ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 41

نیما اینو به حساب صمیمیت قبل از از دواج همسرش با ناصر تلقی می کرد ولی نوشین با اون حس زنانه اش یه چیزایی رو در نگاه نلی دیده بود . یه چیزایی که براش تازگی نداشته بود . قبل از این که نلی ازدواج کنه این حالتا واسش جلب توجه می کرد . حس می کرد که بعد از ازدواج می تونه از این مراحل بحرانی رد شه . به نطرش اومده بود که نلی یه گرایشهایی به ناصر داره .. با خودش فکر می کرد که شاید این یک امر طبیعی باشه این که در فانتزیهای خودش دلبستگی خاصی به پسر دایی اش داشته .. حالا که او از دواج کرده و خودشم همین کارو کرده پس باید بتونه خودشو با شرایط جدید وفق بده . ولی انگاری این جور نبود .روز به روز بیشتر حس می کرد که  نلی می خواد خودشو بیشتر در دل ناصر جا کنه . وتنها دلخوشی اون ابن بود که ناصر به نلی اهمیت خاصی نمی داد . حداقل این طور به نظر می رسید . .. نه ..نه ... نوشین نگران نباش اگه ناصر می خواست با نلی باشه دیگه هرگز با این شرایط قبول نمی کرد که گردشی رو که از اول حوصله شو نداشته انجام بده و با اکراه بیاد سفر .. اما اگه این از سیاست اون باشه چی .. پس از خوردن ناهار  دو تا دو تا یعنی زن و شوهر ها با هم خلوت کردند . -ناصر من هنوزم سر در نیاوردم این نلی یه چیزیش میشه . یا اون حالیش نمیشه یا من . -که چی ؟/؟ -ببین اون که بچه نیست . شوهر داره . تا دیروز می گفتیم مجرده .. از بچگی با هم همبازی بودین و یک دفعه جدا شدن از اول  شرایط براش سخت بوده . حالا اسم دوست داشتن و عشق رو که نمیشه بر روی این روابط گذاشت . میشه گفت یک نوع عادت بوده که از بچگی رو سرش مونده . می دونم که تو زیاد در بند این مسائل و حرکات اون نیستی . ما این جا خودمونی هستیم . اگه یک جمع بیگانه ای یا دوست خانوادگی یا حتی فامیلای دیگه مون دور هم باشن به نظرت بر داشت بد نمی کنن ؟/؟ -نوشین نظر تو چیه در مورد نلی .. به منم که اعتماد داری . اصلا نباید این مسائل مطرح شه . -ببین ناصر با این که من از اولشم گفتم که کوچک ترین علاقه ای به پسردایی ام نیما نداشته و قبول نکردم که باهاش ازدواج کنم تو به خاطر همون چند بار خواستگاری از من نمی تونی تحمل کنی که مثلا یه بار با من جایی باشه و در کنار هم قدم و حرف بزنیم . اونم پسر دایی منه .همون جوری که تو پسر دایی نلی هستی . پس ببین من و تو وضعمون کاملا شبیه همه ولی تو با یک حس خود خواهی می خوای همه چی رو به هم بریزی .. ناصر نزدیک بود دادش در آد . -نوشین کاری نکن صدام بره بالا از دست این بچه بازیهای تو خسته شدم . -ناصر منو با این حرفات نترسون . من آدمی نیستم که به این آسونی ها از میدون به در رم . من زندگیمو دوست دارم . شوهرمو مردمو عشقمو دوست دارم . برای از دست ندادن اون می جنگم تلاش می کنم .. -نوشین مگه اینجا میدون جنگه ؟/؟ چرا فکر می کنی که اون بسیج شده تا منو از تو بقاپه . بر قرض حق با تو باشه . تا وقتی که من نخوام اون که نمی تونه کاری انجام بده . -از دست تو یکی من دق اومدم . ناصر فقط حواست باشه -منو تهدید نکن . مثلا می خوای چیکار کنی ؟/؟ از من جدا شی ؟/؟ بیا عزیزم حالا این قدر قهر نکن نوشین خوشگله .. پشت علفهای انبوه لباشو رو لبای همسرش قرار داد .-ایییییییی ناصر نکن زشته . اونا ما رو می بینن . از لا به لا مشخصه .. اتفاقا نلی واسه یه لحظه اونا رو دید .. حالش گرفته شد . می دونست که  این بوسه ها جزیی از روابط زن و شوهریه همون بوسه هایی که هیچوقت لذتشو از نیما نچشیده بود . بوسه های شوهرش جز عذاب چیزی رو واسش به ار مغان نداشت . اون این همه زجر رو تحمل می کرد به امید لحظه هایی که خودشو به آغوش عشقش بسپره . می دونست ناصر نوشینو دوست داره . مثل اون نیست که علاقه ای به همسرش داشته باشه . ولی دیدن صحنه هایی که ناصر و نوشین در آغوش هم باشند و گاهی وقتا نوشین واسه شوهرش عشوه گری کنه دلشو می سوزوند . دلش گرفته بود .. لحظاتی بعد چهار تایی شون با هم بودند . ناصر : بریم بچه ها .. باید که از این لحظه ها نهایت استفاده رو بکنیم سفر به یاد ماندنی و خاطره انگیزی میشه . برای ما که به زور پامونو از پایتخت میذاریم بیرون . اونا قصد سفر دو روزه به مشهد رو داشتند .. -ناصر می خوام این از این سفر خاطره شیرینی داشته باشیم -میگی به جای زیارت گناه کنیم ؟/؟ -گناه گناهه . چه در شهر خودمون باشه چه در هر جای دیگه این دنیا . -ببین خیلی سخته نلی .. -ولی می دونم اگه تو بخوای همه چی حله .. -شانس آوردی نلی که من در مشهد دوست و آشنا زیاد دارم . فقط یه نقشه ای دارم که باید با من هماهنگ باشی . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر