ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

مامان تقسیم بر سه 89

دلم می خواست داخل آب می خوابیدم . چه لذتی می بردم . مطمئن بودم هیشکدوم از این پسرا از حال و روز خوش من با خبر نیستن . ولی در هر حال باید به فکر زندگی و آینده اونا هم می بودم . دست خودم بود می گفتم تا زمانی که من زنده ام فقط کنار من باشن . همون چیزی که خودشون هم می خواستن . نمی دونم داخل کس و تن و جسم و جون مامانشون چی دیده بودند که دخترای دیگه هیجان زده شون  نمی کرد . نمی دونم شاید به اندازه کافی اونا رو تست کرده بودند و چیزی به مامانشون نمی گفتند . با این که بهشون می گفتم برین دوست دختر بگیرین .الان بهترین زمانیه که می تونین حال کنین و از زندگی لذت ببرین ولی اونا گوششون به این حرفا بدهکار نبود . اما اگه می خواستن این کاررو انجام بدن من ته دلم هم خیلی ناراحت می شدم . مادرا خودشون یه حس حسادت خاصی نسبت به عروساشون دارن که به مرور زمان کم میشه ولی من به عنوان یک همسر یا دوست دختر و معشوقه می تونستم یک زن حسود حسود باشم و می دونستم که به موقعش حسادت هم خواهم کرد . ولی  چه کنم که باید خود خواهی رو هم میذاشتم کنار . یعنی اونا وقتی که پزشک و مهندس و قاضی هم که شدند بازم می خوان با هام سکس کنند ؟/؟ نمی دونم احترام مادر که واجبه و باید در هر حالی رعایت حالشو کرد . این چه مرضیه که دامن گیر بیشتر آدماست . وقتی که دارن  در حال حال می کنن یا باید به گذشته فکر کنن یا آینده .. مهسا ..مهسا افکار مزاحم رو از خودت دور کن . اون لحظه هایی رو که منتظر بودی که درش با تمام وجودت کیف و عشق و حال کنی اومده . همین زمانیه که الان درش قرار داری . حال کن حال کن . جااااااا ن سه تا کیر یکی از یکی تازه تر .نمی دونم مال معین چرا کلفت تر و قبراق تر نشون میده و لذت بخش تر از همه هست . ولی من هر سه تا شو دوست دارم . می خوام که هر سه تا شو بخورم . رفتیم لبه استخر من تنم در آب قرار داشت . مبین رفت زیرم دراز کشید و کرد توی کسم البته به بدنش شیب و زاویه داد و کمرشو به کناره استخر تکیه داده سرشو گذاشت بیرون و میلاد هم فرو کرد توی کونم . معین هم از کناره ها اومد و کیرشو فرستاد که بره توی دهنم . دیگه نمی تونستم حرف بزنم . فقط بهشون  گفته بودم تا چیزی نگفتم به کارشون ادامه بدن . تا هر وقت که حال کردن من طول بکشه  نباید دست از سر کس و کون من ور دارن . و این که آبم داره می ریزه و داره میاد نداریم . اگرم ریخت یه جوری همون داخل با سوراخ هماهنگ کنن که بیرون نزنه و دوباره شقش کرده به گاییدن ادامه بدن .  خوردن کیر معین با این حس که دو تا کیر دیکه از پایین و از پشت در حال فعالیت هستند چه مزه ای بهم می داد !عشق و حال و صفا و هوس و هوا و این همه خوشبختی رو حس می کردم که شاید حق من نباشه که لمسش کنم . ولی وقتی که چهره شوهر مهربون و قشنگم رو مجسم می کردم که یه لحظه بدون خداحافظی غیبش زد و رفت اون دنیا و همچین از چند طبقه ساختمون و از پشت افتاد پایین که تا چند دقیقه ندونستم که چی شده و به ناگهان اون بلا بر سرم اومده بود حس می کردم که این خوشبختی و راحتی و لذت حقمه .. با این که  حرکت داخل آب واسه پسرای گلم خسته کننده بود ولی مبین و میلاد داشتن از جون مایه می ذاشتن تا مادرشونو به بهترین وجهی راضی نگه داشته باشن . سردی آب . گرمای سه تا کیر . فکر به هر کدوم از اونا آتیشم می داد . دستای معین رو سینه هام قرار داشت . لحظه به لحظه داغ تر می شدم پسرام منو بیشتر تحریک می کردند . حس می کردم که بیش از اندازه و اون حدی که انتظار داشتم سست و بی حال شدم . کونمو به نوبت رو کیر مبین و میلاد حرکت می دادم و به نوعی قصد داشتم بهشون بگم که کارشونو سریع تر انجام بدن . اصلا تمام کار و زندگی من شده بود سکس و خوردن و خوابیدن . نمی دونم چرا حس و حالی برای انجام کارای دیگه نداشتم . دوست داشتم خودمو با کارای دیگه مشغول کنم ولی انگار به چیز دیگه ای نمی تونستم فکر کنم . فقط به این فکر می کردم که کی می تونم خودمو در اختیار حداقل یکی از اونا بذارم . شاید به این دلیل بود که غم و غصه کار خاصی رو نداشتم از این که برم سر کار و یا این که برای نظافت و کارای متفرقه خونه استرسی داشته باشم . واقعا در رفاه بودن بازم رفاه میاره . فکر نمی کردم سکس دسته جمعی در آب به این صورت لذت بخش باشه . حرکت کیر ها در جاهایی که مستقر شده بودن طوری بهم لذت می داد که انگاری روی موج سوارم و دارم اوج می گیرم .میرم بالا و میام پایین . لحظه های داغ و شیرین . شیرین تر از عسل .  دلم هوس عسل معینو کرده بود . دوست داشتم آب کیرشو بخورم . با این که چند بار کمرشو سبک کرده بود ولی می دونستم که اگه فشار میک زدن رو بیشترش کنم بازم میشه شیره کیرشو از پشت کمرش بیرون کشید ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی 

2 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام
خیلی خوبه که همچنان خوب و پرقدرت ادامه میدی
امیدوارام همیشه موفق باشی
من همیشه میام ولی متاسفانه گاهی کوتاهی میکنم و نظر نمیدم
ولی قدردان زحماتت هستم

ایرانی گفت...

شما بزرگواری دارید . دستتون درد نکنه .همون قدر که تشریف میارید یک دنیا ارزش داره . و من هم ممنون محبت های شما هستم . شاد و سربلند باشید ....ایرانی

 

ابزار وبمستر