ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 43

با این حال به این هم فکر می کرد که اگه نوشین در زندگیش نباشه اون نمی تونه به نلی دلبستگی داشته باشه . تمام اینا به خاطر اینه که اون آرامش خاصی از بودن با نوشین حس می کنه . به این دلیل که همسرش به اون اطمینان داره و اون از زندگی و در کنار با اون بودن لذت می بره . وقتی به این فکر می کرد که اگه یه روزی نوشین از رابطه اون و نلی بو بردار شه و اون اون وقت چه کاری باید بکنه مو بر اندامش یخ می شد . ولی حالا به تن گرم و داغ نلی فکر می کرد که تسلیم هوسهای اون شده بود . نلی  دوست داشت تا ساعتها در آغوش عشقش آروم بگیره ولی اون لحظه هایی بود که نمی تونست و نمی خواست که اونو با چیزی در این دنیا مقایسه کنه .. همراه با لذت سکس چشاشو بسته بود . دنیای اون شده بود دنیای خواب و خیال .. زندگی اون با نیما شبیه یک نمایش بود . یک بازی .. گاه از این بازی به نهایت خستگی می رسید . گاه از این که فکر می کرد عشقش در آغوش نوشین قرار داره دوست داشت فریاد بکشه و زمین و زمانو متوجه کنه که ناصر عشقشه و باید که متعلق به اون باشه . دوست داشت زندگی رو به شکل دیگه ای حس کنه ولی نمی تونست . شرایط این گونه رقم زده بود . کاش ناصر باهاش بیشتر راه میومد . کاش بیشتر درکش می کرد . کاش ازش نمی خواست که از دواج کنه تا  روابطشون این جوری ادامه پبدا کنه .. چند ساعت بعد وقتی که چهار تایی شون در کنار هم بودند نوشین حس کرد که یه حال و هوای خاصی بر اون جو حاکمه .. بوی عطر ناصرو از تن نلی حس می کرد .. به فکر رفته بود .. این غیب زده شدن نلی در حرم و گم کردن اون چه مفهومی می تونست داشته باشه .. جلسه ای که ناصر داشت .. اونم در این دو سه روزی که اومده بودن برای تفریح .. نلی کجا رفته بود .. آیا عطر ناصرو ازش گرفته که بزنه به بدن خودش ؟/؟ داشت به مرزجنون می رسید . می خواست ازنلی بپرسه که کجا رفته .. چرا اونو قالش گذاشته .. چرا واسش صبر نکرده ..  دل دل کرد که بپرسه یا نه .. -نلی خوب از دست ما در رفتی ببینم کجا رفته بودی .. من خیلی منتظرت شدم .. -تو که می دونی چقدر شهر شلوغه و این حرمش هم که از بقیه جا ها شلوغ تره . دیدم گمت کردم و رفتم بازار خرید -ببینم چی ها خریدی .. -چیز خاصی به گیرم نیفتاد . گفتم با هم بریم تو تجربه ات در این زمینه ها بیشتره زرنگی خاصی داری .. نوشین وقتی که خودشو به نلی نزدیک تر می کرد بوی عطر ناصرو بیشتر احساس می کرد . تردید مثل خوره به جونش افتاده بود .. نه .. نه .. این دلیل محکمی نیست . ولی نمی تونست خودشو قانع کنه .. لحظاتی بعد در اتاق خودشو انداخت توی بغل ناصر .. -نوشین چته .. طوری رفتار می کنی که مثل این که سالها بغلت نزده باشم .. نوشین گفت شایدم همین جور باشه .. شروع کرد به بوسیدن ناصر .. بوی عطر نلی میومد ولی خیلی خفیف .. -چیکار می کنی  نوشین داری لختم می کنی . الان چه وقت این کاراست -عزیزم  عشق من دلم واست تنگ شده بود . می خوام سرمو بذارم رو سینه ات با یه حالت عاشقونه . با لذت .. با تمام وجودم ... نوشین سرشو گذاشت رو سینه های برهنه شوهرش . حس کرد که نلی با این بدن در تماس بوده .. ولی خودشو لعنت کرد که چرا بی خود و بی جهت داره وسواس نشون میده .. هرچه بیشتر خودشو به سینه شوهرش می چسبوند و موهای اونو بوش می کرد بوی خیانتو بیشتر حس می کرد .. یعنی چه علت دیگه ای می تونه داشته باشه ؟/؟ -نوشین چت شده .. من سر در نمیارم -هیچی ناصر کمی خسته ام . دلم می خواد نوازشم کنی . بهم بگی دوستم داری . بگی من تنها زن زندگیتم . هر چند قبل از من با دخترای زیادی بودی . ولی یک زن گذشتش زیاده . البته وقتی که یک مرد رو به عنوان همسرش انتخاب می کنه می تونه گذشته شو ببخشه یعنی اونو به خاطر گذشته اش محکوم نکنه ولی انتظار داره که همسرش به اون وفا دار بمونه .. -نوشین من اصلا نمی فهمم چی داری میگی . نکنه منظورت اینه که من به تو وفا دار نیستم . -نه من اصلا همچین منظوری نداشتم . ناصر نمی دونست که چرا نوشین داره این جور با هاش حرف می زنه ولی یه حسی بهش می گفت که شاید از نزدیکی و تماس اون و نلی بویی برده باشه . شامه زنا خیلی قویه . خیلی راحت می تونن  موشکافی کنن .. هر چند همیشه هم حق با اونا نیست . رفته بود توی فکر ..... ادامه دارد ..... نویسنده ..... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر