ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 34

تا مونا رفت به این فکر کنه که از سینا بخواد که بره یه دوشی بگیره پسر کیرشو با یه فشار کم فرو کرد توی کس مونا . -آههههههههه نههههههههه پسر ببینم تو اجازه گرفتی ؟/؟ هر کاری که دلت خواست انجام میدی . من بهت چی بگم .. چه جوری تنبیهت کنم ؟ جریمه ات کنم .. سینا نذاشت که دختر به حرف زدنش ادامه بده . فقط جفت پاهای  مونا رو با دو تا دستاش گرفت و اونا رو به دو طرف بازشون کرد . تا سرعت گاییدنو زیاد ترش کنه . آخه اون جوری حس می کرد که کیرش لاپای مونا چسبیده . وقتی لباشو رو لبای مونا قرار داد این بار حرارت و شیرینی بیشتری رو از اون لبها حس می کرد . مونا خودشو  با رضایت بیشتری در اختیار اون قرار داده بود . حالا اون خودش پاهاشو به دو طرف  باز ترش می کرد تا  سینا راحت تر اونو بکنه . پسر با یه دستش موهای دخترو افشونش کرد و خیلی آروم اونو بوش می کرد . بوی سیگار و شامپودر هم آمیخته شده نفسشو گرفته بود ولی حالا دیگه تا حدودی با این بو عادت کرده بود . اون قدر ها هم تند نبود ولی پسر از این که تونسته دختر رو تا حدودی سر حالش کنه خوشحال بود . از این که تونسته  تا حدودی اونو به زندگی بر گردونه .مونا هم این تغییر رو در خودش به خوبی احساس می کرد . فکرشو نمی کرد که به این راحتی روحیه اش بر گرده به سالهای خیلی دور و اون احساسی رو که در آغاز  جوانی داشته بیاد سراغش . هر چند هنوز سالهای زیادی از آن دوران نگذشته بود . یه حس خوبی بهش دست داده بود . حرکات کیر پسر در کس او هیجان و شور زندگی رو به اون بر گردونده بود .. می دونست هستند عده ای که با پناه بردن به مواد مخدر و سایر روان گردان ها سعی در آرامش خیالی خودشون دارند ولی اون حس می کرد که این سکس داره  این آرامشو بهش بر می گردونه . حتی برای اون لحظات فراموش کرده بود که برادر و پدر و مادری هم داشته . می دونست تنهاست ولی احساس تنهایی نمی کرد . سینا هم کاملا متوجه بود که دختر دیگه اراده خودشو داده به دست اون و اونم تا می تونست از این فرصتها استفاده می کرد .احساس می کرد که سینا خیلی خوب داره بهش حال میده . شاید جز یکی دوبار ..هر گز  به این حالتی نرسیده بود که بتونه خودشو غرق در سکس بدونه و ببینه ولی حالا این شرایط رو داشت . دوست نداشت این لحظه ها به انتها برسه .  ناحیه کس و زیر سینه ها ش گردش هوس خاصی پیدا کرده بود . حس کرد نمی تونه بر خودش مسلط شه . دوست داشت به یه جایی چنگ بندازه فشارش بگیره تا بتونه هوس خودشو کنترل کنه .. فکر می کرد پوستش در حال تر کیدنه و می خواد از جاش در آد . حس می کرد که یه چیزی درروی کسش و زیر نافش در حال از هم پاشیدنه . مثل غده ای از آب که باید بریزه و اون آروم شه . انگاری  که فشارقوی تری می خواد همراه با ادامه کار و سرعتی بیشتر . -سینا ولم نکن . محکم تر بزن .. سینا هم همینو حس کرده بود که می تونه دختر رو برسونه به جایی که دیگه  زندگی رو زیبا تر و آروم تر و خواستنی تر ببینه . قشنگی هاشو ببینه . به گذشته غمبارش فکر نکنه . واقعیتها رو بپذیره . اون دیگه اون عصیان اولیه رو نداشت . راستش پسر فکر نمی کرد که این قدر راحت بتونه اونو در چنگ خودش بگیره و کاری کنه که  اونو به آرامش برسونه و مونا  بی اراده لباشو داد به کناری تا فریاد های هوسشو به گوش فلک برسونه .  فریاد های هوسی که آرومش می کرد تا لحظات قبل از ار گاسم و رسیدن به تمتع نهایی رو براش شیرین تر و تحمل پذیر تر کنه . سینا هم از این که تونسته به اون لذت بده خودشم دچار سر خوشی و کیف خاصی شده بود . می دونست همان طوری که ملیسا و مهشید رو فراموش کرده باید که اونو هم فرا موش کنه . در دنیایی که برای خودبر گزیده بود دلبستگی یا به نوعی وابستگی نمی تونست مفهومی داشته باشه . با این حال می تونست این آرامش وجدان رو داشته باشه که در این دنیای آلوده  که این حرفه آلوده رو برای خود بر گزیده تونسته تا حدود زیادی همراه و کمک روحی باشه برای اونایی که اونو برای سکس و آمیزش انتخاب کردند .. حدس اون کاملا درست بود از این که مونا در آغاز اونو برای این انتخاب کرده بود که بتونه سرپوشی بر عقده ها و شکست های گذشته اش باشه .. مونا حس کرد که داره ارضا میشه .. -سینا ولم نکن .. داره میاد .. بی اراده جیغ می کشید و می خندید . گویی که هرگز تصور این لحظه ها رو نمی کرد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر