کارینا : حتما صدای این آهنگ به گوش اون دخترا می رسه .
ماریا : بذار برسه . تا کونشون بیشتر آتیش بگیره . من خودم شاهد بودم که سحر چه جوری داشت آتیش می گرفت . کونش سوخت و من بوی سوختگی و جز غاله شدن اونو حس می کردم . آدم نباید از سوختن دیگران لذت ببره . من آدم بد جنسی نیستم . ولی اون خودش این طور خواست . خودش می خواست که ما دوستش نداشته باشیم و از سوختن اون لذت ببریم . چون ذاتش خراب بود . می خواست ما رو آزار بده . می خواست حق یکی دیگه رو بگیره چون خودش خوشحال باشه . کجای دنیا اینو می گفت و اینو می خواست ؟ من اصلا اینو قبول ندارم که باید به این جور آدما رحم کرد .
کیمیا : منم با تو هم عقیده ام . اونا تقصیر هم ندارن . از اول همه چی براشون فراهم بوده . از نظر اجتماعی در خانواده ای بزرگ شدن که میگن در سطح بالایی قرار داره . اما واقعیت اینه که ما هم مقصریم . ما اگه ملاک احترام به انسانها رو شخصیت انسانی و اخلاق اونا حساب کنیم و این فر هنگ رو در عمل نشون بدیم دیگه دخترایی مثل سحر نمی تونن قد علم کرده بگن چون دختر یک پزشک و یک سر مایه دار هستیم ارزش ویژه ای داریم . وقتی دهنمون از تماشای ماشینای شاسی بلند آخرین مدلشون وا نمونه اونا دیگه نمی تونن واسه ما شاخ و شونه بکشن . اونا واسه کی دارن دور می گیرن ؟ پز اینا رو به کی می خوان بدن ؟ صداقت و یکرنگی و خلوص نیت و شخصیت پاک و خلاق و با فرهنگ انسان و انسانی خیلی بیشتر از اینا می ارزه که آدم بخواد موقعیت اجتماعی و سر مایه خودشو به رخ دیگران بکشه و عکس این قضیه هم صدق می کنه . حتی ممکنه دختری مثل سحر با موقعیت خونوادگی و سر مایه اش از یه دختر فقیر هم فهمیده تر و با شخصیت تر باشه . چون می تونه خودشو با حقیقت هماهنگ کنه . انسانها رو نباید با توجه به موقعیت شغلی و خونوادگی سنجید و در موردشون قضاوت کرد .
کارینا به سمت مادر شوهرش رفت تا لبای اونو ببوسه ..
مهوش : کیمیا فدات شم .
ماریا : حقا که استادی برازنده شماست .
کارینا : مامان خودمه .
و بعد لباشو گذاشت رو لبای کینیا .. و اونو آروم رو زمین و طاقباز خوابوند . دو تایی همزمان پا هاشونو به دو طرف باز کردند . کس های کیمیا و کارینا رو بروی هم قرار گرفته آروم آروم به هم چسبیدن .
-اوووووووففففففففف مااااااامااااااان کسسسسسسسم کسسسسسسم چقدر داغه .. داغه .. مال تو داغه یا مال من ..
کیمیا : من که دارم می سوزم . مال هر دو مون داغه .
کارینا : مامان دوست دارم ببوسمت . نازت کنم .
اونا طوری در مقابل هم قرار گرفته بودند که خیلی راحت نگاهشون با نگاه هم تلاقی کرده و تو چشای هم زل زده بودند . حرکات کس های به هم چسبیده به نرمی صورت می گرفت ..
ماریا : مامان می بینی ؟ هر لحظه انگار یه حرکت خاصی رو انجام میدن .
مهوش : من و تو هم کارامون تازگی و تنوع داره .
ماریا : می دونم . من که نگفتم مرغ همسایه غازه . تو بهترین مامان دنیایی .
مهوش : یعنی همون مادر شوهر دیگه ..
ماریا : تو حکم مامانمو داری . یه مامان دوست داشتنی و ناز و مهربون . فدات شم . عزیز دلم قربون اون شکل ماهت بشم ..
کارینا احساس آرامش می کرد . اون تقریبا این اطمینان رو داشت که کیمیا هیچوقت ولش نمی کنه . ولی حرصش می گرفت از این که سحر به خودش این وعده رو داده که می تونه همه چی رو به نفع خودش تغییر بده . کیمیا این خوشحالی و آرامشو در چهره عروسش می دید و از اون لذت می برد . دو تایی مچ دستای همو گرفته و عاشقونه همو نگاه می کردند و بعد از پهلو غلتیده و در آغوش هم قرار گرفته و یک بار دیگه با بوسه هایی داغ بدنشونو به هم چسبوندن . سینه در تماس با سینه .. کس چسبیده به کس و لب روی لب ..
کارینا : مامان عاشقتم . دیگه نمی خوام به چیزای بد فکر کنم . دوست دارم این چند روز هم تموم شه و زود تر بر گردیم به خونه .
کیمیا : عزیز دلم حس نکن این جا بهت بد می گذره . تو باید همه اینا رو به فال نیک بگیری چون اگه شرایط این جوری نبود دیگه ما چه جوری می خواستیم این قدر راحت و با بر نامه به سحر نشون بدیم که بی جهت در فکر بر هم زدن رابطه ما نباشه ؟نوک سینه های تیز همو به هم می مالوندن .
کیمیا : بذار عروس خوشگل خودمو خوب ببینم . وقتی خوشحالی انگاری داری با تمام وجودت می خندی و منو هم آروم می کنی .
کارینا : اصلا خبر نداریم که اون دخترا دارن چیکار می کنن . کیمیا خندید و گفت مثل این که دلت خیلی واسه اونا تنگ شده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
ماریا : بذار برسه . تا کونشون بیشتر آتیش بگیره . من خودم شاهد بودم که سحر چه جوری داشت آتیش می گرفت . کونش سوخت و من بوی سوختگی و جز غاله شدن اونو حس می کردم . آدم نباید از سوختن دیگران لذت ببره . من آدم بد جنسی نیستم . ولی اون خودش این طور خواست . خودش می خواست که ما دوستش نداشته باشیم و از سوختن اون لذت ببریم . چون ذاتش خراب بود . می خواست ما رو آزار بده . می خواست حق یکی دیگه رو بگیره چون خودش خوشحال باشه . کجای دنیا اینو می گفت و اینو می خواست ؟ من اصلا اینو قبول ندارم که باید به این جور آدما رحم کرد .
کیمیا : منم با تو هم عقیده ام . اونا تقصیر هم ندارن . از اول همه چی براشون فراهم بوده . از نظر اجتماعی در خانواده ای بزرگ شدن که میگن در سطح بالایی قرار داره . اما واقعیت اینه که ما هم مقصریم . ما اگه ملاک احترام به انسانها رو شخصیت انسانی و اخلاق اونا حساب کنیم و این فر هنگ رو در عمل نشون بدیم دیگه دخترایی مثل سحر نمی تونن قد علم کرده بگن چون دختر یک پزشک و یک سر مایه دار هستیم ارزش ویژه ای داریم . وقتی دهنمون از تماشای ماشینای شاسی بلند آخرین مدلشون وا نمونه اونا دیگه نمی تونن واسه ما شاخ و شونه بکشن . اونا واسه کی دارن دور می گیرن ؟ پز اینا رو به کی می خوان بدن ؟ صداقت و یکرنگی و خلوص نیت و شخصیت پاک و خلاق و با فرهنگ انسان و انسانی خیلی بیشتر از اینا می ارزه که آدم بخواد موقعیت اجتماعی و سر مایه خودشو به رخ دیگران بکشه و عکس این قضیه هم صدق می کنه . حتی ممکنه دختری مثل سحر با موقعیت خونوادگی و سر مایه اش از یه دختر فقیر هم فهمیده تر و با شخصیت تر باشه . چون می تونه خودشو با حقیقت هماهنگ کنه . انسانها رو نباید با توجه به موقعیت شغلی و خونوادگی سنجید و در موردشون قضاوت کرد .
کارینا به سمت مادر شوهرش رفت تا لبای اونو ببوسه ..
مهوش : کیمیا فدات شم .
ماریا : حقا که استادی برازنده شماست .
کارینا : مامان خودمه .
و بعد لباشو گذاشت رو لبای کینیا .. و اونو آروم رو زمین و طاقباز خوابوند . دو تایی همزمان پا هاشونو به دو طرف باز کردند . کس های کیمیا و کارینا رو بروی هم قرار گرفته آروم آروم به هم چسبیدن .
-اوووووووففففففففف مااااااامااااااان کسسسسسسسم کسسسسسسم چقدر داغه .. داغه .. مال تو داغه یا مال من ..
کیمیا : من که دارم می سوزم . مال هر دو مون داغه .
کارینا : مامان دوست دارم ببوسمت . نازت کنم .
اونا طوری در مقابل هم قرار گرفته بودند که خیلی راحت نگاهشون با نگاه هم تلاقی کرده و تو چشای هم زل زده بودند . حرکات کس های به هم چسبیده به نرمی صورت می گرفت ..
ماریا : مامان می بینی ؟ هر لحظه انگار یه حرکت خاصی رو انجام میدن .
مهوش : من و تو هم کارامون تازگی و تنوع داره .
ماریا : می دونم . من که نگفتم مرغ همسایه غازه . تو بهترین مامان دنیایی .
مهوش : یعنی همون مادر شوهر دیگه ..
ماریا : تو حکم مامانمو داری . یه مامان دوست داشتنی و ناز و مهربون . فدات شم . عزیز دلم قربون اون شکل ماهت بشم ..
کارینا احساس آرامش می کرد . اون تقریبا این اطمینان رو داشت که کیمیا هیچوقت ولش نمی کنه . ولی حرصش می گرفت از این که سحر به خودش این وعده رو داده که می تونه همه چی رو به نفع خودش تغییر بده . کیمیا این خوشحالی و آرامشو در چهره عروسش می دید و از اون لذت می برد . دو تایی مچ دستای همو گرفته و عاشقونه همو نگاه می کردند و بعد از پهلو غلتیده و در آغوش هم قرار گرفته و یک بار دیگه با بوسه هایی داغ بدنشونو به هم چسبوندن . سینه در تماس با سینه .. کس چسبیده به کس و لب روی لب ..
کارینا : مامان عاشقتم . دیگه نمی خوام به چیزای بد فکر کنم . دوست دارم این چند روز هم تموم شه و زود تر بر گردیم به خونه .
کیمیا : عزیز دلم حس نکن این جا بهت بد می گذره . تو باید همه اینا رو به فال نیک بگیری چون اگه شرایط این جوری نبود دیگه ما چه جوری می خواستیم این قدر راحت و با بر نامه به سحر نشون بدیم که بی جهت در فکر بر هم زدن رابطه ما نباشه ؟نوک سینه های تیز همو به هم می مالوندن .
کیمیا : بذار عروس خوشگل خودمو خوب ببینم . وقتی خوشحالی انگاری داری با تمام وجودت می خندی و منو هم آروم می کنی .
کارینا : اصلا خبر نداریم که اون دخترا دارن چیکار می کنن . کیمیا خندید و گفت مثل این که دلت خیلی واسه اونا تنگ شده ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
0 نظرات:
ارسال یک نظر