ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

پسران طلایی 44

قالب بدن زن کاملا در دید سینا قرار داشت . کاملا لخت شده بود . نمی تونست دست خودش نبود . انگاری سرشو به طرف تلویزیون گرفته داشت یه فیلمی رو می دید . گیرنده مشخص نبود .. ولی بدن سفید و کون بر جسته اقدس کیر سینا رو شق کرده بود . می خواست بره داخل ترسید که زن رو عصبی کنه . شاید  فرهنگ و فلسفه و سیستم اون زن به صورتی بود که با همین وضعیت خوگرفته و نمی تونست خودشو با شرایط دیگه ای هماهنگ کنه . وضعیتش به این صورت بود که کونشو  به صورت دورانی و در چند جهت به گردش در آورده کسشو می مالوند به تشک . خیلی هم آروم ناله می کرد تا سینا صداشو نشنوه . سینا به همون  اندازه که ملیسا اونو به هیجان آورده بود هیجان زده شده بود . شاید  به خاطر سرکش و مغرور بودن این زن بود . نمی خواست اونو به این آسونی از دست بده .   از یک نظر هم اراده و ایمان این زن رو تحسین می کرد . زنی که حاضر بود به خودش سختی بده و خودشو با این فانتزی ها سر گرم کنه ولی زیر کیر نا محرم نخوابه . .. رفته رفته صداش می رفت بالا تر ..  سرشو بالا گرفت .. از جاش بلند شد . طاقباز کرد . لاپا شو باز کرد . هر چند کسش به خوبی مشخص نبود ولی سینا قالبشو می دید که خیلی درشته . ظاهرا دیگه باید به اندازه کافی گشاد بوده باشه . .. پدرت رو در میارم تا می تونم می کنمت .. اقدس از جاش بلند شد و یه ربدوشامبر زنونه ای انداخت رو دوشش و خودشو خوب پوشوند .. سینا فرار رو بر قرار تر جیح داد . البته با گامهایی آروم . حدس زد که می خواد بیاد سراغ اون . شورتشو در آورد . در اتاقشو هم باز گذاشت  یه پهلو پشت به در دراز کشیده بود . طوری هم خودشو مایل کرده بود که سرش پشت به دیوار باشه ولی حالت کیرش از کناره ها طوری باشه که اگه اقدس اومد اونو ببینه . حس می کرد که زن اونجا ایستاده خیره به اون نگاه می کنه . سینا مخصوصا دستشو گذاشت زیر بیضه هاش کیر رو به سمت جلو یه حرکتی بهش داد و طوری کرد که کیر شق و کلفت و دراز تر نشون داده بشه . هر چند کاملا شق شده و برای ورود به سوراخهای اقدس و سنت شکنی بی تابی می کرد . اقدس به صحنه نگاه می کرد . کیر سینا رو می دید . خودشو کمی کنار کشید . حالت لباسش طوری بود که یا باید گره رو از وسط باز می کرد که اگه سینا متوجهش می شد جمع و جور کردنش سخت بود یا این که از زیر دستشو می رسوند به کس . که همین راه دومو انتخاب کرد . کسش سر شار از هوس و خیسی و لغزندگی بود . انگشتاشو فرو کرد توی کس .. با این تصور که کیر سینا رفته توی کسش . اومده بود که از سینا بپرسه که واسه ناهار چی دوست داره بخوره . خودشو جمع و جور کرد و با پشت دست به در زد .. چند تا سر فه هم کرد . سینا هم مثلا از همه جا بی خبر شورتشو پاش کرد و به سمت او رفت . نگاش کرد . اقدس هوس اینو داشت که به کیر ورم کرده  از طرف شورت نگاه کنه ولی روش نمی شد . اون خودشو غرق دنیای فانتزی کرده بود و از اصل وا مونده بود . -سینا جان غذا چی میل داری .. پسر خودشو به اون نزدیک کزد . دستاشو رو شونه های زن قرارداد . اقدس دوباره زانوهاش سست شد .کاملا شل شده بود . نمی تونست حرکت کنه . انگاری داشت میفتاد . ولی سینا نذاشت کار به اونجا بکشه .. بغلش کرد . لباشو گذاشت رو لبای پیر زن . پیرزنی که واقعا جوون شده بود و بیشتر از بیست سال کمتر از سنش نشون می داد . خیلی به خودش رسیده بوداقدس از بوسه پسر جوان لذت می برد . لحظه به لحظه بدنش داغ تر می شد .. واسه یه لحظه لباشو از سینا دور کرد . اومده بودم بهت بگم غذا چی میل داری .. -اقدس جون اینو که پرسیده بودی .. -تو جواب منو ندادی .. -تو رو .. من می خوام تو رو بخورم . اشتهای تو رو دارم . -اگه نخوام بهت بدم چی . -مهمون حبیب خداست . نمیشه که اونوگشنگی نگه داشت . سینا حس کرد که اقدس کمی ملایم تر شده و حاضر شده که به دروازه جهنم سلام کنه . گره و بند لباسشو از وسط باز کرد . طوری این کارو انجام داد که لباس یکسره اومد پایین . با این که بدن زن مثل یک زن جوون نبود ولی سینا طوری ازش تعریف کرد که اقدس بی اختیار چشاشو باز و بسته می کرد . -نههههههههه من نمی خوام . این کارو نکن . خواهش می کنم . نکن .. .. ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی   .

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر