بیارم . تا زودتر ارضاش کنم . می دونستم اون از شنیدن این حرفا لذت می بره . . با کف دستام رون پا و کون و کپل و سینه ها و کمرشو می مالیدم . نوک سینه هاشو میون دو تا انگشتام می گردوندم .. -سها دوستت دارم .. قربون بدن خوشگلت .. -بگو بگو سهراب عزیزم من فقط مال توام مال تو ..بگو خیلی خوشم میاد .. بکن منو حرفای قشنگ بزن همین طور ادامه بده از هر طرفی افتاده بودم به جونش .. دستشو گذاشته بود رو سینه هاش و با حرکات سریع خودش اونا رو می گردوند .دیگه رسیده بود نقطه نهایی . فقط به سینه هاش چنگ مینداخت و ولشون می کرد و وقتی که دیگه این کارو نکرد فهمیدم که بازم یه ارگاسم دیگه .. کوس داغ تر و سنگین تر شده اش نشون می داد که حالا آب می خواد . جابر اومده بود نزدیک ما .. می خواست لذت ببره از این که دارم زنشو می کنم و تو کوسش آب می ریزم . منم یه لحظه به این فکر کردم که اون حالا جای من قرار گرفته .. ولی این منم که دارم وظیفه شو انجام میدم .. سهراب تو امروز قدرت داری .. قوی تر از همه ای .. با این آدمای کثیف و افیون های جامعه بجنگ .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

3 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز این پیام را به مناسبت چهارم آبان نوشته ام که در صورت تایید و صلاحدید اگر زحمت انتشارش را در سایت لوتی بکشی ممنون خواهم شد هرچند فعلا سوم آبان است . پاینده و بر قرار باشی ..عنوان آن هم تولدت مبارک می باشد ..عنوانی ساده با متنی که به این سادگی جلوه ای خاص بخشیده ..(تولدت مبارک )

توادت مبارک ای آن که هرگز نخواهی مرد ..ای آن که نام تو یاد تو در اندیشه و قلب ما خواهد ماند .دیو با نوای فرشته آمد و فرشته رفت . چه دیر دیو را شناختیم . آن زمان که در تنوره اش سوختیم . نمی گویم که بهترین بوده ای . اما خلیج فارست را خزرت را خاک پاکت را به بیگانگان نفروخته بودی وملتت را به اعراب .تواینک در میان ما نیستی اما اشک غم ما هرگز نخواهد توانست که آتش حسرت را خاموش نماید . آن لحظه ای را که خاک بر سرانه با هجرت غم آلود تو شادگشتیم می خواستیم که از آزادی لنگ , دونده ای بسازیم افسوس که از همان لنگ هم دیگر نشانی نیست . قولت را باور نداشتیم . نامردانه و حریصانه اندک نقطه ضعفها را علم کردیم . گشنگان گیوه به پا ی قاطر سوار عقده ای رامالک جان و ملک خود ساختیم و از سر سیری لاستیکها به آتش کشیدیم .فاتحه خوانان سر گورها را بر تخت نشاندیم تا فاتحه ملت را بخوانند و بر گور ها بیفزایند وتو چه غریبانه جان باختی اما آن که دلش به عشق وطن می تپید و به خاطر ملت و حفظ جان او ترک وطن نمود هرگز نمی میرد . کور بودیم و چه دیر بینا گشتیم کر بودیم و چه دیر شنوا شدیم ..هیهات ! هیهات!که نه از تاک نشانی مانده نه از تاک نشان . هجرتت را تسلیت نگفتیم و امروز می گوییم که تولدت مبارک !فرزند کوروش . به ابر مرد تاریخ گفتی که آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم . افسوس که چشمانت را بستند تا دیو چشمانش را بگشاید .. خون آشامانه ببلعد و تا به امروز سیر نگردد . تولدت مبارک !سالهاست که با شادی قهریم . آنان که چشمانشان را به روی این جهان خاکی بسته اند اینک به خوبی دریافته اند که دیو که بود و فرشته که بود و ما با چشمانی باز دیو و دیو صفتان را شناخته ایم وفرشته ای را که غریبانه درغربت جان باخت . تولدت مبارک ای رضا زاده و رضا زاد کبیر !ای فرزند کوروش تولدت مبارک !تولدت مبارک !....ایرانی

دلفین گفت...

عالیه مرسی

ایرانی گفت...

متشکرم دلفین جان ...ایرانی

 

ابزار وبمستر