ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

اتوبوس هوس 37

-کون لق هرچی زن گیر بده .. نمی ذاره به عشق و حال خودمون برسیم . آخه زن تو به ما چیکار داری . واسه چی داری ما رو گیر میدی .. وقتی اون داشت این حرفا رو می زد منم داشتم به این فکر می کردم که مینا و ماریا و نلی و شیلا و رویا رو گاییده دارم . می تونستم با شیلا یه جورایی کنار بیام ولی اون چهار تا مخصوصا رویا خودشو می کشت اون اولش اگه من می خواستم برم با یکی دیگه سکس کنم . اون اصلا تحملشو نمی کرد . -ببین من دلم می خواد تو با کیرت همچین  بکنی توی کس فریده که تا سالها و آخر عمرش در مقابل من سرش پایین باشه و جرات نکنه که به من چیزی بگه .. -چی داری میگی اکبر آقا . ما همچین جسارتی به شما نمی کنیم . -داداش کس خل شدی ها من دارم زنمو میارم به همچین جا هایی که از این جسارتا بکنی دیگه . اگه بدونی اون چه مادر فولاد زره ایه .. اینو گفت و دو تایی مون یک بار دیگه به شدت می خندیدیم ..  خنده  هامون که به دست انداز رسید من در جا گفتم مال بد بیخ ریش صاحبش .. دوباره خندیدنمون شروع شد .. خلاصه کنم یه بیست و خوردی نفری شدیم دیگه سر شماری نکردم . فکر کنم تعداد زنا دو نفری رو بیشتر بود . فعلا برای  رفتن به راه خیلی دور نمی شد بر نامه چید . اولش قصد داشتیم بریم لواسان .. ولی بر و بچه ها گفتند یک راه نه زیاد دور ولی دور تری رو بریم که بیشتر توی ماشین بگیم و بخندیم . اتفاقا دو تا از بچه ها در یکی از شهر های شمال کنار هم ویلا داشتند . این دو نفر کار مند بودند و اون وقتی که هنوز قیمتا به طرز سرسام آوری بالا نرفته بود اونجا رو خریده بودند ..از تهران تا اونجا اگه می خواستیم یکسره بریم شاید  پنج ساعت بیشتر نمی شد .. ما می تونستیم حداکثر دوروز وسه شبو اونجا بمونیم .. یه پنجشنبه صبح حرکتمونو شروع کردیم . جریان همون جوری شد که باید می شد . با این که شیشه ها همه دودی بود ولی پرده هایی رو هم کشیده بودیم .. قبل از حرکت رفتم پیش شیلا .. شیلا جان دستم به دامنت .. یه جورایی بعدا جبران می کنم . تو اگه می تونی این رستم خان ما رو یه جوری از راه به درش کن -ببینم زاغ سیاه ننه اشو چوب بزنی ؟/؟ -شیلا جون من خود ننه شو هم تا حالا خیلی چوب زدم . اون هنوز اون جوری که باید و شاید توی باغ نیست . مثل زن اون اکبر کاغذی که اونو باید مردا ردیفش کنن . ظاهرا خود معین خان می  خواد قلق اون فریده خانومو بگیره .. -ببینم یه چند تا زن دیگه هم دارن یه جورایی نگات می کنن . انگاری که قبلا به اونا سرویس می دادی .. -اتوبوس دانشگاه به همه سرویس می داده -راننده اش چطور .. ببین ایمان خان من خودمم داره حسودیم میشه . اصلا دلم می خواد بیام جای رویا بشینم . -دختر تو که فر هنگت خیلی بالا بود صحبت بی وفایی رو با من نکن . -بی وفایی کجا بود . من خودمم می خوام حال کنم . اومدم اینجا که لذت ببرم . عشق و حال کنم . ولی باهات راه میام . داشتم اذیتت می کرد م . ولی اینو بهت گفته باشم اگه این دو سه روزی بخوای منو فراموش کنی من یکی  حالتو می گیرم نمی ذارم آب خوش از گلوت بره پایین .فقط  به یکی دو نفر پیله نکن . اکبر کاغذی که همون اول سکان ماشینو در دست گرفت . زنش فریده و معین خان معاون آموزشی کنار هم نشسته بودند . و من و رویا پشت سرشون .. رستم و شیلا چند ردیف پشت سرمون در همین مسیر قرار داشتند که اگه کار به جاهای باریک کشید حداقل فوری جریان لو نره و برای دقایقی همه به حال هم باشند تا شاید این رستم  با شرایط موجود عادت کنه .. معین هم که توسط اکبر آب بندی شده مجوز اونو داشت که هر کاری رو با فریده انجام بده . اصلا وقتی که اکبر زنشو با خودش آورده بود یعنی این مجوز رو به همه اونایی که اونجا بودند داده بود که می تونن هر کاری رو با زنش بکنند حتی زنا هم می تونن باهاش لز کنن . یه ساک اسپری بی حسی و وکیوم و قرص و قطره های جنسی و کاندوم و مخلفات جنسی خاص از این قبیل با خودمون آوردیم که هر کی دوست داره ازش استفاده کنه . هنوز فریده و رستم اون جور که باید و شاید توی باغ نبودند . خیلی با حال می شد اگه اونا رو از همون اول کنار هم می نشوندیم . می تونستیم خیلی بخندیم . حرکت شروع شده بود . تقریبا همه می دونستیم چی به چیه . دل تو دل هیشکی نبود . داشتم به این فکر می کردم که کار رستم و شیلا به کجا می کشه .. ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر