ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار 46

حالا دیگه حس می کردم که به تمام آرزوهام رسیدم . آرزوهای بزرگ زندگی .. مادری که در کنار چهار تا پسرش احساس آرامش و خوشبختی می کرد . راستش دربیشتر لحظات اصلا فراموشم شده بود که شوهر نامردی هم دارم که خونه زندگیشو گذاشته به امون خدا رفته به دیاری که  امید وارم دیگه بر نگرده . با این که کیر اشکان و افشین دهنمو پر کرده بود ولی من با لذت دلم می خواست حتی به وقت ساک زدن هم طوری عدالت رو رعایت کنم که وقتی لبامو از سر کیرشون به طرف پایین می کشم تقریبا به یک اندازه بهشون لذت بدم .  دستای پسرام رو سینه هام کار می کرد . خیلی مراقب بودم که کاری نکنم که بین اونا تفاوتی گذاشته باشم . وقت زیاد بود تا به همه شون برسم . می دونستم .اسحاق و احسان با تلاشی  غیر قابل انتظار داشتند روی کس و کون مادرشون فعالیت می کردند .. راستش پسر بزرگ من از همه شون فعال تر بود و بیشتر می شد با هاش حال کرد و حال می داد ولی من که نباید این موضوع رو آشکارش می کردم با همه اینها وقتی خودمو روش حرکت می دادم اونم کاری کرد که من حس کردم داره از کسم یه مایعی می ریزه بیرون .. یه مایعی گرم که دیگه وادارم کرده بود چشامو ببندم . و خیلی آروم دستامو به علامت این که توی کوس و کونم خالی کنین تکون بدم .. چه حالی می داد وقنی که احسان و اسحاق کمرمو محکم نگه داشته و پس از چند ضربه پی درپی و با سر و صداهایی که منو به یاد فیلمهای سکسی مینداخت توی کسم خالی کردند . درجا از جاشون بلند شدند .. و به اون دو تا پسر گفتند که بفرمایید .. انگاری که داشتند از کیسه خلیفه می بخشیدند . ولی من کیف می کردم و خوشم میومد . کیر اشکان و افشین هنوز توی دهنم قرار داشت . و با تکون دادن دست به اونا گفتم که هنوز کیرشونو توی دهنم نگه داشته باشن . اسحاق : مامان داره علامت میده که این که شما آب کیرتونو توی دهنش خالی کنین .. افشین : داداش این بده .. خوب نیست .. -رو حرف مادر که آدم حرف نمیاره . باید احترام گذاشت و حالا که مامان می خواد نباید که نا امیدش کنی . پس دعای خیر اون همیشه با توست . سعی کن که حرفشو گوش کنن .. یه دستمو گذاشته بودم روی کون افشین و دست دیگه رو هم روی کون اشکان قرار داده اونا رو بیشتر به طرف دهن خودم فشارشون می دادم . میک زدن کیر که جای خود داشت .. اووووووفففففف جوووووون اومده بود .. دو تایی شون داشتند توی دهن من خالی می کردند . شیره جون اونا توی دهنم یه حالت مخلوط پیدا کرده بود آب کیر دو تا پسرام مخلوط شده و در وجودم جای گرفته بود .. با لذت همه رو تا قطره آخر خوردم . دو تایی که منو گاییده بودند رفتن طرف دهنم .. حالا من رو افشین سوار بودم و کیرش رفته بود توی کسم و اشکان هم کونمو می کرد . یه دستمو دور کیر اسحاق و یه دست دیگه امو هم دور کیر احسان گذاشته و کف دستامو دور کیرشون لول کرده با چشایی از حدقه در اومده  عین پلنگ می غریدم .. -آهای بچه ها این چیه که بلندش کردین .. اسحاق : واسه توست مامان .. حالا نوبت ماست که بهت حال بدیم .. -آههههههه بچه ها .. من شما رو بزرگ کردم .. حالا احساس می کنم که خیلی جوون و حتی بچه ام .. بچه ام و پر نشاط و شما باید بزرگم کنین .. یه دستمو گذاشتم زیر جفت بیضه این و یکی دیگه رو هم رو جفت بیضه اون . حالا این شما ها هستین که باید بزرگم کنین . نشون دین که شیر جوابش یعنی کیر .. اسحاق  رو زمین نشست و گفت مامان من می خوام لبای گرم و داغتو ببوسم و بهت بگم که خیلی خاطر خواهتم .-فدای تو پسرم .. منم خاطر خواه هر چهار تاتون هستم ..چقدر حال می دادن این پسرا . اسحاق شروع کرد به بوسیدن من و از طرفی هم احسان هم با جفت سینه هام بازی می کرد . لحظه های بسیار خوش و دلپذیری بودند . لحظه هایی که جز آرامش و لذت ارمغان دیگه ای نداشت . احسان هم ازم لب گرفت .. همین چند روزی که فیلم سکسی دیده بودم چند تا صحنه ای رو دیده بودم که دو تا کیر رفته بود توی کس و یکی هم توی کون قرار داشت . دلم می خواست این پسرا هم که حالا هم کیر شده بودند منو در این شرایط هم بکنند . دلم می خواست این سوراخام در آن واحد به همه شون لذت بده . نشون بدم که یک مادر توانا و سکسی هستم . می تونم همه شونو راضی نگه داشته ارضاشون کنم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر