ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 41

اگه بدونی چقدر به من متلک میگن این پسرای پررو -ساناز جوابشونو نده . هر چی به این پسرای پر رو جواب بدی اونا فکر می کنن کی باشن . خودشونو می گیرن . و همون حرف زدن تو باعث میشه که فکر کنن تو هم دلت می خواد . -داداش کهبی توجه به آبجی  سرش تو لاک خودش باشه و معلوم نیست چیکار داره می کنه همینه دیگه .. -یا خودم خدمتشون می رسم و اگرم نشد باید به اولین خواستگار خوبی که برات رسید پاسخ مثبت داد . -داداش من نمی خوام شوهر کنم . من می خوام درس بخونم . -حالا کجا بود واسه تو یکی خواستگار بیاد .. سینا شوخی کرده بود و ساناز بهش بر خورده بود .. -بیا خواهر بغلت کنم و ببوسمت که خیلی خوش بو شدی .. خواهر حس می کرد که هر وقت که برادرش خونه نیست انگاری یه چیزی رو گم کرده داره و تا اون بخواد بر گرده دل تو دلش نیست و گاهی با عقربه ها هم خونی داره و حرکتی که بی شباهت به حرکت عقربه ها در دایره زمان نیست . صبح روز بعد سینا رفت خونه شیرین تا ببینه سرویس بعدی کیه .. -عزیزم حواست باشه  که اقدس خانوم ازاون زنای سنتی بوده که چند سالی میشه واسه شوهرش 15 سال زندان بریدن . به جرم کلاه برداری و اختلاس و فروش مواد .  خودشم هنوز هفتاد نشده ولی حدود شصت ساله نشون میده . اون خیلی خجالتیه . بچه هاش همه از دواج کرده رفتن . تنها زندگی می کنه . عاشق تنهاییه . یک زن سنتی و به اصطلاح کلاسیک بوده از وقتی که ماهواره گذاشته یواش یواش ایمانش رفت زیر سوال و تماشای فیلمهای سکسی هم روش اثر گذاشت . ولی تنها حالتی رو که حفظ کرده همون حجب و حیای گذشته هاشه . اون خیلی سختشه از این که دست یه مرد دیگه ای بهش بر خوره . خواسته که تو اونو بکنی . ولی بعید می دونم که خودشو تسلیم کنه . ما چیکار داریم پول خودمونو می گیریم . شاید اون فقط بخواد تو رو تماشات کنه و لذت ببره . عکس شما سه چهار نفر پسرای کار مند منو دید و تو رو قبول کرد . می گفت هم خوش تیپ تر و خوش اندام تری و هم این که کیر کلفت تر و دراز تری داری . خلاصه سینا جان من خودم خوب می تونم چه جوری می تونی با هر مشتری خوب و با توجه به فرهنگ و شخصیت و روحیه اون راه بیای . تو حتی می تونی چه جوری با من راه بیای که همیشه منو تشنه خودت نگه داشته باشی .راستش اگه دست خودم بود همش تو رو واسه خودم نگه می داشتم . شایدم یه روزی این کارو انجام دادم . شاید اگه شوهر نداشتم تو می تونستی واسه همیشه مال خودم باشی . -حالا هم با وجود داشتن شوهر بازم هیج مانعی رو بر سر راه خودت احساس نمی کنی . -خیلی خوب منو شناختی . از همینش خیلی خوشم میاد و لذت می برم . می تونم تو رو خیلی خوب و خیلی بهتر از همه احساس کنم . حیف که حالا باید بری .. فقط یادت باشه این زن یه خورده با بقیه اونایی که دیدی فرق می کنه . اون ممکنه اون تازگی و طراوتو نداشته باشه . اون پوست چروکیده و چین دارش امید وارم توی ذوقت نزنه . -شیرین جون همه که مثل شیرین , شیرین نمیشن -فدای تو سینا .. اگه دو تا دیگه از این حرفا بزنی خودم شکارت می کنم و نمیذارم که بری توی بغل اقدس خانوم .. فقط خیلی باید حواست به کار خودت باشه .. -اون که لو لو خور خوره نیست . -آره می دونم ولی با این تعریفایی که از این چند تا دختری که کردیشون کردی و همه شون یه جور دیوونگی داشتن اونو هم باید جزو دیوونه ها حساب کنی . دنیایی که همه شون و همه ما در اون به نوعی دیوونگی داریم . ولی اینو هم نباید فراموش کرد که دیوونه ها هم به نوعی هوس دارند . دیوونه ها هم می خوان از زندگی لذت ببرن. خودشون این حسو دارن . ما شاید نتونیم احساسات اونا رو درک کنیم . اگه می تونستیم دیگه خدا واسه اونا استثنا قائل نمی شد . دهن سینا از تعجب وا مونده بود که چرا و چطور شیرین داره از این حرفای گنده منده بلغور می کنه .. خلاصه  شیرین اونو رسوند به خونه اقدس خانوم . پیر زن عین دختر چهار ده ساله ناز می کرد . سرشو انداخته بود زمین و به گوشه ای خیره شده یود .. سینا با خودش گفت کون لقت پولتو دادی یه امروز رو دست از سرم بر داری که من بتونم یه نفسی تازه کنم خیلی عالی میشه . از این عالی تر نمیشه . اون وقت , فر دا رو هم می تونم برم سر کار .. جاااااااااان تا میشه باید از این مشتریای کس خل باشه . پسر تکلیف خودشو نمی دونست . اقدس خانوم خیلی خوشگل بود . با این که گرد پیری رو چهره اش نشسته بود ولی زنی بود که تا حالا به شوهرش خیانت نکرده بود . خلاف شوهرش که با زنای زیادی رابطه داشت و معلوم نبود از چه راههایی کسب در آمد کرده ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر