ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عجب بله برونی ! 13

-افسر جون .نکن این کارو . من خجالتم میاد -تو و خجالت ؟! من که اصلا فکرشو نمی کنم . زدی  دختر مونو جلو چشامون ناکار کردی اصلا ندونستی خجاالت یعنی چه . مثل این که شوخیت گرفته ها . خجالت چیه . -آخه من نمی تونم به خاله خودم به زن عمو جون یا مادر زنم جسارت بکنم .. -واااااایییییی پسر چقدر تو داماد گلی هستی . حالا دیگه  مطمئن شدم تو می تونی دختر منو خوشبخت کنی و کاملا شادش کنی .. گفتی خیلی خجالتی هستی ؟/؟ -آره افسر جون . اگه بدونی که چقدر هم خجالتی هستم . -خب این که کاری نداره من الان کاری می کنم که خجالتت بریزه . -آخه مامان و بابام بهم یاد دادن که به بزرگتر از خودم احترام بذارم . من که نمی تونم همین طوری سر خود هر کاری که دلم خواست انجام بدم . افسر جون چه طوره ! همین طور که حرف می زنم و این چیزا رو میگم درسته  دیگه . با این حرفا نمرات و امتیازات من زیاد میشه ؟/؟ -نه اتفاقا نمرات تو کم میشه . آخه یک زن مرد عمل می خواد . -میگی من عملی باشم ؟/؟ -ببینم خوب داری مخ منو کار می گیری ها . فکر نکن که من حالیم نیست .. حس کردم که شهوت و هوس یک کیر جدید , مادر زنمو داره آتیش می زنه . هر چند که هنوز مادر زنم نشده بود ولی بد جوری یک کیر تازه و جوون می خواست . به اندازه کافی کیر بابا و عمو جونمو که شوهرش باشه نوش جون کرده بود و حالا یک کیر تازه می خواست که اونو سر حالش کنه . با یه التماس خاصی بهم نگاه می کرد .. این سکس واقعا چیزیه که وقتی یکی داره با یه آدمی چند سال بزرگتر از خودش سکس و حال می کنه دیگه وقتی زار و التماس و اون نگاه تشنه شو می بینه خیلی راحت می تونه خودشو برش تحمیل کنه حرفایی رو که قبلا نمی شد راحت بر زبون آورد بهش بگه .. اونو روی زمین خوابونده و روش قرار گرفتم . -ببینم افسر جون تو کی رو می خوای رفوزه کنی ؟/؟  می خوای بگی که من لیاقت دخترت رو ندارم ؟/؟  می خوای منو در این امتحان رد کنی ؟/؟ چشاشو خمار کرده لباشو باز کرد و گفت بیا جلو تر .. عزیزم .. کی همچین حرفی رو زده . تو که خودت می دونی من از همون اولشم چقدر دوستت داشتم و عاشقت بودم . چقدر حس تو رو داشتم . -همچین میگی که انگاری سالها بوده که طالب کیر منی .. -آدمی که دور نگر و آینده نگر باشه همین حس رو هم داره . طوری به چشاش حالت داده بود که دیگه نتونستم مقاومت کنم . دیگه برای لحظاتی حواسم از اون دور و بر فقط متوجه خاله جونم شده بود  یا همون افسر سه کاره . یه لحظه چشام متوجه سمت راستم شده بود . وااااایییییی بابا کیرشو راست کرده بود و خیلی هم عجله داشت لنگای افسونو داده بود هوا و اون چه جور جیغ می کشید .. افسر صداش در اومد .. -چیکار داری می کنی افرود ؟/؟  دخترم تازه جر خورده می خوای اونو روونه بیمارستانش کنی و این شب بله برون و این مهمونی ما رو خرابش کنی . ؟/؟ رعایت کن دیگه . تو مثلا شوهر خاله , عمو , پدر شوهر افسون هستی دیگه .. داشتم به این فکر می کردم که پدر من هم برای افسون سه کاره هست . خیلی خوب بود اینجا هر کی رو گیر می آوردی از نظر اصول ریاضی و جنسی همه سه کاره بودند . مثلا این افسون  بعدا می شد زن و دختر خاله و دختر عموی من .. دلم داشت از جاش در میومد . رگهای غیرتم داشتند می تر کیدند .. نههههههه نههههههه کیر بابا رفته بود توی کس افسون .. به تنها چیزی که فکر نمی کردم سلامتی افسون بود و این که ممکنه زخمی شه و یا درد و سوزشش بیاد جلو . فقط به این فکر می کردم که عشقم در حال گاییده شدن توسط پدرمه . با این که می دونستم در میان کار انجام شد قرار گرفته به اصطلاح یک توفیق اجباری نصیب ما شده ولی خیلی حرص می خوردم . نمی دونم چرا با این که می دونستم افسون هم مثل من میون یک کار انجام شده قرار گرفته راه فراری نداشت ولی خشم عجیبی نسبت به اون احساس می کردم .. یه لحظه از افسر فاصله گرفتم و خودمو رسوندم به افسون که رو زمین قرار گرفته بود .. در حالتی قرار داشت که لنگاش رو به هوا رو شونه های بابا افرودمن قرار داشت و کیر پدرم رفته بود توی کسش . به چشای بسته اش نگاه کردم . طوری لباشو باز و بسته می کرد که حس کردم داره لذت می بره . خونم به جوش اومده بود ولی به زور خودمو نگه می داشتم .. به خودم می گفتم افشین افشین احترام بابات رو داشته باش .. این باباته که باید واست خرج عروسی بگیره هواتو  داشته باشه دهنمو گذاشتم رو گوش افسون .. فکر نکن می تونی عادت کنی با غریبه ها هم از این بر نامه ها داشته باشی .. چشاشو باز کرد و حالت هوس آلوده اش به یه حالت خشم تبدیل شد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر