ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

لز با دختر خجالتی 66(قسمت آخر)

حالا دو تایی تون با همو سر حال سرحال می کنم . بهناز رو سمت راست و بهنوش رو سمت چپ خوابوندم . -حالا به دو تایی تون حال میدم یکی از یکی بیشتر ..  اول میک زدن کس بهناز رو شروع کرده کف دستمو گذاشتم روی کس بهنوش .. ظاهرا اون جوری که من با سرعت به اونا حال می دادم و نقاط حساسشونو تحریک می کردم براشون تازگی و تعجب داشت . هر چند خودشون هم در حال دادن بد نبودند ولی طوری خوششون اومده بود که همش می گفتند زیبا تو معرکه ای تو یکی یه دونه ای -دخترا من همین  حالا از شما یاد گرفتم . تکنیک و تاکتیک من مث شما نیست . اصلا شما ها استادان فن هستین .. حالا با اجازه بهناز جون اگه اجازه می فر مایند دوباره کس ایشونو صرف بفرمایم -خواهش می کنم دختر عمو جان میل بفر مایید . چقدر کس هاشون ناز و کوچولو و آبدار بود . یه روزی اگه بهم می گفتند همجنس بازی کن و جا های حساسش رو هم میک بزن و خلاصه اونو بچشش از صد تا فحش برام بد تر بود و در خواب و خیال هم همچین چیزی رو نمی دیدم . ولی حالا حس می کردم که چقدر لذت بخشه که دو تا کس کوچولوی ناز و خوشمزه از دو تا دختر دیگه روبروت باشه و تو مثل یه پسر هوسباز و حشری به اونا زل زده منتظری کی می تونی فرصتی ردیف کرده شکارشون کنی . بعضی وقتا من حس می کردم که میل ما دخترا به دخترا بیشتر از تمایلیه که پسرا به دخترا دارن . البته اگه لذت واقعی لز رو بفهمیم این طور خواهد بود . آخه وقتی یک دختر یک دختر رو بفهمه حتما یه کاری می کنه که هم خودش لذت ببره هم طرفش .. کف دستم با فشار روی کس بهنوش کار می کرد . و کس بهناز رو هم میک می زدم .. -اوووووففففف اووووووفففففف کسسسسسم کسسسسسم کشتی منو تو زیبا ! داغون شدم .. دست نکش .. دست نکش ! نهههههه نههههههه کسسسسسم -طاقت داشته باش . طاقت داشته باش . ولی حسابی دیگه حال هر دو تا شونو جا آوردم .- منو بخور منو بخور .. اوووووففففف وووووییییی نهههههههه زیبا زیبا .. بهناز دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و با هاش ور می رفت .. از اون طرف  بهنوش بی حس شده رو به حال خودش ول کردم تا بتونم سر سامونی به وضع بهناز بدم . دستامو گذاشته بودم روکس دخترعموم و هم چوچوله هاشو میک می زدم و هم روی کس رو که یه لقمه دهنم شده بود . ولی انصافا کس مشتی داشت . از اون کس هایی که نشون می داد خیلی هم حرفه ایه .. خودمو رسوندم رو کس بهناز . به این صورت که تنمو گذاشتم روی تن اون و خواستم که کسمو روی کس اون حرکت بدم از اون طرف هم بهنوش همش با حسرت خودشو تکون می داد ازم می خواست که زود تر برم و با اون دست به کار شم .. ولی حرکات کس من روی کس دختر عموم طوری بود که دختر عمه بهنوش  فریاد می زد حالا من . حالا من ..وحالا کس من .. بیا بیا به منم حال بده .. ولی من دستمو به طرفش گرفته گفتم آسیاب به نوبت . بهناز که حالی به حالی شده بود گفت این مدلیشو هم اگه دیده باشم ولی تا این حد اینجوری نچشیدم .. -بهناز بس کن چقدر داری هوار می کشی .. ولی کس خودمنم دست کمی از شکافهای اون نداشت . چه عشق و حالی با هم می کردن این دو تا کس .. بهناز رو ار گاسمش کردم . حالا نوبت دختر عمه سر سختم بهنوش بود .. پاهاشو گرفته اونو به طرف خودم کشوندم . حالا این بار پا های من پاهای اونو قفل کرد . با اون به طرز دیگه ای کس رقصونی می کردم .. -نکن نکن .. زیبا .. -من واسه همین کردنهاست که اینجا پیش شمام . بهنوشو بغلش زده کمرشو آوردم بالا . اون می خواست یه حرکتی از خودش نشون بده ولی قفل کرده بود .. منم نیرو و جونی تازه گرفته و با حداکثر سرعتم طوری به بهنوش فشار می آوردم که چاره ای جز این نداشت که ار گاسم شه .. سه تایی برای دقابقی همو بغل زده و خیلی هم احساس صمیمیت می کردیم . چقدر رفتارمون نسبت به هم عوض شده بود . درسته که لز در خود لز ما رو گستاخ تر و بی پر وا تر نسبت به هم کرده بود ولی در رفتار و اخلاق ما نسبت به هم تاثیر مثبتی داشت .. طوری که وقتی سه تایی مون  می خواستیم بریم به میون جمع قبلش خیلی خواهرانه و دوستانه و موشکافانه روی چهره هم کار کردیم ..چقدر احساس آرامش می کردم . این کار عامل همبستگی ما شده بود ..با این که اساس صمیمیت فوق العاده ای با اونا می کردم ولی هر گز این فکر رو به خودم راه ندادم که این راز رو که من یک دختر نیستم با اونا در میون بذارم ...مجلس اون روز هم تموم شد و مرخصی و استراحت ما هم همین طور . ولی عجب استراحت پر خاطره ای . دیگه خیالم از هر دو سر زمین تخت شده بود که همیشه واسه لز کردن امکانات و شرایطی هست .. وقتی پس از سه روز ما دوستان دانشگاهی و هم خونه و جون جونی همو دیدیم طوری ذوق زده شده بودیم که انگاری سالهاست همدیگه رو ندیدیم . -زیبا جون فدات اگه بدونی چقدر دلم واست تنگ شده بود ..-منم همین طور زهیدا . اگه بدونی چقدر خوابتو دیدم و با ریاضت کشیدن لحظه ها رو واسه رسیدن به تو کشتم .. کشتم تا به من زندگی بدی عشق من .... پایان ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر