سپیده حس کرد که سحر داره از راهی وارد میشه که اون نمی تونه کاری کنه . امیر هم متوجه شده بود که این زنا واسش کورس گذاشته بر سرش دارن با هم رقابت می کنن . واسه همین خیلی هم خوشحال بود و سعی می کرد کاری کنه که همه رو راضی نگه داشته باشه . هر وقت هم که نمی دونست چی بگه بهترین کارو سکوت می دونست و حرفی هم نمی زد تا کسی رو از خودش دلگیر کنه .
سپیده : خب تو هم می تونی شور و حال خودت رو نشون بدی . ولی تا اون جایی که می دونم داداش سامان من مشکلی با تو که زنش باشی نداره . این سروشه که همش به من گیر میده و من مجبورم جلو چشای اون کاری کنم که زود تر آب بندی شه .
سحر: نگران نباش الان بیشتراشون آب بندی شدن . تو نزدیک دو ساعته داری خودت رو برای ما خسته می کنی . آخه ما جواب این خوبی هاتو چه جوری بدیم ؟ یه خورده به فکر اون اندام خوشگلت هم باش دیگه . تا حالا به اندازه کافی به مردای خونه حال دادی و از ت انتظار دارن . به این زودی که نباید اونا رو فرتوت و فرسوده کنی . سپیده : فدات شم زن داداش عزیز . تو غصه منو نخور . خانومایی مثل ما هر قدر با پسرای جوون حال کنن در واقع داروی ضد افسردگی و فرسودگی بهشون تزریق شده سحر : خواهر شوهر گلم ! تو اگه الان بری دکتر میزان مصرف بهت میده .
امیر کیرشو از سوراخ سپیده بیرون کشیده بود و منتظر بود که کار اون دو نفر به کجا می کشه و از این فرصت هم استفاده کرده و تا حدودی هم استراحت می کرد و توی دلش به اون دو نفر و بقیه می خندید و به این فکر می کرد که داستانهایی که در مورد سکس فامیلی خونده یا فیلمها ی خارجی رو که در این مورد دیده هیشکدومشون به جذابیت این ماجرای واقعی نمیشن . امیر در عالم خودش بود و به استخر و کناره های اون و گاییده شدن فیروزه توسط دو مرد خیره شده بود که نگهان دید یکی کیرشو با یه دست قاپیده .. یه لحظه وحشت کرد . این کار سحر بود که در ادامه حرفای پزشکی دارویی خودش می خواست واسه خواهر شوهرش سپیده توضیح بده
-نگاه کن .. این کیر هم مثل کپسول آنتی بیوتیکه . اگه اضافه بخوری تو رو از پا میندازه . حالا برو یه حالی به بقیه بده . سروش هم به اندازه کافی آب بندی شده . اون خیلی آقاست و بیچاره بی زبو ن . دیگه از اون بخوای گله داشته باشی خیلی بی انصافی .
تا سپیده بخواد حرفی بزنه سحر خودشو انداخت رو کیرامیر و کیرشو داخل بدنش قفل کرد . امیر رو زمین و چمنها و طاقباز افتاده بود وسحر کون گنده شو رو کیر و وسط بدنش حرکت می داد . سپیده سعی کرد خودشو کنترل کنه . ولی می دونست که خیلی با امیر بوده .
سامان : بابا سیامک یه نگاه به عروس پر تحرک خودت سحر جون بنداز که اگه اون نبود خونواده خوش خیال همه شون راکد بودن . یه لحظه آروم و قرار نداره این زن من . از رو این کیر پا می شه رو اون کیر می شینه .. از رو اون کیر بلند میشه درجا می پره رو یه کیر دیگه . همه رو از خودش هم راضی نگه می داره ..
سیامک : پسرم ! فکر کنم خواهرت سپیده رو ناراحت کرده باشه . اون داشت با امیر و کیرش حال می کرد که سحر اومد و امیرو ازش گرفت .
سامان : بابا یه خورده هم باید جانب انصافو گرفت ..
سپیده و امیر دو ساعتی رو این گوشه و کنارا داشتن با هم حال می کردن .
سیامک : سپیده رفته بود سوراخ سنبه های خونه رو نشونش بده .
سامان : پدر جونم . من خواهرمو خوب می شناسم . اون داشت سوراخ سنبه های خودشو نشون می داد . به اندازه کافی دیگه حالشو کرده .
فیروزه هم که بین جفت کیر پدر و پسر با دمش گردو می شکست ترجیح داده بود که سکوت کنه . ..
سامان : بابا جون این چه قیافه ایه که پیدا کردی ..
سیامک : پسرم دیگه پیر شدیم . دلمون می خواد که زود انزال شیم و بکپیم .
فیروزه : آقا سیا .. شما که بزنم به تخته از دو تا جوون هم بیشتر قوت دارین . الان بیشتر از نیم ساعته که یک ریز و یک ضرب دارین منو می کنین و خم به ابرو نیاوردین . چه داخل آب و چه بیرون از اون .
سیامک کیف می کرد از این که فیروزه در مورد اون داره این جور حرف می زنه . دوست داشت حال بیشتری به فیروزه بده . ولی یک لحظه حس کرد که دیگه اختیارش دست خودش نیست و آب کیرش به سمت کس فیروزه راه افتاده . طوری آخ و واخ می کرد این پیر مرد و لذتشو نشون می داد که عرفان متوجه شد که سیامک منی خودشو ریخته توی کس مادرش ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
سپیده : خب تو هم می تونی شور و حال خودت رو نشون بدی . ولی تا اون جایی که می دونم داداش سامان من مشکلی با تو که زنش باشی نداره . این سروشه که همش به من گیر میده و من مجبورم جلو چشای اون کاری کنم که زود تر آب بندی شه .
سحر: نگران نباش الان بیشتراشون آب بندی شدن . تو نزدیک دو ساعته داری خودت رو برای ما خسته می کنی . آخه ما جواب این خوبی هاتو چه جوری بدیم ؟ یه خورده به فکر اون اندام خوشگلت هم باش دیگه . تا حالا به اندازه کافی به مردای خونه حال دادی و از ت انتظار دارن . به این زودی که نباید اونا رو فرتوت و فرسوده کنی . سپیده : فدات شم زن داداش عزیز . تو غصه منو نخور . خانومایی مثل ما هر قدر با پسرای جوون حال کنن در واقع داروی ضد افسردگی و فرسودگی بهشون تزریق شده سحر : خواهر شوهر گلم ! تو اگه الان بری دکتر میزان مصرف بهت میده .
امیر کیرشو از سوراخ سپیده بیرون کشیده بود و منتظر بود که کار اون دو نفر به کجا می کشه و از این فرصت هم استفاده کرده و تا حدودی هم استراحت می کرد و توی دلش به اون دو نفر و بقیه می خندید و به این فکر می کرد که داستانهایی که در مورد سکس فامیلی خونده یا فیلمها ی خارجی رو که در این مورد دیده هیشکدومشون به جذابیت این ماجرای واقعی نمیشن . امیر در عالم خودش بود و به استخر و کناره های اون و گاییده شدن فیروزه توسط دو مرد خیره شده بود که نگهان دید یکی کیرشو با یه دست قاپیده .. یه لحظه وحشت کرد . این کار سحر بود که در ادامه حرفای پزشکی دارویی خودش می خواست واسه خواهر شوهرش سپیده توضیح بده
-نگاه کن .. این کیر هم مثل کپسول آنتی بیوتیکه . اگه اضافه بخوری تو رو از پا میندازه . حالا برو یه حالی به بقیه بده . سروش هم به اندازه کافی آب بندی شده . اون خیلی آقاست و بیچاره بی زبو ن . دیگه از اون بخوای گله داشته باشی خیلی بی انصافی .
تا سپیده بخواد حرفی بزنه سحر خودشو انداخت رو کیرامیر و کیرشو داخل بدنش قفل کرد . امیر رو زمین و چمنها و طاقباز افتاده بود وسحر کون گنده شو رو کیر و وسط بدنش حرکت می داد . سپیده سعی کرد خودشو کنترل کنه . ولی می دونست که خیلی با امیر بوده .
سامان : بابا سیامک یه نگاه به عروس پر تحرک خودت سحر جون بنداز که اگه اون نبود خونواده خوش خیال همه شون راکد بودن . یه لحظه آروم و قرار نداره این زن من . از رو این کیر پا می شه رو اون کیر می شینه .. از رو اون کیر بلند میشه درجا می پره رو یه کیر دیگه . همه رو از خودش هم راضی نگه می داره ..
سیامک : پسرم ! فکر کنم خواهرت سپیده رو ناراحت کرده باشه . اون داشت با امیر و کیرش حال می کرد که سحر اومد و امیرو ازش گرفت .
سامان : بابا یه خورده هم باید جانب انصافو گرفت ..
سپیده و امیر دو ساعتی رو این گوشه و کنارا داشتن با هم حال می کردن .
سیامک : سپیده رفته بود سوراخ سنبه های خونه رو نشونش بده .
سامان : پدر جونم . من خواهرمو خوب می شناسم . اون داشت سوراخ سنبه های خودشو نشون می داد . به اندازه کافی دیگه حالشو کرده .
فیروزه هم که بین جفت کیر پدر و پسر با دمش گردو می شکست ترجیح داده بود که سکوت کنه . ..
سامان : بابا جون این چه قیافه ایه که پیدا کردی ..
سیامک : پسرم دیگه پیر شدیم . دلمون می خواد که زود انزال شیم و بکپیم .
فیروزه : آقا سیا .. شما که بزنم به تخته از دو تا جوون هم بیشتر قوت دارین . الان بیشتر از نیم ساعته که یک ریز و یک ضرب دارین منو می کنین و خم به ابرو نیاوردین . چه داخل آب و چه بیرون از اون .
سیامک کیف می کرد از این که فیروزه در مورد اون داره این جور حرف می زنه . دوست داشت حال بیشتری به فیروزه بده . ولی یک لحظه حس کرد که دیگه اختیارش دست خودش نیست و آب کیرش به سمت کس فیروزه راه افتاده . طوری آخ و واخ می کرد این پیر مرد و لذتشو نشون می داد که عرفان متوجه شد که سیامک منی خودشو ریخته توی کس مادرش ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
2 نظرات:
داداشم دمت گرم عالی بود
دستت درد نکنه دلفین جان .. شادکام باشی .. ایرانی
ارسال یک نظر