ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

عجب بله برونی ! 11

خاله افسر : بد فکری هم نیست ولی مگه چیزی هم برای گفتن باقی مونده .. بچه ای که سر خود میره کسشو بر باد میده و مایه سر افکندگی بابا ننه اش میشه همون بهتر که بره عروس سر خونه باشه -ماماااااااااااااااان چرا با من این جوری حرف می زنی. عمو: هرچی مادرت میگه راست میگه حق داره .. بابا : ببینم شما اصلا سر چی دارین بحث می کنین . پسر من از اونایی نیست که وقتی بزنه پرده یکی رو پاره کنه اهل نامردی باشه حتما می گیرتش .. مامان افشید : چی داری میگی مرد ؟/؟ طوری داری حرف می زنی که انگاری بچه گل ما تا حالا چند بار از این کارا کرده و چند تا زن دیگه داره . سعی کن حرفی رو که داری می زنی اول مزه مزه کنی ..-عزیزم تو به جای این که هوای ما رو داشته باشی داری واسه ما مایه میای ؟/؟ خلاصه چند تایی هی داشتن این طرف و اون طرف می کردن . من تعجب می کردم اونایی که داشتن این جور با هم حال می کردند و از یک برادر و خواهر هم بالاتر نشون می دادند که این جور کس و کون همو داشتن به هم حواله می کردن چطور یک دفعه این جور در حال تلاش بودن که در این خواستگاری و بله برون از اون یکی پیشی بگیرن و سرشون کلاه نره . شاید آدما هر صفتی که داشته باشن در قبال فرزندان خودشون احساس مسئولیت می کنند .. من نمی دونم این عمو و زن عمو چه کوفتشون بود که همش داشتن منت می ذاشتن از این که من زده بودم پرده دخترشونو پاره کرده بودم حتما می خواستن کاری کنم که زود تر این بر نامه سر بگیره .. بابام دیگه عصبی شد -چقدر دارین واسه این مسئله گیر میدین . حتما دختر خود شما یه مشکلی یه عطشی داشته که این جور هول هولکی تصمیم گرفته .. من پسر دارم هر کاری که دوست داره انجام میده . کسی چه می دونه شاید دختر شما ناتوان باشه .. زن عمو : برادر شوهر عزیزم .. داماد گلم .. تو خودت چی از کجا معلوم که داماد آینده من ناتوان نباشه -این چه ربطی به موضوع داره -خودت شروع کردی افرود .. مامان و عمو ساکت بودند .. من و افسون همین جور زل زده به اونا نگاه می کردیم . یادم نمیومد شورتی رو که پام کرده بودم کی و چه جوری از پام بیرون کشیده شد . شاید بابام این کارو کرده بود که بتونم قدرت خودمو به خونواده عمو نشون بدم .. حواسم پرت شده بود .. مامان یه اشاره ای به خواهرش کرد و گفت افسر تو به این کیر میگی ناتوان ؟/؟ تازه الان از سر کار برگشته و خسته و حرص و جوش خورده هست . چشای زن عمو یا خاله جون به دیدن کیر من گرد شده بود . برق عجیبی رو در چشاش می خوندم .. -افرود یه مادر زن دلواپس دخترشه که چه جوری می تونه در خونه داماد سر کنه . این شمشیر کلفتی رو که لاپای خواهر زاده ام می بینم مو بر تن آدم راست می کنه . ما باید در این مجلس خواستگاری خوب بر رسی کنیم که طرفین چیزی کم نیارن . آیا رشد جسمانی اونا کافیه ؟/؟ درسته که از هیجده رد شدن و ما می تونیم مجوز عقد و از دواجشونو از گوگل و اینترنت بین المللی دریافت کنیم ولی اونا باید به رشد جسمانی هم رسیده باشن .. افشین باید تست بده . اگه موفق شد اون وقت  من خاطرم آسوده میشه . تست توانایی جسمانی و این که تا چه حد می تونه همسرشو ارضا کنه -ببخشیدا این جوری که تو داری حرف می زنی پس منم باید بگم که برادر زاده من افسون هم باید تست بده . سر در نمیارم .- من برای تست دادن حاضرم -افسر جون تو که تستتو دادی و ما همش داریم از هم امتحان می گیریم . الان این هیکل درشت و درست و قوت تو بد نیست ولی این افسونی که من می بینم باید پسرمو افسون کرده باشه .. به پز زن عمو.. خاله بر خورد .. -می تونی تستش کنی .. معلوم نبود چی دارن میگن . من می خواستم با افسون از دواج کنم اون وقت بابا باید تستش می کرد . تازه اونم ننه بی خیال افسون یا همون زن عمو , خاله , مادر زن منم داشت  از کیسه خلیفه می بخشید . اتفاقا همین عبارت در ذهن من نقش بسته بود که دیدم افسون به مادرش می گه مامان من می خوام با افشین از دواج کنم نه با باباش داری از کیسه خلیفه می بخشی ؟/؟ -دخترم باید نشون بدی که توانایی داری . قدرتت زیاده دختر خودمی .. تازه افرود جون که غریبه نیست الان سه تا پست داره واسه تو اون میشه عمو , شوهر خاله وپدر شوهرتو ... پدرم هم که خیلی هیجان زده شده بود و می خواست که قدرت  خونواده ما رو به رخ بکشه گفت افشین نشون بده که یک مرد هر وقت باشه یک مرده .. گیج شده بودم چی داره میگه .. دیدم یه لبخندی گوشه لبای زن عمو نقش بسته .. دوزاریم افتاد . اون می خواست ازم امتحان بگیره .. چه بله برونی شده بود ! .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر