ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

هوس اینترنتی 75

دو تایی شون بد جوری حساب کارشونو کرده بودند . ول کنشون نبودم . صدامو بردم بالاتر . هم داشتم فیلم میومدم و هم راستی راستی کمی عصبی شده بودم . بازم خوب بود که صدای ساز و آواز رفته بود بالاتر . -آقایوون اینجا رو با جنده خونه اشتباه گرفتن ؟/؟ شما دو تا خانوما واقعا دارین پرروشون می کنین . مهین و سهیلا با همون تن و بدن لختشون اومدن جلو و صورتمو بوسیدن و گفتن فدات شیم طناز جون ما خودمون می دونیم چه خانوم نجیبی هستی و اهل هیچی هم نیستی . بذار اینجا حالمونو بکنیم . تو حالا اگه دوست داری برو بیرون -برم کجا میون اون همه شلوغی استراحت کنم . همین جا خوبه . فقط به این دو تا دراز بی خاصیت بگین مزاحم من نشن . وگرنه کاری می کنم که هر چهار تا تون برین بالای دار . نمی دونستم اصلا واسه چی اونجا هستم . من که نمی خواستم کاری کنم .  دوباره اسیر غرور خاصی شده بودم . حداقل نمی خواستم با این دو تا پسر حتی حرف هم بزنم . از دستشون خسته شده بودم . خیلی آروم از اون فضا دور شدم . نگاه کردن به صحنه های سکس وقتی که خودت درش حضور نداشته باشی جز این که کمرت رو سنگین کنه هیچ تاثیری نداره . خودمو مرتب کرده از اون فضا اومدم بیرون . خسته بودم . مردا همه با حرص و ولع خاصی نگام می کردند . با هر کی که دوست داشت می رقصیدم . با این که در رقصیدن و صحبت کردن با پسرایی که به نوبت با من می رقصیدند خیلی به ملایمت بر خورد می کردم ولی در مواردی که اونا می خواستند پاشونو از گلیمشون دراز تر کنند خیلی جدی بر خورد می کردم . اگه چیزی بهشون نمی گفتم ولی عکس العملی هم نشون نمی دادم که اونا فکر کنن که من خوشم اومده یا دوست دارم که ادامه کار بدم . یکی بود که اسمشو هم نمی دونستم ولی خیلی مودب نشون می داد . ولی وقتی دستاشو گذاشت رو کمرم و خیلی به آرومی اومد پایین تر حس کردم  که اونم  مثل بقیه هست . تازه شایدم بد تر . چون حس کردم دستاشو طوری می خواد پایین تر ببره که  پیرهنمو چاکش بده . مردا حق داشتند که این جور روی من به خصوص قسمت باسنم زوم کنند . شاید به خاطر عجله ای که داشتم اینو به خوبی در خونه متوجه نشده بودم . ولی وقتی که خودمو در آینه نگاه می کردم حس می کردم که دارم کون خودم و قالب اونو می بینم . خط درز همه جا به خوبی مشخص بود . بذار باشه بذار همین جوری همه رو آتیش بزنه . خیلی ها علنا داشتند به این قسمت بدنم نگاه می کردند . حتی وقتی هم که رو صندلی نشسته بودم انگاری منتظر بودن که از جام پا شم . ولی من دوست داشتم حالشونو بگیرم . بهشون رو ندم . خیلی خوشم میومد این جوری همه رو بذارم سرکار . طرف که یه خورده باهام ور می رفت و حس می کرد که می تونه ادامه بده خودمو از دستش خلاص می کردم .. اونو میذاشتم تو خماری نمی خواستم فکر کنه که منم از اوناشم . این جوری حس می کردم که از همه اون زنایی که اونجا هستم بر تر و بالاترم . احساس غرور می کردم . خیلی بهتر بود . یکی دوبار هم حرکت لذت و هوسو زیر شکمم حس می کردم ولی باید با این آتش درونم می جنگیدم . چقدر اینجا خفه بود . بی پر وایی و بی بند و باری همه جا موج می زد . به هر گوشه ای که می رفتم دختر و پسری به هم چسبیده در این فکر بودن که می تونن جایی رو پیدا کنن که با هم راحت تر حال کنن یا نه .. و من خیلی آروم در عالم خودم بودم . ولی از اونجایی که نگاهها به دنبال من بود نمی تونستم مدت زیادی با خودم خلوت کنم . همیشه مرد یا پسری پیشدستی می کرد و میومد سراغم . گاهی وقتا هم چند نفری میومدن . می موندم که جواب کدومشونو بدم و با هاشون چه بر خوردی داشته باشم . اگه به یکی توجه می کردی و به یکی بی توجهی خیلی بد می شد . دلم نمی خواست در این مرحله کسی از من دلخور شه .. در همین اوضاع و احوال وشرایط بودم که دیدم یه جوون خوش تیپ دیگه اومد سراغم . اینو دیدم دیگه هوش از سرم پرید .. نهههه نههههه طناز تو باید به اون اصولی که بهش معتقدی پایبند باشی . امشبه رو دیگه نباید هیجان زده شی . یادت بیاد به خودت چی قول دادی . تو باید اراده داشته باشی .. ولی چقدر خوشگل بود این پسره .. یعنی می تونم اونو هم بپیچونم ولی اگه اون منو بپیچونه چی .. لعنتی چرا داره میاد سمت من .. چشاش رنگی و سبز بود . صورتش سرخ و سفید .. موهاش روشن بود . یه چیزی حدود سی می شد . -طناز خانوم خیلی خوشگل شدین امشب  -شما ؟/؟ منو قبلا کجا دیدین ؟/؟ -در مراسم از دواجتون . ولی یه خورده چاق تر شدین .. -زشت تر شدم .. ؟/؟ -زیبا تر از ونوس .. بزرگترین ایراد شما اینه که هیچ  ایرادی نمیشه از شما گرفت .... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

آقا به دادم برس شیطانو تموم کردی. جون من داستان جدیدی شروع نکن. یکم این داستانو سریعتر ببر جلو بخدا هفته ای یکی خیلی زوره! ای کاش طرفدار این یکی نمیشدم!

ایرانی گفت...

سلام ..لطف داری که در این داستان با ما همراهی می کنی ولی خب از دو روز دیگه داستان خانواده خوش خیال جاش شروع میشه . داستانش فانتزی بوده در جامعه ما اتفاق نمیفته . داستان خانواده سکسی و ماجراهاشون ... بهت حق میدم .. درست میگی .. یه چیزی هم هست مثلا یک نفر یک سال پیش ازم یک داستانی خواسته هنوز یه جا خالی واسش پیدا نکردم بنویسم .. برای همین یواش یواش داستانها زیاد شده .. الان چهار پنج تا از داستانها در حال تموم شدنند جا نشینشون مشخصه .. بعضی ها رو به دلخواه می نویسم بعضی ها رو تقاضای کلی داشتند .. خیلی سوژه های متنوعی هم دارم که جا خالی نمیشه .. این داستانهای آخر هفته رو به در خواست کسی نبوده .. بگذریم من الان ساعت 4 شب بیدارم و هنوز از دنباله دار ها ی امروز قسمت بعدی هوس اینترنتی و شیطون بلا رو ننوشتم ....با درود ...ایرانی

 

ابزار وبمستر