ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مهر۱۳۹۱۲۴,

زن نامرئی 57

خواهش می کنم . نازیلا .. نازیلا جون ... تو چقدر ناز داری . کیر مهران طوری  مثل یه پروانه تو کوسم می گشت که آماده پرواز بودم . کوس جلیله رو مثل یک لقمه غذا می جویدم و اون ول کنم نبود . چه کوسی .. گوشت خالص .. خیلی بامزه بود . واقعا می چسبید . بیشتر از این لذت می بردم که تونسته بودم یک زن خطر ناک رو رام کنم . و یک مرد وحشی رو . . کونمو از عقب به طرف کیر مهران حرکت می دادم تا بیشتر وسوسه اش کرده بهش حال بدم . جلیله مدام افسونگری می کرد و خودشو حرکت می داد و من اگه می خواستم با حرکات اون حرکت کنم کیر مهران از تو کوسم در میومد . بااین حال تر جیح دادم این کارو بکنم . جلیله رو زمین می غلتید و کونشو نشونم می داد و از وسط بازشون می کرد . چاک کوسشو از شکاف کونش نشونم می داد و من می افتادم روش و زبونمو میکشیدم رو کوس و میکش می زدم . سرمو رو کونش می گردوندم . مهران هم که می دید من چند دقیقه ای ممکنه به همین حالت بمونم دوباره کیرشو می کرد تو کوسم . چه دنیایی شده بود . جلیله خیلی بازیش گرفته بود و منم یواش یواش می رفتم تا خسته شم . استراحت  زیادی بازم داشتم . خسته بودم . کف دستمو گذاشتم رو کوس جلیله و با فشار طوری که همه قسمتهای بیرونی کوسو در بر داشته باشه و یه سانتی هم نفوذ عمقی داشته باشه می گردوندم . چوچوله ها و لبه های کوس و مغزی اون در این حالت خیلی داغ و خیس شده بودند . به مهران گفتم که دست نگه داشته باشه تا کارم با این دختره تموم شه و بالاخره مثل یک ورزشکاری که مدال طلا می گیره و به هیجان میاد جیغ و داد کشید و فهمیدم که کارش تمومه .. خیلی خسته شده بودم . حتی حال و حوصله شو نداشتم که کیر مهران رو تو کوسم حس  کنم و کنار جلیله رو زمین افتادم تا کمی دم بزنم ولی مهران تازه هوسش گل کرده بود از همون پشت گذاشت تو کوسم . حرکتی نکردم . فقط من و جلیله از پهلو همدیگه رو بغل زده رفته بودیم تو هم . دیگه نفهمیدم چند ساعت خوابیدم و چند دقیقه گاییده شدم . فقط وقتی نصفه شبی چشامو باز کردم دیدم که سه تایی مون لخت رو زمین ولو شدیم و یه خورده هوا سرد شده بود . دستمو به کونم که مالیدم منی  حل شده مهران همه جا پخش شده بود . یه خورده با همون منی خیس با کوسم ور رفتم چقدر حال می کردم .. اون دور و بر گشتم ببینم چی پیدا میشه .. دو چیز خیلی ساده به گیرم اومد که واقعا بهش نیاز داشتم یکی شارژر موبایل و یکی دیگه هم قرص ضد بار داری که از قرار معلوم خوراک این جلیله بود . یهو یادم اومد که برای خونه زنگ نزدم .. اوخ اوخ چقدر بد شده بود حتما حالا خونواده ام به اداره پلیس هم خبر داده بودند .. مهران و جلیله بیدار شده بودند -نازیلا چی شده .. -بابا مامانم نگرانن .. -خب یه زنگ بهشون بزن و یه چیزی سر هم بندی کن . فقط از اسرار ما و این چیزا چیزی بهش نگو -دیوونه ای مهران . مگه می خوای سرمو به باد بدم ؟/؟ تازه با شما آشنا شدم و لذت زندگی رو گرفتم . مگه میشه به این سادگیها از دستتون بدم ؟/؟ یه دستی به کیر مهران و یه دستی هم به کون جلیله کشیده و گفتم هم عشق کیر دارم و هم عشق کوس و کون این خانوم خوشگله رو . زنگ زدم به خونه .. تا چند دقیقه فقط شیون بود و جیغ و داد و سر و صدا .. -مامان من الان نزدیک اصفهانم .. دارم ایران گردی می کنم . اتفاقا یکی از دوستان قدیم و شوهرش هم با منند . اونا هم دارن دور ایرانو می گردند . نگران نباش .. -کی بر می گردی .. -مادر جان ما سه تایی مون بیکاریم . رفتنمون دست خودمون بود ولی بر گشتنمون دست خداست .. پدرگوشی رو از دست مادرم گرفت و گفت مطمئن باشم که تو خودت دوست مرد نداری ؟/؟ عزیزم خطرناکه .. حواست باشه -بابا من حوصله ام سر اومده میخوام همه جا رو بگردم .. جلیله گوشی رو گرفت و گفت نگران نباشین من و نازیلا جون از دوستای قدیم هستیم و اون مثل خواهرمه ... رنگم مثل گچ سفید شده بود همش از این هراس داشتم که بابا تعجب کنه و بگه نازیلا دیگه کیه .. البته یه چاخان هم آماده کرده داشتم . اصلا ضرورتی هم نداشت که نادیا رو نازیلا کنم . این به خاطر این بود که ابتدای کار خیلی دلم می خواست پلیس بازی در بیارم و جوانب احتیاط رو تا سر حد ممکنه رعایت کنم . به خیر گذشت و نیاز به توضیح دادن نبود . تازه خیلی هم خوب شد که جلیله با بابا صحبت کرد و خیال بابا رو آسوده کرد . چون این جوری می دونستم که بازم دلواپس منند . من و مهران و جلیله سر گرم صحبت شدیم . اونا از من خواستند که باهاشون باشم . اگه راه و مرامشونو قبول دارم . حس می کردم از نظر انفرادی بهشون وابستگی دارم و نون و نمکشونو خوردم ولی اونا در واقع قاچاقچی و آدمکش بودند و گاهی که احساسات غریزی اونا به نوعی شکل می گرفت و بیدار می شد تازه یه خورده می فهمیدند که آدمند و لی خلق از دستشون در آسایش نبودند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

1 نظرات:

ایرانی گفت...

آره داداش عزیز درراستای معرفی داستانها چند داستان دیگه رو در ذیل یه توضیح مختصری میدم . همان گونه که همیشه هم گفتم بسیاری از این داستانها قبلا در تاپیکهای داستانهای حشری کننده و سکس با محارم وجود داشته که احتمالا حذف شده یا شاید هم موجود باشند ..درمورد داستان چند قسمتی دست بالای دست که سوژه ای قوی داره قبلا توضیح دادم و سری بعد توضیح میدم ولی فعلا این چند تا رو عنوان می کنم 1-داستان تک قسمتی بله درون ..پسر میره خواستگاری از یه خونواده مذهبی و پر توقع و اونا انتظارشون زیاده مخصوصا مادره که ادای مذهبی ها رو در میاره .. پسره تصمیم می گیره تلافی کنه اون زن مذهبی رو جلو شوهر و پسرش یعنی در واقع برادر زن و پدر زن آینده اش ترتیبشو میده و رضایت مادر زن آینده رو جلب می کنه .. فکر کنم توسط مردا شناسایی نشه ..2-به منم درس نده ..عمو و برادرزاده به بهانه درس دادن عمو با هم سکس می کنند . مادر دختره یا همون زن داداش متوجه میشه ..به عموهه یا همون برادر شوهرش میگه به منم درس بده و....3-داستان به همین سادگی یه داستان سکسی عشقی اخلاقی نا فرجامه .. البته به اون صورت تراژدی نیست و از اوناییه که یه دختر غیر اصولی عاشق میشه چهار سال با یکی دوسته و خودشو در اختیارش میذاره البته از راه غیر خطرناک و پسره که به کامش می رسه ولش می کنه و میره با یکی دیگه از دواج می کنه .. قابل توجه دختر خانومهای ساده دل و اما 4- داستان دنباله دار تمنای تمنا ...تمنا دختریه که خیلی حشری بوده و آخرشم دختریشو از دست میده ..با یه مردی 22 سال بزرگتر از خودش ازدواج می کنه .. در38سالگی که شوهرش بی حال و 60 ساله میشه اون به شدت حشری میشه و با کش و قوسهای بسیار وجریاناتی قوی پسر ساده اش رو به دام خودش می کشونه و باهاش سکس می کنه .. داستان بدی نیست . آره داداش گرامی ممنونم از زحماتت و روزی چند بار هم سایت لوتی رو بررسی می کنم . خسته نباشی و به حق که این روز ها تو و کینگ نازنین فعال ترین کاربران و یاوران سایت لوتی هستید . شاد و تندرست باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر