ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هر کی به هر کی 195

بعد از ظهر فرداش رفتم طرف خونه مادر بزرگ مادریم .. حدس می زدم که بازم باید مث اون دفعه با چهره قهر آلود و ناز کرده آنیتاروبرو شم . به خونه گفتم که شبو نمیام . اونا هم که نمی دونستن چی به چیه . البته آنی گاه بهشون سر می زد . مثلا داشت به شدت درس می خوند این خواهر ما .. فکر نکنم دیگه اونم از وقتی که خودشو تسلیم من کرده درس خون باشه . چون تمام فکر و ذهنش به این بود که من کی میام بهش سر می زنم . می گفت هر شب خواب تو رو می بینم . همش دارم حرص می خورم که این داداش خودشو کی از دست بقیه خلاص می کنه و یه سری به من می زنه .. خودمو کاملا برای ناز وعشوه های آنی آماده کرده بودم . آخرش که می دونستم چی میشه . هر چه بود بازم مال خودم بود . عشق من بود . مهربون من . ناز من . با تمام وجودم این خواهرمو می پرستیدم .  هر چند  اونو هم مثل آهو دختریشو گرفته بودم ولی آنی اولین سکسشو با من انجام داده بود و فعلا که اختصاصی من بود . اما من نمی تونستم نسبت به اون خود خواه باشم . اونم حق داره از لذتهای طبیعی بهره مند شه . آنی خیلی خوشگل و ناز و عروسکی شده بود . با این که کمی تپل تر شده بود ولی طوری به صورتش رسیده بود که یه لحظه نمی تونستم چش ازش بر دارم . -آنیتا محشر شدی . چیکار کردی . مامان بزرگ کجاست .... یه جواب سلام خشک و خالی داد و دیگه حرفی نزد . می دونستم که مادر بزرگ منتظر اینه که شامشو بخوره و قرصاشو هم بخوره و زود بخوابه .-این جوری منتظر من بودی ؟/؟ تو که تحویلمون نمی گیری. رفتم طرفش .. لبامو گذاشتم رو صورتش . -آخخخخخخخ آنی خواهر کوچولوی خوشگل من چقدر ناز شدی . خیلی خوشگل کردی . واسه کی خودت رو این طور خوشگل کردی .. قشنگ که بودی . اصلا تو به خودت هم نرسی ناز و قشنگی .. من و آنی اختلاف سنمون به یه سال هم نمی رسید . حالا چی شده بود که مامان خیلی زود اونو بار دار شد و اتفاقا اونو هم زود تر ازموعد مقرر به دنیا آورد نمی دونم ولی هر چی بود بازم خواهر کوچولوی من به حساب میومد . اون طرف صورتشو هم بوسیدم . -ببینم نمی خوای جواب سلام منو بدی ؟/؟ من که به خواهر گلم هفته ای یه بارو سر می زنم . ناز کن داداشی فدات شه اون نازتو بخوره . من مهمون تو نیستم ؟/؟ مثل اون دفعه هم داری اولش ما رو تحویل نمی گیری ها . میذارم میرما . اگه دوستم نداری و دوست نداری که پیشت بخوابم بگو .. اوووووهههههه آنی چقدر نازکدل و حساسی . معلوم نیست تو یکی به کی رفتی .. چون به شدت داشت اشک می ریخت . -آریا من خیلی تنهام .. چرا همشون فکر می کنن که من خیلی بچه هیستم چرا همش دارن کاری می کنن که من چیزی نفهمم . آخه تا به کی ؟/؟ من الان هفت هشت ساله که از سن بلوغم گذشته .. -درسته خواهرم ولی تازه به هیجده رسیدی . اینو هم باید در نظر داشته باشی . عیبی نداره این دفعه دیگه میذارم میرم . این همه فشار و خستگی رو منه و تمام تنم به شدت درد گرفته ولی بازم با این حال اومدم پیش خواهر گلم که آروم شم .. -آروم شی یا واسه یه چیز دیگه اومدی .. -اگه فکر می کنی واسه سکس با تو اومدم نه .راستش من بیشتر به این خاطر اومدم که بهت بگم خیلی دوستت دارم . اصلا اگه بخوای بهت دست هم نمی زنم .. -آریا چی فکر کردی .. فکر کردی می تونی از زیرش در ری ؟/؟ -وای آنی امان از دست شما دخترا . اصلا معلوم نیست چند مدل حرف می زنین .همش می خواین ساز مخالفو بزنین . اولش که گفتی من فقط به خاطر سکس اومدم . حالا که ازم شنیدی حاضرم سکس نکنم میگی کور خوندی ؟/؟ آدم باید به کدوم ساز شما برقصه ؟/؟ -به همون سازی که مامان و آرمیلا هم برات می زنن . به همون سازی که آهو و پریسا و زنای دیگه می زنن . من برات یه دختر غریبه هم نمیشم ؟/؟ -میگی من چیکار کنم . اصلا خونه زندگیمو  ول کنم منم بیام اینجا پیش تو ؟/؟ آخه همه مشکوک میشن . -باشه داداش . هر وقت آبجی آنیتای تو از دست رفت اون وقت قدر خواهرت رو می دونی . ترس برم داشت . با خودم گفتم نکنه این دیوونه قصد خود کشی داره . اووووفففف اگه بلایی سرش میومد من هر گز خودمو نمی بخشیدم .. -آنی عشق من چرا این حرفو می زنی . من اون دفعه هم گفتم تو رو از هر کی توی این دنیا بیشتر دوست دارم . نمی دونم چرا شاید به خاطر سادگی و مظلومیتی که در تو وجود داره . دلت میاد داداشتو ناراحت کنی . عاشقتم .. حالا نمی خوای بخندی ؟/؟ نمی خوای امشبه رو با هم خوش باشیم . یه کاری می کنم که دیگه خونواده قبول کنن که تو هم بزرگ شدی . دیگه چیزی رو ازت مخفی نکنند . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر