ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عجب بله برونی ! 12

پدر رو به عمو یا پدر زن آینده ام کرد و در حالی که دست افسون رو گرفته بود گفت با اجازه داداش .. -خواهش می کنم برادر اجازه ما دست شماست . اون دیگه عروس شماست .. دختر شماست . صاحب اختیارید . اون جور که فکر می کنید ضعف نداره می تونه افشین جانو خوشبخت کنه . داشتم حرص می خوردم . آخه به این بازیهای تبادل زن و ضربدری و این چیزا عادت نداشتم . معمولا اونایی که میرن توی خط ضربدری و سکس گروهی حداقل یک چند وقتی رو با هم حال می کنند بعد میرن توی این فاز ها . من تازه هنرم این بود که زدم پرده افسونو پاره کرده بودم و هنوز نیمساعت هم کسشو نگاییده بودم که این جور پرده حاشا دریده شد .. در همین افکار بودم که دیدم خاله جون یا زن عمو یا مادر زنم که فکرمو خونده بود یه چشمکی بهم زد و چند بار با شدت زد به کسش . یعنی این که اگه من زنمو دادم به پدرم در عوض مادر زنمو دارم می گیرم .. خوب که به قضیه فکر کردم متوجه شدم که در واقع ما شرطو بردیم . چون دو تا مرد از خونواده ما دارن دو تا زن از خونواده اونا رو میگان .. در همین افکار بودم که دیدم عمو افراز هم دست مامان افشید رو گرفت پس با این حساب داشتیم می شدیم دو بر یک . .. این زوجهای دو تایی همه یه جور خاصی به هم نگاه می کردند . افسون سرشو انداخته بود پایین . سختش بود . فکرشو نمی کرد که در شب بله برون با یه حرکت بره زیر کیر دو نفر . منم فکرشو نمی کردم بتونم دو تا کس رو آتیش کنم . البته عادت این کارو نداشتم . مو بر تنم سیخ شده بود . مادر زن من خاله جون گلم .. یا زن عموی نازم  که عمری رو حساب ویژه ای روش باز کرده بودم می خواست باهام حال کنه . دستشو گذاشته بود روی کیرم .. -ببینم پسر آمادگی اونو داری ؟/؟ باید متوجه شم که می تونی . می تونی به دخترم حال بدی . باید از این امتحان سر بلند بیرون بیای . اگه ببینم که مرد اکشنی نیستی و نمی تونی خوب سر حالش کنی باید دور افسون رو قلم بکشی .. نمی دونم زن عمو چرا داشت این جور با هام حرف می زد . این کارش یا به خاطر این بود که من بتونم خیلی بهش حال بدم یا این که راستشو می گفت .. پدرم که این حرفو شنیده بود بهش بر خورده بود -ببین زن داش اولا که دخترت حالا بی پرده شده .. بعدش این که خود منم باید از دخترت امتحان بگیرم . نشون بده که می تونه برای پسرم یک زن خوب و ایده آل باشه  . نشون بده که به وقت سکس می تونه هیجان بده .. مردشو به هیجان بیاره .. حالا واسه چی داری اونو بی خود می ترسونی -افرود ! تو هم که داری افسون منو می ترسونی .. مامان : بس کنین دیگه بذارین مراسم این شب به خیر و خوشی تموم شه . ما همه به خوبی می دونیم که این دو تا جوون عاشق که از بچگی با هم بزرگ شدند و حالا با هم دانشگاه هم میرن مال همدیگه هستند .. حالا ازشون بخواهیم که قدرت و لیاقت خودشونو نشون بدن .. تازه اگه مشکل و نقطه ضعفی هم وجود داره این ما هستیم که باید بریم به کمک اونا .. باید نشون بدیم که هیچوقت تنهاشون نمی ذاریم .. عمو که منتظر بود زود تر عملیات رو شروع کنیم و کیرش به ناف مامان چسبیده بود گفت آفرین به زن داداش و خواهر زن گلم . حقته که واسه همین کلمات گهر بارت کیرمو تا ته فرو کنم توی دهنت .. -به موقعش این کارو هم می کنی .. خاله کف دستشو گذاشت روی کیرم . باید بهش نشون می دادم که چند مرده حلاجم . باید نشونش می دادم که دود از کنده بلند میشه .. باورم نمی شد که این جور زن عمو رو چسبیده به خودم ببینم . نمی دونستم چی صداش کنم .. ازش پرسیدم که زن عمو صدات کنم یا خاله یا مامان .. چون معمولا به مادر زن میگن مامان . هر چند که مادر زن هیچوقت نمی تونه واسه آدم مامان شه همون جوری که باجناق فامیل نمیشه .. خاله همون جوری که دستش روی کیرم بود گفت تو می تونی منو به اسمم صدا بزنی .. این جوری حالش بیشتره . منو رو زمین خوابوند و کف دستشو روی کیرم گذاشت .. هر لحظه هیجانم بیشتر می شد . این که عمو جون داره مامانمو  می کنه خیالم نبود ولی از این که بابام افسونو بکنه راستش  هنوز به این مسئله عادت نکرده بودم . -افسر جون تو راستی راستی می خوای منو ردم کنی .. در حالی که دستش همچنان روی کیرم بود گفت کی گفته من می خوام همچین کاری بکنم . اگه من این کارو بکنم تو هم اون وقت منو رد می کنی . من دلم نمی خواد که اینو از دست بدم . وقتی که داشت این جمله آخرشو بر زبون می آورد کیرمو محکم با دستاش فشار داد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر