ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

زن نامرئی 51

یه نگاهی به سر تا پای من انداخت . فهمیدم که نظرشو جلب کردم . چشاش گرد شده بود . هوس کرده بود . هوس اون تن و بدن من .. -من اهل خیلی چیزا هستم . عرق خوری .. لات بازی .. زن بازی .. حتی پاش بیاد آدمم می کشم . -ولی خانومای خوشگلو که نمی کشی . -بستگی داره . بسته به این داره که جاسوس باشن یا نه -می تونی امتحان کنی -هرجایی که نمیشه امتحان کرد . تو چهره اش خیلی چیزا رو می شد خوند . هوس .. ترس .. خشونت اما غلبه همه اینها با هوس بود با یه لحنی بهم گفت که بیاتو که ترس برم داشت .. .. به محض این که رفتم داخل فوری منو کشوند طرف خودش . یه اسلحه از زیر پیرهنش در آورد و تهدیدم کرد .. ترسیدم ولی به خودم مسلط شدم .-با کشتن من چی عایدت میشه . با جسد لخت من می خوای چیکار کنی ؟/؟ چه به دردت می خوره -من نمیخوام برم قبرستون . ولی از تو هم نمی تونم بگذرم . لباسای بیرونشو پوشید . تمام تنمو وارسی کرده بود که اسلحه ای چیزی نداشته باشم و هفت تیر رو پشت سر من گذاشت و با آسانسور رفتیم پایین . نمی دونستم منو کجا داره می بره . ولی حس می کردم که داره منو به جایی می بره که خطر کمتری داشته باشه از این نظر که بخواد با من حال کنه . این بار از در پشتی محوطه واحد های مسکونی خارج شدیم . ماشینشو عوض کرده و سوار سمند شدیم . یه سمند سفید . -خیلی دلم می خواد چشاتو ببندم ولی این کارو نمیشه در این شرایط و این جا انجام داد . می خوام اول خودم حالتو جا بیارم و بعدش هم اگه کسی از بر و بچه ها یه حال و صفایی بکنه ما هم ثوابشوببریم . به هر حال آدم تو زندگی که نباید همش به فکر خودش باشه . من یکی خیلی هوای رفقامو دارم . .. یه چند کیلومتری که از شهر دور شدیم چشامو بست و ازم خواست که رو همون صندلی جلو خم شم . نمی دونستم که داریم کجا میریم . فقط یه جورایی از این که مهران باهام سکس کنه خوشم میومد . هر چند یک قاچاقچی و یک فروشنده کثیف بود . اما از بین بردن اون دردی رو دوا نمی کرد .. یه تلفن به چند نفر زد و رمزی یه صحبتهایی کرد که من نفهمیدم .. فقط تنها چیزی که دستگیرم شد این بود که در مورد امنیت راه و پشت سر خودش حرف می زد . از قرار معلوم اون باید رئیس یا یه کله گنده ای باشه که زیر دست کله گنده های دیگه ای داره کار می کنه . نگران بودم ولی این اعتماد به نفسو داشتم که با سلاح افسونگری می تونم  تبهکاران زیادی رو از بین  ببرم . چشامو باز کرد .. حس کردم در یه بیابونی هستم که فقط همین خونه ای رو که من درش هستم تو دل خودش جا داده و همین طور هم بود . معلوم نبود اینجا کجاست . نزدیکش آبادی هم نبود .از قرار معلوم اینجا باید انبار مواد مخدر یا یه چیزی در همین مایه ها باشه .. مهران به من نزدیک شد و گفت خب حالا دیگه وقت امتحانه . باید ببینم می تونی در این امتحان قبول شی یا نه . خیلی سخته . -ببینم مهران خان شما می تونی تو امتحان من قبول شی یا نه .. با من کنار اومدن و قلق منو گرفتن کار هر کسی نیست -مادر نزاد کسی کیر مهران رو بخوره ودوباره هوس خوردنشو نکنه -ببینیم و تعریف کنیم -حالا عیبی نداره اول تعریفشو بشنوی و بعد ببینی -آدم که وصف چیزی رو بشنوه و در انتظارش باشه هیجانش بیشتره . دوتایی مون تو یه اتاق کوچیک رو زمین قرار گرفتیم مانتومو در آورده و یه خورده به خودم رسیدم و دگمه های بلوزمو باز کرده و زیر مانتو هم که  یه جین کیپ و نازک پام کرده بودم که مهران کون طلب به دیدن بر جستگی کون من به هوس بیاد و زبونش خشک شه .. در حالی که لبمو به طرف لبای مهران نزدیک می کردم بهش موضوع تریاک رو گفتم و گفتم که باید تریاک به من برسونه تا یه جورایی بدم شوهرم که در زندانه ..هنوز ازم نپرسید که شوهرم کیه . شاید هراس داشت . در حالی که من مجبور بودم یه شوهر خیالی واسه خودم درست کنم . قبل از این که من شورتمو در بیارم اون خودشو کاملا لخت کرده بود . از اینجا به بعدشو دیگه نتونست کاری کنه .. چون این من بودم که یه جورایی باهاش  راه میومدم و در واقع این اون بود که باید برای رضایت من تلاش می کرد . یال و کوپالش همه ریخته بود . آب دهنشو به زور قورت می داد . آروم آروم دستشو بهم رسونده بود .. من واسش ناز کرده و ازش فاصله گرفتم -منو اگه می خوای باید خواسته های منو هم بخوای و به من توجه داشته باشی . مهران هم مثل مردای دیگه .. یواش یواش داشت عادت می کرد به فضای سکس درکنار فردی جدید . اصلا فکرشو نمی کردم که یه روزی کار من به اینجا ها بکشه که واسه پیشبرد اهدافم بخوام زیر کیر افرادی قرار بگیرم که لیاقت منو ندارند . هرچند می دونم موارد زیادی هم هست که بتونم ازش لذت ببرم  ولی ته دلم می خواد که مزاحمی نداشته باشم و هر کاری که دام می خواد انجام بدم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی 

6 نظرات:

دلفین گفت...

مرسی منتظر ادامش هستم

ایرانی گفت...

درخدمتم داداش دلفین ...ایرانی

ناشناس گفت...

مرسی داداش گلم.پارسا

ایرانی گفت...

ممنونم پارسای گل و دوست داشتنی . شاد باشی ...ایرانی

Saeed_2012 گفت...

خسته نباشی ایرانی عزیز

ایرانی گفت...

سپاسگزارم سعید جان . پاینده باشی ...ایرانی

 

ابزار وبمستر