ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

آخه چرا با مامان من ؟

از وقتی که یاد م میومد این مامان بابای من با هم دعوا داشتند و مامان همش حرص می خورد و بابام هم بی خیال به دنبال رفیق بازی و قمار و زن بازیهای خودش بود . یه مدت بود که  می دیدم مامان ستاره من بی خیال شده و حتی وقتی که بابا شبای جمعه رو می رفت با دوستاش اونم می گفت که می خواد بره خونه دوستاش و دوره داره .  منم عادت داشتم شبای جمعه رو می رفتم خونه مادر بزرگ . یکی از این شبا رو رفتم خونه یکی ازدخترای همکلاس دانشگاهم که اپن بود و تا صبح با هاش سکس داشتم ولی روز بعدش انگاری گندش در اومد که من خونه مادر بزرگم نبودم چون ازشون پرسید . وقتی گفتم که با امیر داشتم درس می خوندم باور نکرد . امیر هم همکلاسم بود و هم سن من . هر دو مون 23 سالمون بود و در رشته مهندسی عمران درس می خوندیم . بیشتر وقتا با هم بودیم . پسر خوب و سر به زیری بود . خیلی دلم می خواست در مورد مادرم ازش مشورت بگیرم ولی سختم بود . چی می گفتم . من و اون از تمام راز های هم با خبر بودیم . خلاصه بازم یه شب جمعه دیگه اومد و دیدم مامان بد جوری داره وسایل پذیرایی رو فراهم می کنه . -سهیل جان امشب دوره نوبت منه .. ولی همچین خودشو ردیف کرده بود که انگاری می خواد بره عروسی یا این که دوست پسری گرفته که داره خودشو واسش به بهترین نحوی ردبف می کنه . یه جینی پاش کرده بود و یه بلوز سکسی به رنگ جیگری که  قسمت پایینش به حالت پر پر شده سرخپوستی بود .. مامان 47 ساله منو ده سال جوون کرده بود . دلم واسش می سوخت از این که بابا قدرشو نمی دونه . اون که دلمو برده بود . بهش حق می دادم که این جوری خودشو سر گرم کنه .. غروب کمی کار داشتم .. دیدم چند بار به طرز عجیبی صدام می کنه . انگاری که دوست نداره که خونه باشم . درو از داخل قفل کردم جوابشو ندادم . ظاهرا فکر کرد من نیستم .. خیلی دلم می خواست درو باز می کردم و می دیدم داره چیکار داره می کنه .. فقط صدای ترانه ای سکسی رو می شنیدم .. این صدا از اتاق مامان میومد .. خدا کنه کفش منو ندیده باشه .. ولی خوبیش این بود که من چند تا کفش داشتم و همه هم به صورت ریخت و پاش کنار هم بود . صدای زنگ در اومد .. تا رفت جواب بده من یواش کلید در رو گردوندم.. حتما مهمونای مامان اومدن .. ولی سر و صدا و همهمه ای نبود . خیلی خوش و بش گرم و جانانه ای میومد . صدای یک مرد بود .. ولی خیلی واضح نبود . نتونستم بفهمم کیه .. یعنی چه دعوتی که خانوادگی نبود ! . حتما بقیه میان مشخص میشه .. ولی انگاری خبری از بقیه نبود . فقط صدای جیغ و داد های مامانو می شنیدم . اولش ترسیدم که نکنه سوخته باشه ..  البته سوخته بود ولی از چیز دیگه ای سوخته بود . اون داشت در آتیش هوس می سوخت . ظاهرا یک دوست مرد گرفته بود و داشت اونو می کرد . اعصابم خرد شده بود . اون از  بابای نامردم و اینم از این .. چقدر دلم می خواست بدونم این مرد نامرد کیه که داره مامانمو میگاد . نه .. نه ... داشتم آب می شدم .. چه زجری !در اتاق مامان به سمتی نیم باز بود که من راحت می تونستم در اتاقمو باز کنم بیام بیرون همین کارو انجام دادم .  خودمو کشیدم به حاشیه در اتاق خواب .. زانوهام سست شد . حس کردم همه جا رو تیره و تار می بیننم .  مامان روی تخت قمبل کرده بود و  هیکل قشنگ و تپلش پشت به من قرار داشت همچنین اون مردی که داشت اونو می گایید و کیرشو تا ته توی کسش فرو کرده در حال تلنبه زدن بود . هیشکدومشون منو نمی دیدند . شاید اگه هر مرد دیگه ای جای  معشوق مامان بود من این قدر زجر نمی کشیدم . معنی مردانگی رو هم فهمیدیم . امیر بهترین دوست من که دم از مردی و مردانگی می زد  داشت مادرمو می کرد .حالا فهمیدم که چرا مامان اون روز قبول نکرده که من با امیر بودم . آخه خودش با اون بود . . -اووووووهههههه امیر .. امیر .. اگه تو نباشی من نمی تونم این زندگی و این عذابو تحمل کنم . اگه تو نباشی دنیا برام مث زندون می مونه -ستاره جون فقط کاری نکن که سهیل بفهمه .  پسر خوبیه . من و اون با هم خیلی دوستیم .  اون اگه بفهمه خیلی خیلی زشته . دیگه نمی تونم تو روش نگاه کنم . -فکر کردی من می تونم ؟/؟ حالا کارت رو بکن . این قدر نفوس بد نزن . چه جای این حرفاست .  با کف دستاش کون مامانو به دو طرف طوری باز کرد که قسمتی از کیرشو می دیدم که در حال حرکت و عقب جلو کردن چه حالی به مامان ستاره میده . -آخخخخخخخخ امیر امیر فدای اون کیرت .. چقدر امشب حریص و تشنه نشون میدی .. بعد این باید بریم حموم . اونجا حسابی منو بمالونی بعد بازم می خوام . بازم می خوام اون قدر که تا یک هفته سیر سیرم کنی -یعنی اگه وسط هفته  خونه ام خالی شه ازت بخوام چند ساعت بیای پیشم نمیای ؟/؟ -اگه تمام هفته خالی شه هر روز میام پیشت . نیکی و پرسش ؟!   حس می کردم مامان پس از ده دقیقه کس دادن از پشت به ار گاسم رسیده باشه . مجبور شدم بیشتر مراقبت کنم . دیگه نمی تونستم زیاد به صحنه نگاه کنم .. چون مامانو طاقباز انداخته بود رو تخت خودشو انداخته بود کاملا رو ستاره جون کیرشو تا ته کرده بود توی کسش . سینه هاشو می لیسید و بعد هم رفت رو لباش . اون و مامان کاملا به هم چسبیده بودند . با حرارت خاصی مامانو می بوسید و با هاش سکس می کرد .. وقتی دو تایی شون ساکت شدن دیگه متوجه شدم کار تموم شده .. نمی دونم چرا من اونجا وایساده بودم . از در ماندگی .. شاید انتظار داشتم که مامان بزنه زیر گریه بگه اشتباه کرده ولی اون تازه داشت به امیر می گفت که برن به حموم .. خیلی آروم از اونجا دور شدم و از خونه رفتم بیرون تا برم به خونه بابا بزرگم . امیرجلو چشام مادرمو گاییده بود و من به خاطر حفظ آبروم چیزی نگفته بودم . خواهرم سمانه که رفیق من بود از دواج کرد و رفته بود . پدرم که دنبال عیاشی های خودش بود و مامانم که جنده از آب در اومده .. رفیقم .. محرم اسرارم که از پشت به من خنجر زده بود . لعنت بر دنیای نامردی و نامردمی .. آخه دختر واسه امیر که کم نبود . رفیق چرا با مادر من ؟! روم نمی شد بهش بگم و می دونستم که هیچوقت هم نمیگم . نه به اون و نه به مامان .... پایان ... نویسنده ... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر