ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 42

طوری احساس هیجان و سر حالی می کردم که انگاری زبونم بند اومده بود از این که بهش بگم حالا اگه دوست داری می تونی آبتو خالی کنی .. تازه رفتم اینو بگم که دیدم پس از چند ضربه و ورود و خروج کیر به کس  آبشو خالی کرد اون داخل . -جااااااان چیکار کردی اسحاق . بازم توی کس قرمز مامانت خالی کردی ؟/؟ .. آروم زیر گوش من زمزمه می کرد . -حالا گل سرخ من چه دستوری صادر می فر مایند . این خار رو از کست بیرون بکشم ؟/؟-اووووووفففففف اسحاق تو به این آب حیات و این کیر زندگی بخشت میگی خار ؟/؟ -مامان مرده و قولش گفتم به طمع این هیکل تو نمیام پیشت یه وقت خیالای بد نکنی -اوووووووخخخخخ فدات اگه خیالای بد بکنم اون وقت چی میشه . دیگه منو نمی بخشی ؟/؟ -کی میگه عزیزم . اگه خیالای بد نکنی تو رو نمی بخشم . -حالا شمشیرمو بیرون بکشم یا همون داخل باشه -می خوای مامانتو به کشتن بدی ؟/؟ خب معلومه دیگه اونو باید همون داخل داشته باشی . داشته باشی و نشون بدی که پیروزی .. -اوههههههه ماااااماااااااان مامان خوش کون و کس طلای من .. کی میگه شمشیر اسحاق پیروزه . مادر جونم ار غوان خوشگله من . غلاف تو پیروزه .. مادر جون مگه نشنیدی که خون بر شمشیر پیروز است . پس  این تویی که همچنان داری حکومت می کنی . - فدات شم . فعلا که تو با فرو کردن کیرت سلطنت خودت رو ثابت کردی . - این کیر تاج سر ماست .. -اگه این کیر تاجه .. حضرت کون شما تاجدانی با یه دنیا الماس و یاقوت و زمرده .. -آره یاقوت سرخ . امید وارم بوی خون خفه ات نکرده باشه . اسحاق هوس دارم هوس دارم . تند تند منو بکن . شیطون اومدی اینجا که گولم بزنی -مامان ! جون بابا خیال بد نداشتم . -بابات بمیره می دونم داری دروغ می گی . دو تایی مون قلی رو دست انداخته و به ریش اون می خندیدیم . اسحاق با دو تا کف دستاش کونمو در چنگ خودش داشت و کیرشو محکم و پی در پی تا ته کسم می کوفت و ولم نمی کرد . -بزن بزن .. کس مادر بی حیای خودت رو جرش بده .. بهش بگو این قدر به خودش سختی نده .. ووووووییییییی بگو بگو بگو ولم نکن . خواهش می کنم . بگو این قدر اذیتم نکنه . من کیر می خوام من اونو می خوام . من داغی هوسو می خوام . من تن داع تو رو می خوام . می خوام ولم نکنی . بگی دوستم داری . بگی عاشقمی . بگی که با منی و همیشه در کنار منی . -مامان دوستت دارم دوستت دارم .. -بگردون بگردون . با دستات کونمو بگردون . بذار کیرت با دو تا چاک کوسم در تماس باشه .. اوووووخخخخخخخ  چقدر حال میدی اسحاق . چقدر به این دسر نیاز داشتم . مامان با این کیر هایی که داری می خوری دسر و پیش غذاها قاطی شده . ممکنه اینو که داری می خوری به عنوان پیش غذا هم باشه .. -هر چی هست بالای سر ما,  رو و توی کس ما جا داره .. برای چند دقیقه ای کمر منو محکم توی دستش نگه داشته بود و با شدت و تلنبه زدنهای سریع کاری کرده بود که بی پروا جیغ می کشیدم . بذار افشین و اشکان هم بشنون .. ولی می دونستم وقتی که اونا بخوابن به این سادگی ها نمی شنون .. ولی اگرم بیدارشن دیگه به این راحتی  ها نمی خوابن . با این حال پس از لحظاتی صدامو آوردم پایین و تر جیح دادم که با نقشه از پیش تعیین شده ای که با اسحاق و احسان ردیفش می کنم بتونم کاری کنم که پنج تایی مون با هم سکس داشته باشیم . یک زن و چهار مرد . من با چهار تا پسرام .. با هیجان این مسئله و تصور صحنه هایی که چهار تا پسر دارن منو میگان کیر اسحاقو در کسم هضمش می کردم . -جاااااااااان چه حالی . چه عشقی . خیلی مزه می داد . بوسه های اسحاق منو بیشتر به هیجان آورده بود . احساس قشنگ جوونی و این که بخوام مثل  یک زن در سالهای اول جوانی باشم خیلی سر حال و با نشاطم کرده بود . اصلا در هفته های اول از دواجم همچین هیجانی نداشته بودم . حالا وضع فرق می کرد . من باید خودمو برای چهار تا داماد آراسته می کردم . داماد هایی یکی از یکی بهتر . برای همین باید تلاش بیشتری می کردم تا هر روز زیباتر و خواستنی تر از روز قبل شم و این پسرای گلم چشم و دلشون به دنبال دخترای دیگه نباشه . -اسحاق کیرت مثل همیشه آتیش میده -میگی مامان میون این چهار تا کیر از همه شون بیشتر می سوزونه ؟/؟. -آره عزیزم . از همه شون بیشتر آتیش میده ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر