ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 35

نلی اصلا گذشت زمانو احساس نمی کرد . این ناصر بود که بیشتر نگران بود . انگاری که اون به خواب رفته بود و اصلا نمی دونست که دور و برش چه خبره . ناصر نخواست که توی ذوق دختر عمه اش بزنه . ولی دیگه متوجه شد که از ظهر هم گذشته .. -نلی دلم نمی خواد از پیشت پا شم . ولی اینو هم نمی خوام که با یه اشتباه همه چی رو به هم بریزیم . تو اونم روز اول خونه داریت اگه دیر کنی ...-من کارمند شرکت بابام هستم . -درسته بابات حتما بهت مرخصی داده دیگه .. -ببینم مثل این که خیلی دلت می خواد که از شر من خلاص شی . نکنه تو نگران همسرت هستی و کسی که اون جوری تونسته سر شوهرشو شیره بماله و با این که باکره بوده خودشو جای زن جا بزنه حتما اینو هم تونسته با یه بهونه ای مجوز بگیره که تا غروب پیش عشقش بمونه .. ناصر من نمی تونم ازت دور باشم می خوام بیشتر پیشت باشم . بیشتر حست کنم .. -یادم میاد قدیما این جوری نبودی ..-آدم وقتی یه چیزی رو برای خودش حس نکنه انگاری حریص تر میشه . تو اگه قبلا از پیشم می رفتی این نگرانی رو نداشتم که دیگه پیشم نمیای .. با خیلی ها بودی خیلی عذاب می کشیدم . اما بازم حس می کردم یه روزی بر می گردی پیش من پیش یکی که قدر تو رو بیشتر از بقیه بدونه . یکی که حاضره واست هر کاری بکنه . خودشو در بست در اختیارت بذاره . ولی تو هیچوقت اینو نفهمیدی . هنوزم که هنوزه نمی خوای بفهمی .. -حالا می تونم ازت خواهش کنم این قدر جیغ نکشی و بذاری از این لحظه های خوش در کنار هم بودن لذت ببریم . -تو جیغ آدمو در میاری .. -نلی اگه بگم وقتی عصبی میشی خیلی خوشگل میشی اون وقت بیشتر می فهمم که دوستم داری .. -ببینم اگه گوشاتو بکشم اگه گازت بگیرم تا متوجه شی خیلی دوستت دارم چطوره .. -نکن این کارو نکن که حرصمو در میاری .. تو دلت نمیاد   دردم بیاری حالا به جای این همه حرف زدن و حرص خوردن لباتو بذار رو لبام که خیلی وقته منتظر بوسه های داغته .. قبل از این که نلی این کارو بکنه ناصر این کارو کرد .  مثل آبی که رو آتیش ریخته باشن نلی واسه یه لحظه احساس خنکی و آرامش کرد ولی این بار به نوعی دیگه داغ شده بود . بازم خودشو محکم به بدن ناصر فشار می داد .  می خواست که لحظه های اوج عشقبازی با ناصر بیشتر باشه .. اون نمی تونست خودشو در کنار همسرش حس کنه . اون از رسوایی نمی ترسید . فقط به خاطر ناصر و ترس از اون و عشق به اون بود که صداش در نمیومد وگرنه در دنیای رویایی خود فقط خودشون دو تا رو می دید هیچی دیگه رو احساس نمی کرد . بی خیال بی خیال  نشون می داد . واسش بیست سال در کنار ناصر بودن یعنی تمام زندگی اون .. وقتی که به هیچ پسری توجه نداشت به این امید که اون بیاد و باهاش حرف بزنه .. باهاش قدم بزنه باهاش بازی کنه ..با خود می گفت  چرا چرا اون گذاشته کار به اینجا ها برسه . چرا عقربه های زمان از حرکت وای نمی ایسته تا من خودمو برای همیشه مال اون بدونم . که دیگه هیچوقت ترکم نمی کنه . که همین جا کنارش می مونم . که همین جا و به همین صورت نوازشم کنه که بهم بگه دوستم داره . عاشقمه .. که با بوسه هاش که با سکسش به من چیزی رو بده که سالها در انتظارش بودم در انتظار این که این لحظه های خوشو فقط با اون و در کنار اون داشته باشم . ناصر این احساس لطیف عشقو در وجود نلی حسش می کرد ولی اینو هم حس می کرد که اون جوری که دختر عمه اش دوستش داره و عاشقشه نمی تونه عاشقش باشه .  نمی دونست چرا این حالو داره . گاهی این عشقو بیشتر لمسش می کرد گاه اونو یک ترحم می دونست گاهی هم از این شرم داشت که چطور می تونه تو روی همسرش نوشین وایسه و از وفا داری و عشق بگه . در یک لحظه به نوشین و نلی هر دو فکر کرد . حس کرد که نمی تونه همسرشو دوست نداشته باشه . با این که گاهی به خاطر فریب دادن اون زمین و زمانو یکسره می کنه وبرای در رفتن از دست اون هزار جور نقشه می کشه بازم دیوونه وار دوستش داره -ناصر حواست کجا رفته . چرا دستات بی حرکت شده . نکنه از تن لخت من خسته شدی .. -نه نلی عزیزم عشق من . کی می گه من ازت سیر شدم . این اندام قشنگو که می بینم و نغمه های عاشقونه و حرکات فداکارانه رو که می بینم اشتهام باز میشه -بخور نوش جونت تا هرچی و هر جایی رو که دوستش داری و می خوای بخور . فقط حواست باشه طوری اشتهات باز نشه که بخوای بری چند مدل غذای دیگه سفارش بدی . نلی با هر سازت می رقصه .. می تونه واست تنوع داشته باشه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر