ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

فقط یک مرد 112

نه کوروش من هنوز یک دخترم . اون پیریه نتونسته دختری منو بگیره من یک دخترم . و این افتخار رو دارم که تو بتونی بهم برسی و منو  خانومم کنی . -اصلا فکرشو نمی کردم عاطفه .. -آره کوروش جون بار ها و بار ها شد که تصمیم گرفتم یه جوری راه رو باز کنم . تا بتونم با خودم حال کنم ولی حالا که فکرشو می کنم می بینم که ضررنکردم و اون چیزی که خیلی از زنای دنیا آرزوشو دارن نصیبم شده . حس می کنم که جواب این همه صبرمو گرفتم . .... من دیگه یواش یواش واسه خودم شده بودم یک متخصص . آمار دختری اونایی رو که گرفته بودم داشت از دستم در می رفت . خیلی با حال بود .. کیرمو نزدیک کردم به کوس عاطفه -حاضری عزیزم ؟/؟ -بکن .. بفرستش داخل . من نمی ترسم .. وای .. فتحعلی شاه قاجار! چند وقت دیگه بگذره رکورد تو رو هم می شکنم . کوس کوچولوی عاطفه انگاری داشت سر کیر منو گاز می گرفت . -بشمار یک بشمار دو .. آها رفت .. رفت .. رفت تو کوسسسسست -آخخخخخخخ کوروش .. سوختم .. جوووووووون چه دردی .. خون خفیفی از بغلای کوس عاطفه سرازیر شده بود . در همین لحظه بازم یه چند تا آخ دیگه کرد . مثل این که حنجره اش گرفته بود و شبیه یه آدمی که حنجره اش گرفته باشه و در حال خفه شدنه نعره می کشید . طوری هم جیغ می کشید که انگاری صدا از پشت سرم میاد ..  صدا از عاطفه نبود . کیر من طوری هیجان زده اش کرده بود که اصلا تو باغ نبود . سرمو بر گردوندم تا ببینم این صدای عجیب و غریب از کجا میاد و جریان چیه که دیدم در پشت سر من که معلوم نبود به کجا راه داره باز شد و یه جانوری در حال سقوط آزاد به وسط اتاقه . قبل از این که بیفته یه فریاد دیگه هم کشید . لخت لخت بود و دستش رو قلبش . اون کسی نبود جز حاج آقا ستم ستیز که در اثر هیجان زیاد ناشی از گاییده شدن زن جوانش شوک بهش دست داده بود و سکته کرده بود .. یه دل می گفت بذار همونجا بیفته و سقط بشه ولی وجدان و انسانیت ما اجازه همچین کاری نمی داد . بذار انگل اجتماع از راه اصولی خودش نابود بشه . یه چادر رو عاطفه انداخته و شورتمو پوشیدم . بقیه رو صدا زدیم و قصد تعطیل کردن سکس رو داشتیم . هرچند عاطفه از این وضع پیش اومده که سکس ما دچار وقفه شده خیلی ناراحت بود . حاجی رو می خواستن تکون بدن ببرن بیمارستان ولی من گفتم تکونش ندین بهتره . زنگ بزنین متخصصین بیان اینجا .. ظاهرا هنوز نفس می کشید . -خب عاطفه جون  مجبوریم کارمونو تعطیل کنیم .. در همین لحظه صدای ناله هایی بر خاست . ستم ستیز با ایما و اشاره به ما فهموند که کارتونو انجام بدین .. دست و پای حاجی رو که با یه مرده فرقی نداشت گرفته بردن اتاق بغلی تا پزشکان متخصص سر برسن .. -کوروش جون از این کار ستم ستیز خیلی خوشم اومد-ولی خب به خاطر خودش این کارو کرد . -فکر می کنی زنده بمونه -آره عاطفه جون نگران نباش سایه اش حالا حالاها بالا سرت می مونه . اینا یک سگ جونی هستند که نگو و نپرس . بیا بریم به کار خودمون برسیم . رسم زمونه رو ببین .. یکی یه گوشه ای در حال مردن بود و ما بی خیال در حال سکس .. البته نبود همچین آدمی بهتر از بودش بود . خیلی سریع و عجولانه افتادم به جون عاطفه .. دیگه صبر هم نکردم تا از سوزش های احتمالی کوسش کم شه . هیکل ناب و تپلشو غرق بوسه کرده بودم . -آهههههه عزیزم کوروش من .. دستاشو به دو طرف باز کرده بود منم دستاموانداخته بودم رو هر یک از دستاش . تو چشاش نگاه می کردم . هنوز اون قیافه و حالت دخترونه اشو داشت . دلم واسش می سوخت . ولی حالا این دل باید برای تمام زنای دنیا می سوخت . با چشاش طوری به من التماس می کرد که حس کردم بوسه گرم و داغ لبامو می خواد حدسم درست بود . یه انگشتشو گذاشت رو لبام و دستشم گذاشت دور سرم و منم لبامو گذاشتم رو لباش . یه حس خوبی بهم دست داده بود . حسی که به کیر داخل کوس هم سرایت کرده و اونو بیشتر حرکتش می داد . واسه اینکه بهتر ببوسمش و کیرمم توی کوسش همون حالت خودشو حفظ کنه دستامو دور کمرش  حلقه زده و اونو یه خورده به طرف خودم کشوندمش . اونم با حرکتایی که به کون و کوسش می داد بهم کمک می کرد . مثل شهلا تنگ تنگ بود و مثل اون بهم حال می داد . گونه ها و کناره های صورتشو غرق بوسه کرده بودم . لبای داغ و تشنه اش هنوز لبامو سیراب نکرده بود . بدن عاطفه طوری آتیش گرفته بود که منو هم داشت خاکستر می کرد . خیلی داغ شده بود . نوک تیز سینه هاش خیلی خوشگل بود . سر شار از هوس .. نیم نگاهی هم به نوک سینه ها داشتم . دلم می خواست یه خورده به لباش استراحت می دادم و سینه هاشو می مکیدم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 
 

ابزار وبمستر