ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان بخش بر چهار49

-اووووفففففف چقدر خوشم میاد .. چقدر دارین به من لذت میدین .. بچه ها .. پسرا .. کاش به جای چهار تا پسر هشت تا پسر داشتم .. افشین : اون وقت مامان جون اینجا همیشه بین ما جنگ و دعوا بود . -نهههههههه نهههههههه مادر می دونه چه جوری عدالت رو بین بچه هاش رعایت کنه . به همه شما رسیدگی می کردم . به همه شما توجه می کردم . -مامان اون وقت روزی هشت تا کیر می خوردی ؟/؟ .. اشکان : بنازم به این اشتها .. احسان : پسرا احترام مامانونگه داشته باشین .. اشکان : این چیزایی که مامان الان گفته منو تر سونده . ما باید دو برابر فعلی بهش برسیم تا سیرش کنیم . اسحاق : از دست شما ها نمی دونم چیکار کنم .. احسان و اسحاق به تر تیب در حال گاییدن کس و کونم بودند . ظاهرا فقط اسحاق قصد خالی کردن آب کیرشو داشت . چون بقیه دقایقی پیش خودشونو سبک کرده بودند و سهم اون مونده بود .. با این که هنوز پریود بودم ولی کس بی چشم و روی من اصلا این چیزا حالیش نبود هر چی بیشتر کیر می خورد حریص تر می شد و بازم بیشترمی خواست . انگار طمعش زیاد تر شده بود . می خواست .همچنان می خواست . جاااااااااان .. عجب کیرایی توی تنم در حال گشتن بودند .. اشکان اومده بود از بالا مثلا کمک کون من شه وکمک حال داداش .. کون منو از بالا به دو طرف باز ترش کرد . ولی این جوری داشت لای دست و پا گیر می کرد .. اشکان : افشین چوب لای چرخ نشی . کلی خندیدیم . اسحاق حالت گاییدنشو نرم تر و چرخشی تر کرد . طوری که حس کردم می خواد به پوست کیرش لذت بیشتری بده و با آخر عشق و حالش توی کون من خالی کنه . چقدر لذت داشت . افشین دستاشو از رو کون من بر داشت و اومد از روبرو یه دیدی به کون من انداخت و مثل یک گزارشگر عمل می کرد .. -در همین لحظه موشک زمین به هوای اسحاق یک ماهواره مادر رو شکافته از کانونش رد شده .. احسان که کیرش کاملا سفت شده بود و داشت به کسم حال می داد گفت افشین جان اینو هم بگو. این موشکی که داره به ماهواره مادر می خوره یه حالت رفت و بر گشتی هم داره . اسحاق با همون سرعت داشت موشکشو می زد به بشقاب من و از سوراخ وسطش رد می کرد ..ولی از حق نگذریم بیشتر از بقیه کیر ها به من حال می داد . اونم چه حالی !دردم میومد ولی لذتش طوری بود که دوست داشتم بازم منو بکنه . دلم می خواست سوراخ کونمو ببینم . کیر اسحاق رو ببینم . قالب کونمو ببینم و حال کنم . از بچه ها خواستم هر چی آینه سیار توی خونه داریم بردارن بیارن با قالب کونم تنظیم کنن تا من بتونم ببینم اون حالتی رو که اسحاق کیرشو فرو می کنه توی کونم و اونو بیرون می کشه . . احسان : مامان تو چرا این قدر هیجان زده و دستپاچه ای .. -اگه بدونی من چقدر سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم . -حالا ما چهار تا دیگه نمیذاریم که این سختی رو تحمل کنی . پسرا  اون کاری رو که می خواستم انجام دادند .. -اوووووخخخخخخ عزیزم .. اسحاق .. چه قشنگه .. چه با حاله . دلم می خوا د بازم منو بکنی تا چند دقیقه همین قالب و همین حالت رو ببینم . لذت میده . چقدر کونم درشته .. اسحاق به نظرت کونم گنده نیست ؟/؟ باید یه خورده آبش کنم -نه مامان . نکنه این کارو انجام بدی . من خوشم نمیاد .. بقیه پسرا هم یکی یکی به حرف اومده گفتند که اصلا دوست ندارن که من کونمو کوچیک کنم . احسان : ما از مامان کون گنده بیشتر خوشمون میاد . اتفاقا مردا از باسن بر جسته بیشتر خوششون میاد و بیشتر با این زنا حال می کنند هر چند استثنا هم داریم . -جاااااااان اسحاق خالی کن .. چقدر تشنه ام بود داره می ریزه .. داره میاد ..  داره میاد .. داره میاد ... دور و بر کونم همه سفید شده .. چقدر لذت می بردم وقتی آب کیر می رفت توی سوراخ کون یا کسم و بعد شاهد این می بودم که قسمتی از اون بر گشت می کنه .. یهو می ریزه بیرون به طرف خارج .. یه چیز سفید یا شیری بر می گرده .. آخ چه منظره ای ! چه لحظه با شکوه و پر هیجانی ! -اسحاق ادامه بده .. بچه ها نوبتی بیاین . ول نکنین . نهضت ادامه دارد .  اسحاق اگه خسته یا شل شدی سکان رو بده به دست بقیه تازه نفس ها -مامان من خسته نشدم ولی می خوام بقیه هم به نوبت بیان برای حس ختام بر نامه امشب کیری رو توی کون فرو کنن که از این بابت هم همه به نوایی رسیده باشن .. اشکان : همه به هر نوایی رسیدن . دیگه همین حالاشم کسی به مامان نمی تونه بگه من ازت طلبکارم . مامان به اندازه کافی به همه رسیده و با همه عشقبازی کرده و حال داده ..... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی 

0 نظرات:

 

ابزار وبمستر