ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

گناه عشق 47

ناصر تا نلی رو دید و حس کرد که بازم به دنبال اونا بوده خیلی عصبی شد . اخمی به دختر عمه اش کرد که طرف حساب کارشو بکنه . اخمی که از دید نوشین پنهون نموند و اونو بازم به تردید دیگه ای فرو برد . تردید از این که انگیزه ناصر از این کار چی می تونه باشه . حس کرد که باید محبت بیشتری به شوهرش بکنه . محبتی که اونو بتونه نگه داشته باشه . محبتی که به تمام تردید ها خاتمه بده . دست شوهرشو گرفت .. یه حجب و حیای خاصی داشت از این که جلو نیما بخواد  محبت خودشو به ناصر به طور فوق العاده ای نشون بده یا مثل تازه به دوران رسیده ها دستشو دور دست شوهرش حلقه کنه .. ولی حالا با خودفکر می کرد که از این کارا هم بکنه بد نیست . نلی باید حساب کار دستش بیاد . باید بدونم که اون تا چه اندازه از این که من و ناصر با همیم ناراحت و عصبی میشه . خیلی رو داره . می خوام با شوهرم باشم اون بهش بر می خوره .. بعد از خوردن چای و شیرینی نوشین رو کرد به ناصر و گفت عزیزم بیا بریم پشت همون درختا یه قدمی بزنیم .. وقت که زیاد داریم و هوا که مناسب هم هست . نلی : ظاهر آروم اینجا رو نگاه نکن . اینجا یهو دیدی چند تا حیوون به آدم حمله کردند . خوک داره .. روباه و شغال هم داره . -ببینم موش و خرگوش نداره .. نوشین که این حرفو زد اون و ناصر و نیما خندیدند ولی نلی از خجالت سرخ شده بود . ناصر همون کاری رو کرد که نوشین می خواست . دست زنشو گرفت و با هم رفتند به یه گوشه ای . این بار محکم تر و طولانی تر از دفعه هم همدیگه رو در آغوش کشیدند ولی این بار دیگه نلی نیومد سرک بکشه . نوشین سعی می کرد با صدای بلند حرف بزنه با صدای بلند بخنده .. به ناصر می گفت من می دوم تو بیا منو بگیر . فقط می خواست هیاهو راه بندازه .. نلی : نیما جون اینا چرا دارن اینجا رو شلوغش می کنن . من می ترسم اگه یه حیوون وحشی رو بکشونن این طرف من نمی خوام زود بمیرم .. من که رفتم داخل ماشین .. خلاصه چهار تایی شون راه افتادند سمت شمال .. از شهر های بهشهر و نکا و ساری و قائمشهر و بابل ردشده و خودشونو رسوندن  به شهر زیبای ساحلی بابلسر .. نوشین : ببینم بچه ها واسه یه شبو که می مونیم .. نلی که اون ذوق و شوق اولیه رو نداشت به سردی گفت یه شب موردی نداره .. -ببینم زن پسر عمه ! تو که می گفتی تا ده روز هم حاضری که ما رو همراهی کنی . به همین زودی جا زدی ؟/؟ ببین چقدر دریا قشنگه و تقریبا آروم .. آسمون کاملا صاف و آفتابیه .. یه لکه ابر هم توآسمون نیست . چقدر از گرما و نسیم اینجا لذت می برم . راستی نیما ..ناصر شما کیف نمی کنین ؟/؟ دو تا اتاق جدا و کنار هم گرفتند .. شامو خوردند .. نیما  خیلی راحت خوابید . نلی اخلاقشو می دونست . اون اگه سر شب زود می خوابید سه چهار ساعت بعدش بیدار می شد . ولی این چند ساعتو سنگین می خوابید . اون طرف نوشین هم خوابش بر ده بود . نلی در اتاق ناصرو زد و پسر دایی به تیر درو باز کرد .. -یواشتر زنم خوابیده .. -شوهر منم خوابیده -خب که چی .. -هیچی بد جنس .. ببین چقدر همه جا قشنگ و آرومه . ؟/؟ اول شب که میشه دلم می گیره .اینا که خوابن . دلت میاد ناراحتم ببینی ؟/؟نوشین هم که خوابه بیا بریم بگردیم .. -هیس اگه بیدار شد چی . اون تازگیها خیلی حساس شده -اون از کجا می خواد بفهمه که من و تو با هم بودیم . ساحل اینجا خیلی وسیعه . این جا جا زیاد داره . اصلا میریم پشت تپه ها قایم میشیم . -کاش منم مثل تو بی خیال بودم نلی -کاش تو هم مثل من عاشق بودی ناصر ..زن گفت و گفت و گفت تا بالاخره عشقشو   با خودش همراه کرد .. ساحل و دریا نشون نمی دادند که دارن به روزای سرد زمستون نزدیک میشن . نلی می خواست یه چیزی بگه می ترسید از این که پسر دایی اونو دعواش کنه .. دوست داشت خود ناصر سکوتو بشکنه .. -نلی ساکتی -راستش تو اخلاقت خیلی عوض شده . دیگه اون آدم سابق نیستی -یه روزه  به این نتیجه رسیدی ؟/؟ می دونی اگه نوشین متوجه رابطه من و تو شه چه بلایی سر همه مون میاد ؟/؟ نلی می خواست بگه به درک ولی فوری جلو زبونشو گرفت . -هیچ اینو می دونی احتیاط زیادی هم شک برانگیزه ؟/؟ طرف میگه اگه جنس طرف خرده شیشه نداشته باشه یک دفعه رفتارش صد و هشتاد درجه تغییر نمی کنه . تا این حد هم که نباید خودت رو غرق فیلم کنی . الان هم اگه بر گشتیم و دو تایی شون بیدار بودند نمیگیم که با هم بودیم . اصلا با هم نمیریم . با فاصله ده دقیقه بر می گردیم . -کله ات خوب کار می کنه -اگه خوب کار نمی کرد که عاشقت نمی شدم ناصر .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی  

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر