ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 42

-من می میرم برای کارای هیجان انگیز .. من از هیچی نمی ترسم ناصر .. فقط از این می ترسم که یه روزی بهم بگی که دیگه دوستم نداری . که بگی دیگه به من اهمیت نمیدی . خوشم میاد که فکرت این جوری کار می کنه . دوستت دارم .دوستت دارم . دوستت دارم .. -خب نلی حالا حواست باشه که اون دو نفر تمام کارای ما رو زیر نظر دارن . سعی کن زیاد با هم گرم نگیریم . خیلی عادی اون جوری هم یک دفعه نسبت به هم سرد نشیم که به ما مشکوک شن .. خلاصه پس از این که یه زیارتی کردند قرار بود برای شب هم دسته جمعی برن زیارت .. نلی هر جوری بود کاری کرد که نیما در هتل بمونه .. برای شوهرش عشوه گری کرد و گفت من می خوام تو خسته نشی وقتی که اومدی حسابی سر حالم کنی .. رگ خواب نیما و نقطه ضعف اونو می دونست .. از اون طرف هم ناصر این بهونه رو آورد که می خواد بر سر یک مسئله تجاری یکی از شرکای مشهدی رو ببینه ..اونم زد به چاک .. -نوشین جون باهام میای بریم زیارت ؟/؟ .. دو تایی شون رفتند .. اما نلی خیلی راحت کاری کرد که  کفش خودشو جدای از کفش نوشین به کفشداری داد و شماره گرفت و راحت تر از همه این که در هنگام زیارت و شلوغی خودشو از نوشین جدا کرد و اومد بیرون ..نوشین ده دقیقه بعد از رفتن نلی بود که تازه فهمید اونو گمش کرده . هرچی دور و بر خودش نگاه می کرد اثری ازنلی نبود .نگران شده بود . نکنه بلایی بر سر دختر بیچاره اومده باشه .... ناصر و نلی بازم با هم خلوت کردند .. -خیلی خوشحالم ناصر . از این همه هیجان خوشم میاد . از این لذت خوشم میاد . اگه بدونی چقدر دوستت دارم . من برای تو هر کاری می کنم حتی حاضرم جلوی نوشین و نیما بگم که دیوونتم . ناصر داشت به این فکر می کرد که آیا می تونه اینو از اثرات خوشبختی بدونه که  دو تا زن با تمام وجود دوستش دارن یا ممکنه به نوعی دردسر هم باشه و آخرش گند کار یه جایی در آد ؟ رفته بودند به آپارتمان دوست قدیمی ناصر و شریک کاری او در مشهد .. دوستش کلیدو داد به ناصر و خودش رفت .. -ناصر باورم نمیشه این قدر راحت بتونیم در کنار هم باشیم .- خلاص شدن از شر نوشین این قدر ها هم راحت نیست . تازه هر دو تا مون از دستش خلاص شدیم . نباید وقت تلف کرد . -پس میگی سکسمونو انجام بدیم و بریم پی کارمون ؟/؟ من حرفی ندارم . ناصر متوجه شده بود که دختر عمه اش با این حرفا داره ازش گله می کنه . داره به اون میگه بی احساس که همش به فکر سکس و حال کردنی و به من اهمیت نمیدی . -دختر با احساس کی گفته که من دوستت ندارم و همش به فکر حال کردنم . -نمی دونم . نمی دونم . فقط دارم دیوونه میشم . نمی تونم بدون تو زندگی کنم . چقدر واسم سخته کنار اون دو تا فیلم بازی کنم . -ببینم نلی یعنی میگی تا این حد هم در کنار هم نباشیم ؟/؟ اگه تو این طور بخوای و وجدان بیدارت عذابت میده من یکی که حرفی ندارم . -ناصر تو هم که همش دلت می خواد از من فرار کنی . هدفت اینه ؟/؟ چرا آدم از کسی که عاشقشه باید حساب ببره ؟/؟ -تو از من حساب می بری نلی ؟/؟ من که می بینم تا حالا هر چی که خواستی روی من و روی رابطه عشقی مون پیاده کردی . -شاید به خاطر اینه که خیلی نرم و لطیفی و دوست داشتنی هستی .. ولی دلم می خواد خودم باشم و تو خودت . نلی حس کرده بود که نباید با حرفایی خارج از بر نامه وقت خودش و ناصر رو تلف کنه و از طرفی یه وقتی حرفای الکی به میون نیاد که قهر اونا رو به دنبال داشته باشه . طعم بوسه های نلی براش آشنا بود . و اون تن داغشو که در آغوش گرفته بود این بار ناصر دستاشو دور کمر نلی حلقه زد و اونو به خودش چسبوند . -نلی هنوزم بوی اون وقتا رو میدی . چقدر دوستت دارم . -وقتی بغلم می کنی  بیشتر از هر وقت دیگه ای فکر می کنم که می خوامت . که دوستت دارم و می تونم هستیمو فدات کنم . جونمو به پات بریزم . از این حس خودم لذت می برم . حتی اگه تو این حسونداشته باشی . لبای زن باز شده بود و با بوسه ای دیگر به سوی لذتی دیگر رفتند . مثل همیشه به به این فکر می کردند که ممکنه این یک گناه باشه و نه به این که یک پیوند مسلم عشقیه . فقط اینو حس می کردند که به هم نیاز دارن ..ناصر به خوبی حس می کرد که نلی خیلی عاطفی تر و مهربون تر از اونه . به اینم فکر می کرد که یک مرد چه طور می تونه عاشق دو تا زن باشه . دو تا زنو دوست داشته باشه . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر