ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 63

بهناز و بهنوش سخت با هم مشغول بودند . بهنوش  دستش رو سینه های بهناز بود .. -درش بیار ! درش بیار .. خواهش می کنم درش بیار . دو تایی شون روی تختی یک نفره مشغول بودند ..  برای یه لحظه از جا شون پا شدن و و خودشون شروع کردند به لخت کردن هم . -عزیزم بهنوش جون فقط لباساتو مرتب درش بیار که از فرم میفته .. تا کسی متوجه نشه -میکاپ چی .. -اونو خودم برات ردیفش می کنم عشق من .. دو تایی شون سخت همو در آغوش گرفته دست یکی روی کون اون یکی قرار داشت .. آخ که چقدر دلم می خواست جای یکی از اون دو تا قرار می داشتم . نمی دونستم چیکار کنم . هم دلم می خواست برم توجمع دو نفره شون و هم این که نمی خواستم اون وجهه ای رو که بین اونا داشتم از بین بره . نمی خواستم اونا فکر کنن که دختر عمو یا دختر دایی شون هم مثل اونا بله .. فقط دو روز بود که حال نکرده بودم . نمی دونستم تا این حد معتاد به این شدم که بدنم باید دست بخوره . خیلی دلم می خواست متوجه شم که ایا اونا هم مث من از خط خارج شدن یا نه .. خوب که نگاه کردم و منتظر شدم دیدم نه .. فقط بهنوش کف دستشو گذاشته بود روی کس بهناز و آروم روی اونو می کشید . -نههههههه دختر دختر ... حواست باشه انگشت توش فرو نکنی ها .. روی تخت و لبه اون دراز کشید . بهنوش دهنشو گذاشت روی کس دختر دایی اش .. اون یکی دختر دایی اش که من بوده باشم دستم روی کسم بود و اونو خیلی آروم می مالیدم . شورتمو کمی پایین کشیده بودم . پی در پی خودمو کنار می کشیدم و روبروشون قرار می گرفتم .. ولی این بار دیگه تصمیممو گرفته بودم که به میون اونا برم . -ببینم دخترا یکی کمه دو تا غمه سه تا که شد خاطر جمعه .  یار کمکی نمی خواین ؟/؟ راستش می دونستم در اون لحظه اونا تصورشو نمی کنن که من دوست دارم همگام و همراه با اونا باشم . چون از من این انتظارو نداشتند . همیشه اونا رو از این کار نهی می کردم . مثلا راهبه اونا بودم . تا منو دیدن هول کردن .  یه دستشونو به صورت افقی در آورده و جلوی سینه شون گذاشته و یه دست دیگه رو گذاشتن روی کسشون .. .  سرشونو انداخته بودند پایین و گاهی یواشکی بالا می آوردند و یه نیم نگاهی به من مینداختند . مثل بچه هایی که کار اشتباهی کرده از مامانشون خجالت می کشن . -خب دخترا حالتون چطوره . ببینم اگه من جای یکی از شما می بودم شما چه احساسی راجع به من می داشتین .. چشمم روشن  خواهر عروس و دختر عمه عروس خانوم اینجا دارن با هم عروسی می کنن . ببینم کدوم شما عروس و کدومتون دو مادین ؟/؟ شما خجالت نمی کشین ؟/؟ اوخ اوخ اوخ اوخ .. پسر قحط اومد شما دخترا دارین با هم حال می کنین ؟/؟ آدم اینا رو به کی بگه .. -زیبا فدات شم به مامان بابا که نمیگی .. بهنوش : زیبا جون اشتباه کردیم . این یک بارو کوتاه بیا .. قول میدیم دیگه از این کارا نکنیم .. -آفرین دخترای خوب .. یه نگاهی به در اتاق انداخته و کلید رو در رو دیدم . -ببینم از بس عجول بودین که دیگه یادتون رفت درو از داخل قفل کنین . ولی من حالا این کارو براتون انجام میدم . باید خوب حواستونو جفت کنین . -فقط به یه شرط شما دو تا رو می بخشم .. من اصلا از این کا را خوشم نمیاد چندشم میشه . اصلا چه معنا داره دو تا دختر توی هم بلولن . وقتی پسر هست و جنس مخالف هست و راه از دواج بازه چرا شما دارین این جوری خودتونو گول می زنین که می خواین حال کنین . راستش من نمی تونم خودمو قانع کنم که این کار لذت داره و می تونه آدمو ریلکس کنه . ببینم شما چه جوری می تونین به آدم حال بدین .؟! خیلی آروم خودمو بر هنه کردم . زود باشین دخترا .. موبایل اگه همراهتونه از دور خارجش کنین . نذارین صدای زنگ وقفه ای در کار مون ایجاد کنه .. شما تا حالا خیلی سعی کردین منو با این حال و هوایی که الان درش هستین جور کنین و من از این وضع فرار می کردم . می خوام که به من نشون بدین که میشه لذت برد و حرفای بی ربطی نمی زدین .. چشای دو تایی شون گرد شده بود . می دونستم اونا که نمیرن من یکی رو لو بدن . این کارایی رو که در غربت با بقیه انجام داده بودم منو گستاخ تر کرده بود . -ببینم دخترا وسایل معمولی میکاپو با خودتون آوردین ؟/؟ .. زبون دو تایی شون بند اومده بود .. بهناز آب دهنشو به زور قورت داد و گفت اینجا همه چی آماده هست . دلم می خواست اونا کاملا لختم می کردند . تا شورت و سوتین رو خودم دست به کار شدم . و با اون دو تیکه نازک رفتم سمت اونا .. هنوز در شوک بودند .. بهنوش : زیبا مطمئنی ؟/؟ -مثل این که سرت رو تنت زیادی کرده ها . من که با کسی شوخی ندارم .. بهناز لبشو جمع کرد و با یه نگاه عجیبی اومد سمت من ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر